قصه‌های کردستان

قصه‌های کردستان

اینجا مدرسه است یا بازداشتگاه؟

برگشتم طرف برادران واحد اطلاعات که ایستاده بودند و تماشایم می‌کردند. نگاه‌هایشان داد می‌زد که از دستم خیلی ناراحت هستند. آخر هم نتوانستند ساکت بمانند. گفتند: «ما برای شناسایی اینها خیلی زحمت کشیده بودیم. شما همه را به فنا دادی!»
کد خبر: ۷۶۲۹۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۵

پربیننده ها