روایت عاشورا؛

بازگشت به دامن ولایت؛ شرط پذیرش توبه

«حر بن یزید ریاحی» به امر «عبیدالله بن زیاد» مقابل امام حسین (ع) قرار گرفت؛ اما به دلیل اینکه مثل کوفیان دیگر، شکم را از حرام پر نکرده بود، توانست در لحظه‌ای سرنوشت‌ساز تصمیم درستی بگیرد.
کد خبر: ۱۰۶۷۱۷
تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۳۹۵ - ۱۷:۴۵ - 02October 2016
بازگشت به دامن ولایت شرط پذیرش توبهبه گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس،‌ شب اول دهه محرم متعلق به جناب حر بن یزید ریاحی است. این شهید که پس از توبه و بازگشت به دژ مستحکم ولایت و رهبری امام حسین (ع) به شهادت رسید، نامش در زیارت مقدسه آورده شده است.

آزاده در دنیا و آخرت

حُرّ بْن یزید ریاحی، از فرماندهان نظامی کوفه بود؛ که پیش از واقعه عاشورا از طرف عبیدالله بن زیاد مأموریت یافت با سپاه هزار نفری، مانع حرکت امام حسین (ع) به سوی کوفه و همچنین مانع بازگشت ایشان شود.

از حر روایت کرده‌اند، هنگامی که از قصر ابن زیاد در کوفه خارج شد تا به سمت حسین بن علی(ع) حرکت کند، سه بار ندایی را پشت سرش شنید که می‌گفت:

«ای حرّ! تو را به بهشت بشارت باد». حر می‌گوید که به پشت سر نگریستم و کسی را ندیدم؛ با خود گفتم: «به خدا قسم، این بشارت نیست؛ چگونه بشارت باشد درحالی‌که من می‌روم تا راه بر حسین بن علی(ع) ببندم.»

او این واقعه را هنگامی که خدمت امام حسین بن (ع) رسید، بازگو کرد. امام حسین (ع) به او فرمودند: «تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته‌ای.»

امام حسین (ع) در ذی‌حسم با حرّ و سپاهش روبه‌رو شد. تصریح منابع بر آن است که حرّ نه برای جنگ بلکه صرفاً برای انتقال امام نزد ابن زیاد اعزام شده بود و از این‌رو با سپاهیانش رودرروی توقفگاه کاروان امام صف‌آرایی کرد.

هنگامی که کاروان امام حسین(ع) از منزلگاه شراف حرکت کرد، در میانه روز طلایه‌داران لشکر دشمن را از دور مشاهده کردند. تصمیم گرفتند در پناه‌گاهی به نام ذی‌حسم سنگر بگیرند.

حربن یزید ریاحی و سپاهیانش به هنگام ظهر، رسیدند و درحالی‌که خود و همراهانش تشنه بودند، برابر امام حسین(ع) و یارانش قرار گرفتند. امام حسین (ع) دستور داد سپاهیان حرّ و اسبان‌شان را سیراب کنند.

حرّ مأموریت خود را به عرض امام حسین (ع) رساند. امام(ع) به تأکید فرمود مردم کوفه از او دعوت کرده‌اند تا به کوفه بیاید. با یادآوری مکاتبات کوفیان تصریح کرد، چنانچه کوفیان از خواست خود پشیمان شده‌اند، از تصمیم خود بازمی‌گردد.

حرّ از وجود چنین مکاتباتی اظهار بی‌اطلاعی کرد و گفت مأموریت دارد امام (ع) را به کوفه نزد ابن زیاد ببرد.

چون امام با یاران خویش عزم حرکت کرد، حرّ مانع حرکت امام (ع) به سمت کوفه و مانع بازگشت امام حسین (ع) به حجاز شد. حرّ پیشنهاد داد امام راهی غیر از راه کوفه و مدینه در پیش گیرد؛ تا وی بتواند از ابن زیاد کسب تکلیف کند.

در بین راه چهار تن از یاران امام از کوفه نزد حضرت رسیدند. حرّ قصد دستگیر کردن یا بازگرداندن آنان را داشت، اما امام حسین (ع) مانع شد. آنان از وخامت اوضاع کوفه، کشته شدن قیس بن مسهر صیداوی، فرستاده امام به کوفه و آماده شدن سپاهی بزرگ برای جنگ با ایشان خبر دادند.

در روز دوم محرم دو گروه به روستای نینوا رسیده بودند؛ که نامه ابن زیاد به دست حرّ رسید؛ مبنی بر آنکه بر امام و یارانش سخت بگیرد و آنان را در زمینی بی‌آب و علف و بی‌حصار متوقف کند. حرّ، که در تنگنا قرار گرفته و پیک ابن زیاد به مراقبت و جاسوسی او گماشته شده بود، به ناچار کاروان امام را متوقف کرد و درخواست امام و یارانش مبنی بر اردو زدن در روستای نینوا در همان حوالی را نپذیرفت.

امام(ع) فرود آمد. حرّ و لشکریانش نیز در گوشه‌ای دیگر ساکن شدند. پس از فرود آمدن کاروان امام حسین (ع)، حرّ نامه‌ای به ابن زیاد نوشت و او را از فرود آمدن امام حسین (ع) در کربلا با خبر کرد.

در روز عاشورا، عمر بن سعد فرماندهان هر بخش از سپاه را تعیین کرد. او حربن یزید ریاحی را فرمانده بنی تمیم و بنی همدان کرد. حربن یزید چون تصمیم کوفیان را برای جنگ با آن حضرت(ع) جدی دید، آنها را ترک کرد و در گوشه‌ای از لشکر ایستاد و اندک اندک به سپاه امام (ع) نزدیک شد؛ ناگهان بر اسب خود نهیب زد و به سوی خیمه‌گاه امام حسین (ع) حرکت کرد.

وی با حالی پریشان خدمت امام حسین(ع) آمد و عرض کرد: فدایت شوم یابن رسول‌الله (ص)؛ من آن کسی هستم که از بازگشت تو (به وطن خود) جلوگیری کردم و تو را همراهی کردم تا به ناچار در این سرزمین فرود آیی؛ من هرگز گمان نمی‌کردم که آنان پیشنهاد تو را نپذیرند، و به این سرنوشت دچارتان کنند. به خدا قسم اگر می‌دانستم کار به این جا می‌کشد، هرگز به چنین کاری دست نمی‌زدم و من اکنون از آن چه انجام داده‌ام به سوی خدا توبه می‌کنم.

حرّ پس از توبه رودرروی لشکر عمر بن سعد ایستاد و به نصیحت آنها پرداخت: «ای مردم کوفه مادرانتان به عزایتان بنشینند؛ آیا این مرد شایسته را به سوی خود خواندید و گفتید: در یاری تو با دشمنانت خواهیم جنگید، اما اکنون که به سوی شما آمد، دست از یاری‌اش برداشتید.

در برابر او صف بسته می‌خواهید او را بکشید؟ شما جان او را به دست گرفته راه نفس کشیدن را بر او بسته‌اید، و از هر سو او را محاصره کرده‌اید و از رفتن به سوی زمین‌ها و شهرهای پهناور خدا جلوگیری‌اش کرده‌اید؛ آن سان که همچون اسیری در دست شما گرفتار شده نه می‌تواند به نفع خود کاری انجام دهد و نه می‌تواند زیانی را از خود دور کند.

آب فراتی که یهود و نصاری و مجوس از آن می‌آشامند و خوک‌های سیاه و سگان در آن می‌غلطند بر روی او و زنان و کودکان و خاندانش بسته‌اید، تا جایی که از شدت تشنگی بی‌حال افتاده‌اند؛ چه بد عهد محمد(ص) را درباره فرزندانش رعایت کردید. خدا در روز تشنگی (محشر) شما را سیراب نکند.»

در این هنگام تیراندازان سپاه عمر بن سعد او را هدف تیرهای خود قرار دادند؛ حرّ که چنین دید به عقب برگشت و پیش روی امام (ع) ایستاد و از امام تقاضا کرد که چون نخستین کسی بوده که بر امام خروج کرده، اجازه دهد که نخستین مبارز و شهید باشد.

وی راهی میدان نبرد شد و سرانجام، پس از چندین نوبت نبرد، به شهادت رسید. امام حسین (ع) بر بالین او نشست و خون از چهرۀ حرّ پاک کرد و این جملات را فرمود: «تو آزاده‌ای همان‌گونه که مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت آزاده‌ای.»

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها