زن و جبهه

زن و جبهه

حکایت پاسداری که مسافران زن را تفتیش بدنی می‌کرد!

راننده وقتی دید، من دارم خانم‌ها را تفتیش بدنی می‌کنم، داد و هوار راه انداخت و گفت: «مثلاً شما ادعای مسلمانی و پاسداری می‌کنید؟ این چه جور مسلمانی است که یک مرد باید ناموس آدم را تفتیش بدنی کند؟!»
کد خبر: ۲۸۳۵۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۷

مادری که برای کمک به جبهه شیشه خالی فرستاد!

وقتی از بلندگو اعلام کردیم که مردم، کمک های خود را به جبهه بیاورند، آنها دسته دسته هر چه وُسع‌شان بود، دست‌شان گرفتند و خودشان را به ماشین ما نزدیک کردند؛ یکی چند کیلو هویج و یکی هم مقداری شکر؛ بعضی‌ها هم که وضع‌شان بهتر بود، برنج آوردند. در همین حین یک خانم درحالی که دستش شیشه‌ی خالی مربا بود، آرام و یواشکی خودش را به ما رساند. از شیشه خالی که توی دستش بود، تعجب کردم.
کد خبر: ۲۸۳۴۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۵

ماجرای رزمنده‌ای که برای نمازش گریه می‌کرد

پیشانی‌اش را آرام گرفتم و روی بالشت گذاشتم، بعد دست به صورتش کشیدم و گفتم: «چیزی شده پسرم! اتفاقی افتاد؟ چیزی می‌خواهی؟» آرام نزدیک گوشم گفت: «نماز نخواندم؛ مثل اینکه نمازم قضا شده!»
کد خبر: ۲۸۲۹۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۳

پربیننده ها