با او هممحلی از آب درآمدیم، با یک سرویس به مدرسه میرفتیم، دفعات اول آشنایی قبل از رسیدن سرویس از او خواستم بیشتر خود را معرفی کند، او هم گفت هم نام شهیدی هستم که کوچه روبرو، تابلوی نامش را می بینی، ولی یک روز نام خود من را هم روی یکی از کوچه های اطراف خواهی دید.
کد خبر: ۷۴۳۲۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۴
تأثیرات بدنی تنبیههایی مثل سینهخیز بالا رفتن از تپه به کنار، آثار روانی بدنی که روی ما میگذاشت هم زیاد بود. مثلاً من هر موقع خود را در شرایط آن تمرین قرار میدهم، حالم بهکلی بد میشود. باید با نیمتنه بالا عریان روی زمین میخوابیدیم و دیگری از پاهایمان میگرفت و روی سنگهای ریزودرشت و خاکها میکشید.
کد خبر: ۶۵۵۶۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۷
من و محمد غنمی جابر مانند عملیات قبلی، تیربارچی بودیم و محشری برپا بود. در گرمای ۵۵ درجه، آنهم در مضیقه آب و مهمات، با نفرات اندک و تجهیزات بسیار کمتر از دشمن، با هر زحمتی بود، جلوی پیشروی آنها را گرفتیم.
کد خبر: ۶۳۸۸۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۷
مصطفی پایش رفته بود روی مین و بدنش پر از ترکش بود. وقتی خواستم یکطرف بدنش را بگیرم و بلند کنم، حواسم نبود و پایم را گذاشتم کنار یک مین. نفر همراهم که سر و بدن مصطفی را گرفته بود، فریاد زد مواظب باش! من به خودم آمدم و دیدم پایم قشنگ بین دو مین ضدنفر گوجهای است.
کد خبر: ۶۳۲۹۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۳
اسم مستعارش را در عراق و سوریه گذاشته بود «عمار». بین بچهها معروف شده بود به «حاج عمار». فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا (ع) شده بود. مقبولیتش در دلهای نیروهایش بیش از مشروعیت و حکم فرماندهیاش کارآیی داشت. او و نیروهایش از توانمندترین فرماندهان و یگانهای دفاع از حرم بودند.
کد خبر: ۶۲۹۲۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۸
ماههای پایانی جنگ بود و دشمن بعثی برای جبران شکستهای گذشتهاش، حمله به مناطق جنوب را آغاز کرد. عید محمد هنگامیکه دیده بود گردانشان در محاصره دشمن افتاده و یارانش تکبهتک به شهادت میرسند، تیربار افتاده از دست همرزمش را برداشته و برای شکستن محاصره بهسوی دشمن یورش برده و آتش گشوده بود.
کد خبر: ۵۹۹۴۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۵
شهدای مکتب صادق/
شهید مرتضی توکلی آدم بسیار خاصی بود. شبیه هیچکدام ما نبود و از همه جمع ما بچههای رینه لاریجان سر بود. اعتقاد داشت برای پیشبرد اهداف انقلاب، باید کار فرهنگی تشکیلاتی کرد.
کد خبر: ۵۹۸۸۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۳
سید عارف با لبخند به مادرم گفته بود: حاجخانم من همکلاسی سید مهدیام. آمدهام از او حلالیت بگیرم، کجاست؟ مادر سیاهدل من هم به سید عارف گفته بود: سید مهدی دو سه روز است رفته جبهه. تو ماشاءالله با این قد و هیکلت ماندهای تهران و دبیرستان، آنوقت پسر ریزه میزه من رفته است جبهه؟
کد خبر: ۵۹۸۰۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۰
سنگر بالا و پایین خیلی به هم نزدیک بودند. به مرتضی گفتم تو یک ربع بخواب، بعد من بخوابم، ولی خودم هم خوابم برد، خوابی بسیار عمیق که هیچ صدایی را نمیشنیدم. فقط یکدفعه سوزشی را زیر گلویم احساس کردم، همراه با صدای یا زهرا (س) و یا حسین (ع) گفتن مرتضی و اینکه پشت سرهم میگفت: «قرآن ننهام، قرآن ننهام!»
کد خبر: ۵۹۶۳۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
بهار ۱۳۶۷ در آخرین خداحافظی از خانوادهاش مشخص بود دیگر برنمیگردد. خیلی خوشحال بود. باهم برمیگشتیم جبهه و در بین راه به قم و منزل حاج مهدی طائب و دوستان طلبه رفتیم. مرتب شوخی میکرد و خوشحال بود. بچهها به او میگفتند این دفعه نوربالا میزنی ها؛ یعنی شهید میشوی. او هم میخندید.
کد خبر: ۵۹۵۷۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
راهی که حسن آقا در آن قدم گذاشت مهر نوکری و گریه کنِ خانه حضرت سیدالشهداء (ع) و هیئت عشاق الحسین (ع) به پیشانیاش خورد؛ و حفاظت از جان شریف ولی امر مسلمین که آرزوی خیلی از همسنگرهایش بود نصیب ایشان شد.
کد خبر: ۸۰۴۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۲/۱۲
یکی از رزمندگان جنگ تحمیلی در گفتوگو با دفاع مقدس مطرح کرد
یکی از دانش آموختگان دوره سوم دبیرستان سپاه گفت: اگر بتوانیم فرهنگ دفاع مقدس را به نسل جوان جامعه انتقال دهیم، میتوانیم در تحقق شعار امسال گامهای بلندی برداریم.
کد خبر: ۱۸۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۲/۲۰
هدف از تأسیس دبیرستان سپاه، تربیت کادر و افسر متخصص و متعهد برای سپاه بود، لذا از میان دانش آموزان سوم راهنمایی با شرایط مناسب علمی و با گزینش تعدادی پذیرفته و بعدها با تحصیلات عالی وارد سپاه میشدند.
کد خبر: ۱۷۷۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۲/۱۱