برشی از کتاب «مأمور ۲۵۱۹»؛
در ساختمان استانداری پیدایش کردند. حسین رجایی رفت جلو و گفت: «آقای رئیس جمهور! ما برای اینکه جلوی دشمن را بگیریم، اسلحه و مهمات میخوایم.» بنیصدر در حالی که سوار ماشین میشد، خنده تمسخرآمیزی کرد و سری تکان داد. بدون اینکه چیزی بگوید، به رانندهاش گفت برو. زیر لب غرغر کرد علیرضا چیزهایی شنید ولی خود را به نشنیدن زد. به بنیصدر نزدیک شد و سر و گردنی نشان داد. بنیصدر از جیب کتش قلم و کاغذ درآورد.
کد خبر: ۵۸۱۵۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۷