شوخ طبعی های جبهه - صفحه 2

شوخ طبعی های جبهه

دستت را بذار رو دیوار!

نوبت نگهبانی یکی از بچه‌های کلاس بود، پست نگهبانی را از دوست هم‌کلاسی‌اش تحویل گرفت، اسلحه به‌دست، رفت به دل جنگل، شب بود، داشت نگهبانی می‌داد که یکهو، سر و صدای آمدن یکی از دور پیدا شد...
کد خبر: ۴۹۹۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۳۰

حکایت شیرین «آدم آهنی» جبهه‌ها/ نام عملیات‌هایی که روی زخم‌ها گذاشته بود!

بهش می‌گفتند: «آدم آهنی». جای سالمی در بدن نداشت؛ آبکش به تمام معنا! آن قدر طی چند سال جنگ تیر و ترکش خورد که «کلکسیون تیر و ترکش» شده بود. از آن بچه‌هایی بود که راستی راستی «قطب‌نما را منحرف می‌کنند» دست به هر جای بدنش که می‌گذاشتی جای زخم و جراحتی کهنه و تازه بود.
کد خبر: ۳۸۵۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۴

پربیننده ها