کتاب فرار ساعت ها

کتاب فرار ساعت ها

فرار ساعت ها در جبهه

من از جنازه می‌ترسیدم. هاشم اما رفت و فاتحه‌ای خواند وقتی برگشت، خیلی تو هم بود. بی مقدمه گفت: «زهره کی میشه منم شهید بشم؟»
کد خبر: ۸۳۱۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۲/۲۹

پربیننده ها