به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از مشرق، اکران فیلم «شیار ۱۴۳» در جشنواره فیلم فجر، شوک بزرگ این جشنواره پس از فیلم «چ» ابراهیم حاتمیکیاست. «نرگس آبیار» که سالیانی در حوزه دفاع مقدس کتابهای متعددی را نوشته و مستندهای مختلفی ساخته است با فیلم شیار ۱۴۳ اغلب مخاطبانش را بهتزده کرده است. گفتوگو با نرگس آبیار پیش روی شماست.
*چون حوزه دفاع مقدس، دغدغه شما بوده و در این زمینه تحقیق و پژوهش انجام دادهاید و مستند ساختهاید بنابراین خیلیها از شما توقع داشتند ورود شما به سینما با فیلمی همچون شیار ۱۴۳ محقق شود. چه اتفاقی افتاد که فیلم شیار، اولین فیلم شما نشد؟ آیا قصد داشتید دست به آزمون و خطا بزنید و پس از سنجش شرایط، شیار را بسازید؟
فیلم «اشیاء از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» فیلمنامهای مینیمال و سادهتر داشت البته ساخت این فیلم با سختیهایی همراه بود و ما سکانسهای سختی در این کار داشتیم. هرچند، فیلمنامه شیار ۱۴۳ در زمان ساخت فیلم «اشیاء از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند»، آماده بود اما پروژه بسیار سختتری بود. تعدد ۵۰ نفری بازیگران و کار در شهرستان از مشتقات ساخت فیلم شیار ۱۴۳ بود. به هرحال پروژه بسیار سنگینتری نسبت به فیلم «اشیاء...» بود. من تا قبل از فیلم «اشیاء» کار داستانی کوتاه و مستند کرده بودم اما برای تجربه فیلم بلند حتی تلهفیلم هم نداشتم. البته فیلم «اشیاء...» تم اخلاقی دارد و در عین حال به جزئیاتی میپردازد که هرگز بعد از ساخت ۱۰ فیلم دیگر، از ساختش پشیمان نخواهم شد چون فیلم آبرومند و شریفی است. ولی به هرحال ترجیح دادم با «اشیاء..» شروع کنم.
*پس «اشیاء...» به نوعی برای شما یک مرحله آزمون و خطا بود که به وسیله آن خواستید سینما را تست کنید که ببینید با یک فیلم بلند داستانی چگونه میتوان دست و پنجه نرم کرد.
نمیتوانم منکر این مسأله شوم. چون در فیلم «اشیاء...»، هم سرمایه و هم شرایط ساخت آن بسیار سادهتر مهیا شد و هم اینکه فیلمنامه مورد علاقهام بود و کاراکترها و فضای فیلم برای من شناختهشدهتر بودند.
*اشراف شما بر داستان فیلم شیار ۱۴۳ و نگرش در مورد فرم و محتوا حاکی از تحقیقات میدانی و لمس واقعیت مرتبط این فیلم است. درست است؟
این فیلم بر اساس رمانی که سالها قبل نوشته بودم ساخته شد به اسم «اختر و روزهای تلواسه». در واقع برداشتی از آن رمان بود. در آن زمان، تحقیقات خوبی برای نوشتن رمان انجام داده بودم. هرچند داستان آن تا حدود زیادی با قصه شیار تفاوت داشت اما داستان اصلی در مورد چند دانشآموز دبیرستانی بود که قصد رفتن به جبهه داشتند که به هرحال قصه متفاوتی داشت اما یکی از کاراکترهای آن رمان به اسم اختر را انتخاب و پررنگتر کردم و حواشی و جزئیات دیگری به آن افزوده شد. ولی در مورد رمان، تحقیق کامل و جامعی شده بود و عملیات «والفجر مقدماتی» در بستر آن کار جریان داشت و در آن، فضاهای مردانه مثل جنگ و عملیات و... داشتیم.
*در ابتدای فیلم شیار ۱۴۳؛ محتوای فیلم تا حدودی لحن گزارشی پیدا میکند و سردرگمی ابتدایی برای بیننده همه دادههای دراماتیک را گنگ و نامفهوم میکند. این فرم روایت، یعنی دادن تدریجی اطلاعات در فرم درام فکر شده بود و تا چه حدودی محتوای متفاوت فیلمنامه برایتان اهمیت داشت؟ این مسئله برای از فرار از شعارزدگی بود؟ آیا میخواستید از شعار فاصله بگیرید که دست به چنین پرداختی زدید؟
کلاً داستاننویسها اعتقاد دارند که...
*یعنی شما اعتقاد دارید که کماکان داستاننویس هستید و با جهانبینی داستاننویسانه به فیلمنوشت نگاه میکنید؟
بله! حتماً. من داستانهایی در دست چاپ دارم در همه زمینهها. مثل کودک، نوجوان و بزرگسال و حتی در زمینهٔ دفاع مقدس ۱۰ جلد کتاب دارم. به نظر من نباید اطلاعات را خیلی راحت در دسترس مخاطب قرار داد و این اطلاعات باید خیلی ظریف و در لایههای داستانی به مخاطب ارائه شود. کما اینکه در ابتدای فیلم ما یک نقطه تعلیقی داریم. در آنجایی که دختر به مادرش میگوید که یونس برگشته و ما فقط تصویری ازیونس را میبینیم و بعد مصاحبهها نمایش داده میشود و بعد ما سربازی را میبینیم که به بیان مسائل نامفهومی میپردازد که برای مخاطب چندان قابل فهم نیست. اصلاً گفتههای نامفهوم این سرباز چه ارتباطی با قضیه یونس یا الفت... دارد. این قضیه خودش یک جور تعلیق و کنجکاوی برای مخاطب ایجاد میکند که این فرد چه کسی است. البته برای مخاطب خاص! وگرنه مخاطب عام، تمایل دارد که همه مفاهیم خیلی راحت به او ارائه شود.
*نترسیدید که کاراکتر الفت به پرسوناژ اصلی فیلم گیلانه شباهت پیدا کند؟ چه تمهیداتی اندیشیده شد که مخاطب از قیاس این دو کاراکتر پرهیز کند؟
خیلی متفاوت هستند. چون در گیلانه، مادری داریم که فرزندش جانباز هست و در اینجا با مادر شرایط متفاوتتری را تجربه میکند.
*ولی رنج دراماتیک هر دو کاراکتر یک رنج مشابه است.
بله؛ به هر حال این موضوعی است که در کتابهای متعدد و فیلمهایی نظیر بوسیدن روی ماه و... خیلی به آن پرداخته شده است. ولی به نظر من کاراکتر الفت در این فیلم خیلی بخصوص است. شخصیتی بود که من او را بخوبی میشناختم.
*تعادل و توازنی کاراکتر الفت عامل پیشبرنده روایت است چگونه شد که حتی کنشهای جزئی الفت در خدمت روایت است؟ (در مرحله فیلمنامه، قبل ازفرم)
من معتقدم در لحظه نوشتن و ساختن یک کار داستانی یا فیلم، نباید غلو کرد. چه از نظر بازی، فیلمبرداری، صدا، گریم، طراحی صحنه و... همه اینها باید در خدمات ایجاد فضای سیال و روانی در فیلم باشند. من همواره به این موضوع دقت داشتم. مثلاً موسیقی این فیلم بسیار افکتیو و در خدمت کار هست که چندان به چشم نمیآید. من نمیخواستم با نشاندادن صحنههای همراه با اغراق، مخاطب را اذیت کنم. در واقع یک حس لطیف و دوستداشتنی به مخاطب نشان داده میشود. خصوصاً صحنه پایانی با موسیقی خاصی که لالایی خوانده میشود. من میتوانستم سکانسهای پایانی را با دستهگل و حلقه گل و... شلوغ کنم اما هیچ کاری نکردم چون خود آن فضا شکوهمند است. یعنی شکوه را در نشاندادن و شلوغی فضا ندیدم.
* از منظر شما بازگشت رزمنده با هر شکل و سبک و سیاقی تم قهرمانانه و باشکوهی دارد.
بله! و موضوع دیگر این است که مادر با دیدنش آرام و قرار میگیرد. مثل شخیصت داستان پیرمرد و دریای همینگوی. وقتی که پیرمرد روز بعد قصد رفتن به دریا را دارد آرام است و انگار نه انگار اتفاقی افتاده باشد. فیلم ما هم در پایان، چنین پیامی را منعکس میکند.
*در هنگام ساختن چنین فیلمهایی، همیشه این نگرانی وجود دارد که فیلم شعاری بشود. آیا شما هم پرهیز داشتید از شعار دادن؟
قطعا! برای اینکه کارهایی از این دست یک پیشینهای ایجاد کردهاند و این فضا را به وجود آوردهاند. یعنی فیلمهای غلوآمیزی که در آنها، شخصیتها سیاه و سفید یا شعارزدهاند متأسفانه به تعداد بسیار زیاد انجام شده، یعنی حرفهایی گفته شده که نهتنها کارآیی نداشته بلکه مخاطب را فراری داده است. یک چنین پیشینهای در مورد کارهای جهاد، دفاع مقدس و انقلاب وجود داشته که متولی آن هم سازمانها و نهادهای مختلف بودهاند که دقت لازم را در این زمینه نکردهاند در حالی که میبایست در هنگام ساخت چنین فیلمهایی تمام کلیشهها را دور ریخت و نگاهی کاملاً انسانی به قضیه داشت تا بتوان تأثیرگذار بود.
*بنظر شما نگاه غلطی که از تولیدات سفارشی میآید ارزش را تبدیل به ضد ارزش نمیکند؟ ارزشهای اعتباری که در فرهنگ عامه بچههای انقلابی است با این تولیدات سفارشی تبدیل به ضد ارزش نمیشوند؟ یعنی ساده انگارانه نگاه کردن به چنین مفاهیمی، سب نمیشود ارزشها به ضد ارزش تبدیل شوند؟
نه. چون بنظر من، آن نگاهی که حاکم بوده یک تفسیر جدیدی را به مفاهیمی از این دست اضافه کرده است که مفهوم اصلی را پنهان کرده. مثلا در فیلم شیار ۱۴۳ درجه و همچنین فیلم اشیا شما بارها صدای اذان را میشنوید یا اسم نماز یا خواندن دعا را میشنوید ولی هیچکدام از المانهای دینی اغراق آمیز نیست. مثلا در فیلم اشیا یک نفر در کوچه اذان میگود، کسی در خانه دعا میخواند، یا تصویری از بیدارکردن یک فرد برای نماز صبح و... وجود دارد ولی هیچکدام از مرزهای اغراق عبور نمیکند چون بیشترجمعیت کشور ما، خانوادههای ما و... افراد مذهبی هستند و به همین شیوه زندگی میکنند و این مسائل، باور پذیرند.
*منظور من نگاه سردستی به خانواده و مادران شهدا بود. چون این نگاه در ادبیات و تولیدات سینمای ما وجود دارد. این نگرش اذیت کننده است و ممکن است ارزشها را به ضد ارزش تبدیل کند. بنظر شما کسانی که سراغ این کار میروند نباید صلاحیت از پیش تعیین شدهای داشته باشند؟
بله دقیقا. مثلا همین نهادها و سازمانهایی که به سادگی در این زمینه مشغول به کارمی شوند و نتیجه آن نیز ساخت، تهیه کتابها، فیلمها و آثاری شده که اصلا کسی سراغ آنها نمیرود. در مقابل اگر هم کسی بخواهد در موضوعی کار کند که واقعیت داشته باشد باید خیلی مراقب نحوهٔ بیان خود باشد تا برای مخاطب باورپذیر باشد. همه اینها بخاطر سیاستهای غلطی بوده که تاکنون وجود داشته است.
*عدهای با پرچم قرار دادن مفاهیم و مصادیقی که برای مردم ما اهمیت خاصی دارند فیلمهایی میسازند که به ارزشهای اعتباری ما صدمه میزنند برای جلوگیری از ادامه این روند اشتباه چه باید کرد؟ چون شما هم از طریق یک مؤسسه خصوصی این فیلم را ساختید، میخواهم نظرتان را در این خصوص بدانم.
جالب اینجاست که فیلمهایی از این دست وقتی از طریق مؤسسات خصوصی ساخته میشوند تأثیرگذارترند چون حواشی مثل مباحث پولی و مالی و... در آن مطرح نیست. ببینید ابتذال؛ فقط رقص، آواز، دریدگی و... نیست. ابتذال میتواند این باشد که شما در خصوص موضوعی، بد فیلم بسازید و به سمت شعار و کلیشه و... بروید و کار را به سمت سطحی شدن پیش ببرید. هرموضوع سطحی، میتواند به ابتذال کشیده شود. ما باید لایههای سطحی را کنار بزنیم و به درون قضایا بپردازیم که یکی از مصادیق آن؛ شخصیتهای سیاه و سفید در این فیلم هاست. مثلا نیروهای عراقی به معنای واقعی کلمه سیاه و بد و نیروهای خودی همه سفید و عالی هستند! این شخصیتپردازی اصلا باورپذیر نیست.
اتفاقا با نشان دادن اینکه عراقیها هم باهوش و قدرتمند بودند در واقع میتوانیم اوج قدرتمندی نیروهای ایرانی را به تصویربکشیم. مثلا در فیلم شیار ۱۴۳، الفت؛ زن قوی و توانایی است. سید علی و مردم نگاه خوبی به او دارند. زنی نیست که پیش همه از اوضاع ناله و شکایت کند. تنها درد دل خود را به سید علی میگوید. اما همین زن؛ نمیتواند قرار بگیرد چون اطلاعی از سرنوشت فرزندش ندارد. آیا زنده است؟ شهید شده؟ در برزخی دست و پا میزند و در پایان فیلم هم آرام میگیرد. یعنی سعی کردم شخصیتها را موجود انسانی و خاکستری نشان بدهم. منزه و پاک نیستند و در معرض آزمون قرار میگیرد.
*فکر نمیکردید در معرض آزمون سختی قرار گرفتید و ممکن است با دستمایه قرار دادن زندگی مادری که انتظار فرزندش را میکشد نصیب فیلم و نگرش شما شود؟
روی یک دیوار نازکی راه میرفتیم و دقت زیادی لازم داشت تا این اتفاق نیفتد. هرچند که من از بازخوردهایی که تاکنون دریافت کردم متوجه شدم چنین شائبههایی به همراه نداشته است. الفت یک شخصیت دوست داشتنی شده، چون فراجناحی است. هم دوستان روشنفکر و هم دوستان مذهبی و حزب اللی از آن خوششان آمده و شخصیت باورپذیری برایشان بوده است.
*آیا این نمیتواند یک سرفصل بسیار مهم باشد؟ از گیلانه تا شیار ۱۴۳ که ما یک سری قهرمانانی در پشت جبههها هم داشتیم که همان خانوادهها و مادران بودند؟
پدر و برادر خود من بیشتر سالهای جنگ را در جبهه بودند و به نوعی این فضا را تجربه کردهام. و در عین حال جنگ، پتانسیل بسیار زیادی برای قصه گویی و فیلمسازی دارد چون در آن دائما با مقولاتی مثل مرگ روبرو هستید.
*آیا پدرتان به عنوان یکی از رزمندگان جنگ، شما را به ورود در این عرصه تشویق کردند یا اینکه مثلا پرداختن به چنین موضوعاتی را از وظایف شما میدانستند؟
پدرم ازدنیا رفتهاند. ولی یادم هست که هر زمان از جبهه بر میگشت داستانهای جنگ را برایم تعریف میکرد. در واقع او داستان گوی خیلی خوبی بود و من با داستانهای او بزرگ شدم. این داستانها و اتفاقات عجیب و غریب همیشه در ذهن من باقی ماند تا اینکه به آنها بپردازم. در واقع نیازی نیست شخصی مستقیما از شما بخواهد به موضوعی بپردازید. همین که داستانی را برای شما تعریف کند که تأثیرگذار باشد و از طرفی در شما چنین پتانسیلی برای پرداختن به آن وجود داشته باشد، نهایتا یک جایی به آن خواهید پرداخت. من با چنین فضاها، روایاتی از این دست و مادری که دائما نگران برگشتن شوهر و پسرش از جنگ بود کاملا آشنا هستم.
*برادرتان که این فیلم را دیدند چه واکنشی داشتند؟
هنوز ندیدند. به ایشان گفتم باید در سینما ببینید.
*مادر چطور؟
نه ایشان هم ندیدهاند.
*هیچ وقت ترسیدهاید از اینکه مادر خودتان با تماشای این فیلم بگوید این تصویری که تو از مادر چشم انتظار ترسیم کردهای، واقعیت ندارد؟
ما مادری داشتیم که چهار فرزندش را تقدیم کرده و خم به ابرو نیاورد. و از این دست مادرها زیاد داشتیم. ولی این مسئله را هم درنظر داشته باشید که هر آنچه واقعیت دارد لزوما داستانی و سینمایی نیست. باید باورکنیم. و از طرفی من مطمئنم همان مادری که چهار فرزندش را فدا کرده، دل خودش لرزیده و لحظات سختی را تجربه کرده اما خم به ابرو نیاورده است. من معتقدم باید زن باور پذیرتری را نشان بدهم. الفت زنی است که این داغ و رنجی که یدک میکشد به او شکوهمندی میدهد. در نهایت، دخترش میگوید: «وقتی کنار او مینشینم احساس کوچکی میکنم.» من ترجیح میدم این روند و روال را نشان بدهم. از یک جایی میبینیم که شخصیت این زن پختهتر و کاملتر و باشکوهتر میشود تا به آن پایان خاص برسیم.
*پس تا به حال این فیلم را به یک مادرانی از این جنس نشان ندادهاید؟
خیر. ولی داستان را که قبلا نوشته بودم خواندهاند. چون داستان، کاندیدای جایزه دفاع مقدس در سال ۸۵ یا ۸۶ شد.
*یعنی داستان اختر که بعدا به الفت تغییر پیدا کرد؟
بله. آن داستان را خیلیها خواندهاند. ولی خوب مطمئنم هرکس فیلم را دیده، یک ما به ازای خارجی در اطراف خودش پیدا کرده است. مثل آقای کاکایی گفت من نمونه چنین مادری را خیلی دیدهام. خانم مجتهدزاده میگفت این نمونهٔ مادرشوهر خود من هست. همین مسأله من را امیدوار کرده که آنچه قصد گفتنش را داشتم در این فیلم اتفاق افتاده است.
*آیا شما قصد دارید که دوباره یک قصه اجتماعی از جنگ بیان کنید؟
بله. ولی کار زیادی میبرد. مثلا نوشتن قصه این فیلم مدتها طول کشید. یا همان رمانی که نوشته بودم حدود یک سال برای آن وقت گذاشتم تا بتوانم تمام جزئیات را با تحقیق، استخراج کنم تا به واقعیت نزدیک باشد. در حال حاضر ایدههایی از جنگ دارم که به نظرم ایدههای خوبی هستند که همه آنها پروژههای طولانی مدتی از جهت تحقیق و ساخت هستند. ببینید دوست ندارم به عنوان یک فیلمساز در یک ژانر خاص شناخته شوم. مثلا دفاع مقدس و... بلکه دوست دارم در تمامی موضوعات مثل اجتماعی، دفاع مقدس و... کار کنم. حتی همین ایدههایی که قصد دارم در آینده کار کنم در عین حال که مربوط به دفاع مقدس است اما زمینههای اجتماعی دارد.
اما بهرحال جزو دغدغههای من به شمار میرود چون همانطورکه گفتم جنگ، پتانسیل خوبی برای پرداختن دارد. ما انسانهای بزرگی در جنگ داشتیم که بخاطر قرار گرفتن در فضای خاص، فضایی که دائما به مسائل معنوی و حیات و دنیای دیگر، فکر میکنند و دوستانشان جلوی چشمشان پرپر میشوند و تمام این مسائلی که انسان را به یک رشد معنوی شگرف میرساند و واقعا متحیر میشویم که یک شخص در طول مدت کوتاهی چگونه تا این حد رشد میکند و متعالی میشود.
*این انگیزهها را در ابتدای فیلم در یونس نمیبینیم.
چون من قصد پرداختن به یونس را نداشتم. بلکه الفت برای من مهم بود.
*مثلا اینکه خاستگاه فکری یونس چه بوده؟
خوب! یونس در یک خانواده مذهبی بزرگ شده و حالا در شرایطی قرار گرفته که به کشورش تجاوز شده و میخواهد دفاع کند.
*خیلی از رسانههای خارج از کشور که نسبت به جنگ نگاه معارض و معاندی دارند میخواهند نوجوانها و جوانهایی که به جبههها اعزام میشدند را به گونهای معرفی کنند که گویا طبق خواست ایدئولوژیک خودشان به جنگ نرفتند بلکه جبری بر آنها حاکم بوده است.
در فیلم ما مادر دلواپس است و یونس هم با انتخاب خودش در واقع مادرش را در عمل انجام شده قرار میدهد و به جبهه میرود. در واقع یونس یک پسر روستایی است که در دانشگاه مهندسی معدن میخواند و با اختیار خودش تصمیم میگیرد درس را رها کند و به جنگ برود و حتی با اینکه عاشق دختری هست اما از عشقش میگذرد. همهٔ این مسائل وجود دارد اما من اصلا قصد پرداختن به آن را نداشتم چون از هرچیزی که الفت را تحت الشعاع خودش قرار بدهد پرهیز کردم. البته نشان دادهام که پشت سر یونس چه مسایلی مطرح بوده است. مثلا اینکه درکودکی بسیار باهوش بوده و علاقه شدیدی به مادرش داشت و... اما اجازه ندادم که تمام این مسایل روی شخصیت الفت سایه بیندازند. یعنی برای پرداختن به موضوع یونس باید کار دیگری بسازم.
*اگر قرار بود ۲۰ سال قبل این فیلم ساخته شود آیا به چالش کشیدن ایمان یک مادر شهید خط قرمز به حساب نمیآمد؟
در آن دوران نگاهها متفاوت بود و همه چیز تا این حد خراب نشده بودند.
*چه چیزی خراب نشده بود؟
همین کلیشههایی که به سینمای جنگ ورود کردند و سبب شدند در حال حاضر یک فیلمساز برای ساختن یک فیلم، تا این حد احتیاط کند تا دچار شعارزدگی نشود. همه این مسایل بخاطر اشتباهاتی بود که در این ۲۰ سال اتفاق افتاد.
*این نگاه انسانی، انسان مقابل دوربین و همه چیز را به بوتهٔ درام و آزمایش گذاشتن، گاهی از آن سوی بام پرت میشود.
باید دقت زیادی کرد تا به آن سمت کشیده نشویم. مثلا آثار برشت را ببینید که درواقع ضد جنگ است و همه چیز در جنگ، پوچ است. البته جنگ در ماهیت اصلی خودش ویرانگر است اما برای ما چون دفاع بوده شکل مقدسی پیدا کرده. بخاطر همین، نشان دادن تبعات جنگ به هیچ عنوان بد نیست و انگ ضد جنگ نباید چسباند. در واقع چون به ما تجاوز شده و ما دفاع کردهایم پس باید تبعات آن را نشان بدهیم. در دنیای امروز که همه مشغول پرداختن به پروژههای ایران هراسی و اسلام هراسی هستند ما برای اینکه نشان بدهیم طرفدار جنگ نیستیم باید تبعات این جنگ را نشان دهیم.
*برای اینکه فیلم مؤلفههای به سمت پروتاگونیسم اجتماعی برود در کاراکتر الفت چه ویژگیهایی را لحاظ کردهاید؟
با وجودی که مطمئنا مادرانی از جنس الفت بسیار زیاد بودند که خودشان، همسر و فرزندانشان را راهی جنگ میکردند اما در عین حال مادرانی را هم دیده بودم که در این مورد دو دل بودند. مثلا بین علاقه به فرزند و از طرف دیگر اعتقادات شخصیشان مردد مانده بودند.
*همین جا اجازه بدهید عرض کنم که پس میتوان یک برچسب ضد جنگ زد چون الفت موافق رفتن یونس به جنگ نیست.
نه اینکه الفت موافق نباشد بلکه میگوید بهتر بود درسش را تمام میکرد و میرفت ولی شاید برداشت مخاطب این باشد که این حرف، صرفا یک تعارف است اما این قضیه، الفت را ملموستر میکند تا اینکه من بخواهم بگویم الفت خودش، یونس را راهی جبهه کرده است.
*در آن صورت شعاریتر میشد.
چرا شعاریتر؟
*خوب همین که این گونه مادرها، فرزندانشان را راهی میکردند کمی شعاری میشد.
الفت میگوید من با یک دنیا نذر و نیاز یونس را به دانشگاه فرستادم و حالا میگوید بهتر بود دانشگاه را تمام میکرد و بعد میرفت ولی ما میبینیم که یونس خودش قصد رفتن دارد. وقتی از مادرش میخواهد از ته قلب راضی باشد تا به جبهه برود الفت میگوید به این سوی چراغ قسم، راضیم و هرگز نارضایتی خودم را به دنبالت نخواهم انداخت. همه این حرفها نشان میدهد این مادر بین علائق مادی و اخرویاش مردد است و این، خصوصیت همهٔ انسان هاست و وقتی یونس میرود حتی فرصتی برای پختگی روحی او وجود ندارد چون در اولین عملیات، اتفاقاتی برایش میافتد و از این پس ما با گداختگی و پالایش الفت مواجه هستیم که در نهایت، کیمیایی از دل این پالایش استخراج میگردد. منظورم همان استخوان هاست که در واقع کیمیایی هست که از دل خاک استخراج میشود و دل مادری را آرام میکند.
من در بطن فضاهای عاشورایی بزرگ شدم. چون ما اصالتا یزدی هستیم. در یزد مراسمهای ویژه عاشورایی برگزار میشود که همیشه دوست داشتم به آن بپردازم. من مستندهایی راجع به عاشورا ساختم که جوایز بین المللی گرفته است. البته در این فیلم به هیچ عنوان به صورت مصداقی و خیلی مشخص بروز ندارد. بلکه کاملا در بطن فیلم نهفته است.
*اغلب فیلمهایی که راجع به مادران شهدا ساخته شده همه در تهران اتفاق میافتد. برای اولین بار است که فیلمی به یکی از روستاهای کرمان رفته است.
اتفاقا بیشتر نگرانی من مربوط به همین قضیه بود. چون میخواستم در فضایی فیلم بسازم که چندان آشنایی نداشتم.
*به خاطر معدن بود که فیلم به شهرستان رفت؟
بله. چون قصد داشتم در یک معدن اتفاق بیفتد.
*پس صرفا به دلیل معدن اینکار را کردید و نه به این علت که داستان به خارج از تهران برده شود؟
- از ابتدا داستان فیلم را به همین صورت در یک شهرستان نوشته بودم.
پس برای شما مهم بود که تعداد بسیار زیادی از این شهدا ورزمندگان از روستاها به جبهه اعزام شده بودند؟
بله! من سرویراستار یک پروژهای در بنیاد شهید بودم به اسم فرهنگ اعلام شهدا که هنوز هم تمام نشده و دائما با شهدایی مواجه میشدم که چوپان یا قالیباف و... بوده و حقیقتا زندگیهای تکان دهندهای داشتند. اما بهرحال درخصوص شیار ۱۴۳، دوست داشتم معدن را به عنوان یک نماد ظریف و نهفته در دل خاک داشته باشم.
نکته اینجاست که در این روستا، پویایی و تلاش و پیشرفت وجود دارد. مثلا با آمدن تلفن، معدن و... که به نظر میرسد برای شما اهمیت داشت تا در عین حال که ماجرای داستان در روستا اتفاق میافتد اما روند داستان به گونهای حقیرانه پیش نرود.
دقیقا! ما در روستا زنی را میبینیم که شوهر ندارد اما مادر و فرزندان خودش را حمایت میکند و مخارج آنها را تأمین میکند. در حقیقت در فضای روستا، پویایی ویژهای در جریان است. هیچ حس بدی در روستا به انسان دست نمیدهد و همه چیز شریف و ارزشمند است. حالا در این فیلم ما دورهای از تاریخ پس از جنگ را مرور میکنیم که من در هیچ فیلمی به این شکل ندیدم. من نگران این مسأله بودم که برای ساختن فیلم در شهرستان، من با مردم و گویش ناآشنایی مواجه خواهم بود و در عین حال سه نوع بازیگر داشتم: بازیگر حرفهای، بازیگر تئاتر کرمان و نابازیگر. برای این مسائل نگران بودم.
برای لهجهها تمرین داشتید؟
بله. آقای یدالله شادمانی که خودشان بازیگر خسته نباشید هستند، معیار لهجه ما بودند. چون در کرمان لهجهها از روستا به روستای دیگر متفاوت است. آقای شادمانی تأیید میکردند و ما جلومی رفتیم. فضا بسیار باورپذیر شده و شاید تا حدی هم به این علت بوده که خودم یزدی هستم و یزد و کرمان تا حدی نزدیک هستند. یعنی مردمی که زندگی سختی دارند را میشناختم.
مریلا زارعی را از ابتدا برای این نقش در نظر داشتید. اینطور نیست؟
بله
وقتی این نقش را خواندند چه نظری داشتند؟
خانم زارعی در خصوص این نقش تردید داشتند. به من گفتند: فیلمنامه خیلی فراز و فرود و اتفاق عجیب و غریبی ندارد و با این موضوع کارهای زیادی شده است. البته این ریسک برای من هم وجود داشت چون میگفتند موضوع مادری که منتظر بازگشت فرزندش هست خیلی کار شده است. این نگرانی از طرف کسانی که فیلمنامه را میخواندند وجود داشت ولی برای خودم نه! چون میدانستم قصد انجام چه کاری را دارم.
فریم به فریم توی ذهنتان بود.
بله. و الان بنظرم فیلمنامه بهتر شده چون با توجه به سابقهٔ مستند سازی که داشتم، در صحنه تصمیم میگرفتم که خیلی از کارها را انجام بدهم و یا چه چیزهایی به فیلمنامه اضافه کنم تا بهتر شود.
در مجموع نظر مریلا زارعی نسبت به مادران جنگ چه بود؟ چون ایشان از طرفداران کتاب دا هم هستند.
خیلی خوب بود. من حتی یک فیلمی داشتم از مواجهه مادری با پیکر فرزندش، که ایشان به شدت از دیدن فیلم متأثر شد. احساس کردم این دغدغه را دارند.
پس هنرمندان ما دغدغهٔ جنگ دارند.
بله. خانم زارعی در تمام روزهای فیلمبرداری سر صحنه، روزه بودند و این حس معنوی که ایشان داشتند به کل فیلم منتقل شده است. روزه؛ آن هم با کار سخت و در فصل تابستان!
آیا پیش آمد که جایی از کار حال غریبی پیدا کنند و متأثر شوند و اشک بریزند؟
بله. در برداشتهای متعدد این اتفاق افتاد. اصلا صحنهٔ نوزادی یونس که تصویربرداری میشد ما خودمان از پشت مانیتور گریه میکردیم.
موقع نوشتن داستان فیلم پیش آمده بود که به شدت متأثر شوید و کار را متوقف کنید؟
موقع نوشتن رمان، این اتفاق افتاد. اما در فیلمنامه نوشتن، چون تمام احساسات دور ریخته میشود. توضیحات و توصیفات دور ریخته میشود ولی در رمان اینطور نیست.
دانلود تیزر فیلم شیار ۱۴۳
نگرش سایر عوامل نسبت به فیلم چه بود؟
همه عوامل فیلمنامه را دوست داشتند فقط نگران شعاری شدن آن بودند. ولی حالا با تماشای فیلم دیگر چنین تصوراتی ندارند. ببینید من واقعا متوجه نمیشوم برخی افراد هنوز فیلمبرداری کار، تمام نشده میخواهند فیلم را به جشنواره معرفی کنند. چون من وسواس زیادی به خرج میدهم. بارها و بارها سر تدوین حاضر میشدم و جزئیات بسیار ریز را اصلاح میکردیم. همینطور درمورد صداگذاری. اگر مصاحبه آقای آرش قاسمی را خوانده باشید گفتهاند که فیلمسازهای جدید به صدا حساس ترند. چون فیلمسازهای قدیمی به صدا به عنوان یک روتوش نگاه میکنند. برای من واقعا صدا مهم بود.
اتفاقاتی که در خصوص انتخاب نشدن فیلم افتاد که گفتند فیلم تلخ و سیاهی هست و نباید در جشنواره باشد و شایعاتی که از هیئت انتخاب بیرون آمد و... با توجه به همهٔ آن موارد آیا ممکن است موقع اکران، سر فیلم را ببرند؟
نمیدانم! هنوز وارد جریان مافیای اکران نشدهام.
شما و آقای قاسمی به عنوان یک فیلمساز و تهیه کننده تازهکار در سینما خیلی کار مشکل تری دارید. ترس و واهمهای ندارید از اینکه ممکن است فیلم شما دیده نشود؟ از طرفی این فیلم باید در شهرستانها هم دیده شود. چون همه کسانی که در دفاع از وجب به وجب این آب و خاک نقش داشتند در فیلم شما شریک هستند. حالا اگر این فیلم در جشنواره به طرز شایستهای، دیده نشود تمام این مسائل از بین خواهد رفت! اصلا شاید توصیه کنند که آن را در شبکه نمایش خانگی توزیع کنید!
نه! من احساسم این است که چنین اتفاقی نخواهد افتاد. در همین اکرانهای محدود، بازخوردهای خوبی حس کردیم و شکوهمندی این فیلم به چشم آمده است. مخاطب از آن استقبال خواهد کرد. هم عام و هم خاص.
سیاسیون چطور؟ مثلا وزیر، وکیل یا نمایندگان مجلس، فیلم شما را دیدهاند؟
نه! برای این طیفها نمایش نداشتیم. ولی افرادی که نگاههای سیاسی خاصی داشتند این فیلم را دیدند و اعتقاد داشتند این فیلم فراجناحی، حماسی و ملی است. انشاله فیلم راه خودش را پیدا خواهد کرد.