یک روز با هم رفتیم تهران، مهرداد در زد و منتظر ماند در را باز کنند. من چند قدم عقبتر از او ایستاده بودم. همین که مادرش در را باز کرد مهرداد پرید توی بغلش و صورتش را بوسید. بعد هم نشست روی زمین و پای مادرش را بوسید.
کد خبر: ۲۳۹۹۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۳۰