خاطرات اسارت
یکی از بچه ها که مریض بود و احتیاج به پوشش داشت، یک کلاه پارچه ای انداخته بود روی صورتش و خوابیده بود. سرباز عراقی با دیدن این صحنه، کلاه را از رویش برداشت و تحویل فرمانده اردوگاه داد. روز بعد که اتاق را تفتیش کردند، هر چیز یا پارچه ای را که به کلاه شباهت داشت، جمع کردند و بردند.
کد خبر: ۴۷۹۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۸