به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، نیمه شب سوم آبان سال 59 بود که نیروهای ارتش بعثی با سازماندهی و تجهیز لشکرهای مستقر در جبهه خرمشهر و همچنین فراخوانی نیروهای تازهنفس به این جبهه، هجومی وسیع و گسترده را به شهر آغاز کردند و پس از جنگی نابرابر، وارد خیابانهای خرمشهر شدند.
رزمندگان و مردم شهر در اطراف پل خرمشهر که حالا به نام خونینشهر شناخته میشود، تلاش بسیاری کردند تا از پیشروی نیروهای صدام جلوگیری کنند، اما سرانجام در غروب چهارم آبان، غرب خرمشهر به دست دشمن افتاد و تراژدی تلخ خونینشهر رقم خورد. باقیمانده نیروهای مدافع، به سمت شرق شهر، عقب نشستند؛ اما با تمام پایداریها، سرانجام خرمشهر سقوط کرد و به اشغال کامل دشمن متجاوز درآمد.
سقوط خرمشهر زخمی بر پیکره روح ملی بود که هیچ چیز جز بازپسگیری شهر و پالودن خاک کشور از لوث وجود دشمن آن را التیام نمیبخشید.
آن روزها خيابانهای شهر شاهد درگيریهای تن به تن رزمندگان اسلام با دشمن متجاوز بود؛ در اين مسير حماسههای بینظيری خلق شد و نامهایی در صفحه تاريخ دفاع مقدس درخشيدند كه تا مدتها نظيرشان كمتر ديده شد.
محمد جهانآرا، شيخ شريف قنوتی، ستوان اميری، بهروز مرادی، حسين فهميده و ... همگی از جمله رزمندگانی بودند كه ماجرای دلدادگی و شوريدگیشان حديثی بیپايان از حماسهآفرينیهای ماندگاری را به يادگار گذاشت.
آن روزها خونين شهر فريادهای محمد جهانآرا را شنيد كه چگونه از پشت بیسيم بارها تقاضای نيروی كمكی میكرد و خيانتهای بنیصدر، آن را بیجواب میگذاشت.
همچنین خيابان چهل متری گواه بر ايستادگی روحانی مبارزی به نام شيخ شريف قنوتی است كه وقتی سرنيزه افسر بعثی به شقيقهاش وارد شد، باز هم ذكر حق میگفت و همرزم مجروحش جانباز آلبوغبيش راوی مجاهدتها و ایثارگریهای اين روحانی مبارز شد.
رزمندگان حاضر در پادگان دژ به خوبي ستوان امیری را به ياد دارند؛ که وقتي به او گفتند شهر ديگر در حال سقوط است بيا به عقب برگرديم، امیری فرياد زد: «ايران كشور بزرگی است، اما جايی براي عقبنشينی من ندارد».
در اين بين، مسجد جامع چون دژی استوار در مركز شهر، تكيه به کارون ایستاده بود؛ قلب تپنده خونين شهر كه به قول شهيد سیدمرتضی آويني «همه خرمشهر بود». مسجد جامع تا وقتی نفس میكشيد و جنب و جوش مجاهدان را در اطراف و صحن خود نظاره میكرد، حتی دشمن هم جرات نداشت خود را پيروز ميدان بداند.
در واقع آن روزها خرمشهر نمادی از نبردی را به تصوير میكشيد كه ريشههای خود را از عاشورای سال 61 هجری به عاريه گرفته بود و حديث پيروزی خون بر شمشير را در لحظه به لحظه حياتش فرياد میزد.
خونين شهر ايستاده بود تا با صدای بلند فرياد زند «اگر متجاوزی قصد اشغال حتی يك وجب از اين خاك را داشته باشد، بايد از روی اجساد چه شيرمردانی عبور كند و چه خطراتی را بايد به جان بخرد. هرچند عاقبت ساحل غربی خرمشهر در چهارم آبانماه به اشغال دشمن درآمد و پس از 19 ماه با صلابت آزاد شد، اما همه آنچه بايد از ماجرای غريب حماسه خرمشهر بدانيم را شهيد جهانآرا به عنوان فرمانده سپاه اين شهر در آستانه سقوط خرمشهر به همرزمانش گفته بود: «بچهها اگر شهر سقوط كند باز فتحش میكنيم. مراقب باشيد ايمانمان سقوط نكند.»