دفاعپرس گزارش میدهد؛
شب عملیات بدر مدام پشت بیسیم میگفت که «برادران لاحول و لاقوه الابالله را از یاد نبرید.» صبح عملیات وی بیسیم را به پشت خود بست و با برادر کاظمی سوار موتور شد که به محور برود. چند بار به او گفتیم که در سنگر بنشینید، اما گفت: «نه! من باید بروم. اگر بسیجیها را نبینم، دلم شور میزند.»
کد خبر: ۳۳۷۹۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
به مناسبت سالگرد شهادت باکری؛
شب عملیات فتح المبین پس از حدود شش ساعت پیاده رویی، راه را گم کردیم. از مقابل یک نفر به سمت ما میآمد، با خودم گفتم حتما دشمن است. بلند گفتم: «تو کی هستی؟» گفت: «من باکری هستم. فورا نیروها را بیاور. نترسید همه نیروهای دشمن خواب هستند.»
کد خبر: ۲۸۰۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۲