خاطرات اسیران جنگ تحمیلی

خاطرات اسیران جنگ تحمیلی
خاطرات جبهه و جنگ(48)

شکلات هایی برای بابای مفقودالاثر

بهجت افروز مسئول اداره اسرا و مفقودین جنگ تحمیلی خاطراتی از زمان خدمتش در این زمینه را منتشر کرده است.
کد خبر: ۷۳۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۱۷

خاطرات جبهه و جنگ(45)

آرزوی اجباری!

مدت مأموریت ما درخاک طلائیه هر پانزده روز یک بار عوض می شد. سه گروه بودیم که در مجموع هر پانزده روز نوبت یکی از ما می شد. در نوبت دیگری باز مرا مأمور سنگر نوک و کمین کردند.
کد خبر: ۷۱۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۰۵

خاطرات جبهه و جنگ(43)

سرو غذا روی موزاییک !

ما را با دست ها بسته و چشم های بسته به اردوگاه رمادیه بردند. وقتی پیاده شدیم، چشم هایمان را باز کردند. ساختمانی با سه تا بلوک رو به روی ما بود. گفتند بروید تو.
کد خبر: ۷۰۸۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۰۱

پربیننده ها