راشل کوري هم مثل فلسطيني ها زندگي کرد

کد خبر: ۱۱۱۶۱۹
تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۸۵ - ۱۶:۱۷ - 07December 2006

متن زير پس از ملاقات ادوارد سعيد با خانواده وي و در باره مرگ او و مسائل موجود فلسطين و جامعه عرب نوشته شده است.

اوايل ماه مه امسال براي چند سخنراني به « سياتل » رفته بودم. در طي اقامت کوتاهم در آنجا شبي  با خواهر و والدين « راشل کوري» که هنوز از شوک قتل او توسط بولدوزرهاي اسرائيلي در« غزه » در 16 مارس امسال بيرون نيامده بودند، ملاقات کردم. آقاي «کوري» به من گفت که او خود بولدوزر مي رانده است، البته نه بولدوزر 60 تني که توسط کارخانه « کاترپيلار» که مخصوص تخريب منازل ساخته شده است ، بولدوزر دخترش را که شجاعانه براي جلوگيري از تخريب خانه يک فلسطيني در « رفاه» تلاش مي کرد به قتل رساند.
در ملاقاتم با خانواده کوري دو مسئله توجه ام را شديدا به خود جلب کرد. يکي داستاني بود که در باره بازگرداندن جسد دخترشان به آمريکا تعريف مي کردند. آنها بلافاصله با سناتورهاي انتخابي شان، «پتي موري» و« مري کانت ول »، که هر دو دموکرات هستند تماس گرفته و ماجراي قتل دخترشان را تعريف کردند و عکس العمل هاي قابل پيش بيني مثل ابراز انزجار، شوک ، خشم و قولي براي رسيدگي به ماجرا نيز دريافت کردند. دو سناتور پس از بازگشت به واشنگتن ديگر با خانواده «کوري » تماس نگرفته و هيچ رسيدگي انجام نشد. همانطور که قابل پيش بيني بود لابي طرفدار اسرائيل ماجرا را از ديدگاه خود براي آنان توضيح داده و آنان را قانع کرده بودند که مسئله را پي گيري نکنند. شهروندي آمريکائي توسط سربازان کشوري ديگر که ظاهرا دوست آمريکا است کشته مي شود و هيچ پي گيري و سوالي در مورد مرگ وي صورت نمي گيرد.
اما نکته دوم و براي من شايان اهميت بيشتر، داستان حرکت  اين دختر جوان که شجاعانه و ارزشمند است بود. او در شهر کوچک« المپيا» در جنوب «سياتل» به دنيا آمده وبه گروه بين المللي «حرکت همبستگي» پيوسته و براي همراهي با رنج مردمي که هيچگاه آنان را ملاقات نکرده بود به «غزه» مي رود. خواندن  نامه هاي او به خانواده اش در باره زندگي روزمره در فلسطين بسيار جالب است، بخصوص وقتي که با سادگي ، محبت و توجهي  که فلسطينيان به او ابراز مي کنند را توصيف مي کند. با او مثل خودي ها رفتار مي کنند، چون او هم مثل خود فلسطيني ها زندگي کرده و شريک مشکلات و دغدغه هاي آنان بوده و وحشت زندگي در مناطق اشغالي و تاثيرات منفي آن در کودکان را همه روزه تجربه مي کند.
او سرنوشت آوارگان را و آنچه او تلاش هاي موذيانه دولت اسرائيل براي پاکسازي نژادي با  ناممکن ساختن شرايط زندگي براي مردم مي نامد، را به خوبي درک مي کرد. همبستگي او چنان زيبا و تکان دهنده است که يک سرباز وظيفه اسرائيلي به نام« دني» که براي تماس با او از پيوستن به ارتش خودداري مي کند در نامه اي به او مي نويسد:« کاري که مي کني بسيار خوب است. من از تو بسيار متشکرم.»
آنچه که در تمامي نامه هاي او (کل نامه ها در روزنامه گاردين به چاپ رسيده است) بسيار درخشان است، مقاومت قابل ستايش مردم فلسطين، مردم عادي که در سخت ترين و وحشتناک ترين شرايط گرفتار آمده اند و با وجود رنج و عذاب بسيار همچنان براي بقا تلاش مي کنند، مي باشد. ما اين روزها در باره « راه صلح» پيشنهادي آمريکا مطالب بسياري مي شنويم ودر اين ميان آنچه که کاملا از خاطرمان حذف شده اين واقعيت است که مردم فلسطين هنوز تسليم نشده اند و عليرغم تنبيهات مشترک آمريکا و اسرائيل عليه آنان همچنان دسته جمعي مقاومت مي کنند. اساسا وجود همين واقعيت شگفت انگيز موجب بوجود آمدن طرح هاي متعدد به اصطلاح صلح است والا اعتقاد آمريکا و اسرائيل و يا جامعه بين المللي به اينکه خشونت و کشت و کشتار به دلايل انسان دوستانه بايد قطع شود، انگيزه ارائه اين طرح ها نبوده است.
اگر ما واقعيت مقاومت فلسطين را عليرغم کاستي ها و کمبود هايش در نيابيم، به واقع همه چيز را ناديده گرفته ايم. مسئله فلسطين براي صهيونيست ها همواره مشکلي بزرگ بوده است و کليه برنامه هاي پيشنهادي نه در جهت حل مشکلات بلکه براي کاستن از شدت آنها صورت گرفته است. سياست رسمي اسرائيل- چه آريل شارون کلمه «اشغال» را به کار ببرد يا نه،چه چند برج از کار افتاده بي ثمر را تخليه کند يا نه- همواره بر اساس به رسميت نشناختن واقعيت وجود مردم فلسطين و برابر بودن حقوق انساني آنان با اسرائيلي ها و ضايع شدن بي شرمانه حقوق آنان بوده است.  در جايي که تعداد اندکي اسرائيلي متهور در طي ساليان گذشته تلاش کرده اند با اين بخش از تاريخ پنهان اسرائيل برخورد کنند،به نظر مي رسد اکثريت يهوديان ساکن اسرائيل و آمريکا اساسا واقعيت وجود فلسطين را يا نفي مي کنند و يا از برخورد با آن خودداري مي ورزند.
 آنچه راشل کوري در طي اقامتش در غزه دريافت، دقيقا همان عمق و شدت تاريخ زندگي مردم فلسطين به عنوان يک ملت و نه مجموعه اي از آوارگان بي حقوق بود. او با اين واقعيت اعلام همبستگي کرد و بايد به خاطر داشته باشيم که اين نوع از همبستگي فقط مختص تعدادي خاص نبوده و در سراسر دنيا هزاران نفر آن را دريافته اند. فلسطين و مبارزات مردم آن  نقطه اتحاد بسياري شده است. امروزه کلمه فلسطين عليرغم تبليغات دشمنان آن مترادف است با آزادي و روشنگري.
هر کجا که واقعيات ارائه مي گردند، مردم بلافاصله با مبارزات به حق مردم فلسطين اعلام همبستگي کرده و هدف اين جنبش را به رسميت مي شناسند. امري استثنايي است که مسئله فلسطين يکي از موضوعات اصلي گردهمائي ضد جهاني شدن «پورتو آلگرو» و نشست «داووس» و« عمان» در دو سوي  از نظر سياسي کاملا متفاوت دنيا بود. اما در اينجا(آمريکا) وسائل ارتباط جمعي با ارائه اخبار کاملا يک جانبه و يا تحريف کامل آن ، نوعي بي خبري محض ايجاد کرده اند. «سي ان ان» و شبکه هاي وابسته به آن هيچگاه ديوار بلند 25 فوتي با 5 فوت ضخامت و 350 کيلومتر طول را که اسرائيل مشغول ساختن آن است، يا جنايات جنگي، تخريب اغلب بي علت و تحقير، ويران ساختن خانه ها، مزارع و کشتار مردم غير نظامي فلسطين و زندگي روزمره آنان را نشان نمي دهند. پس نبايد تعجب کنيم که اکثر آمريکائي ها نظر خوبي نسبت به اعراب و فلسطيني ها ندارند.
و نهايتا به خاطر داشته باشيد که همه ارگان هاي ارتباط جمعي از چپ ليبرال گرفته تا راست ترين آنها همگي ضد عرب، ضد مسلمان و ضد فلسطيني هستند. فقط ببينيد که وسائل ارتباط جمعي چگونه زمينه را براي جنگ غير قانوني و نا منصفانه در عراق  آماده ساخته و از خساراتي که تحريم ها در جامعه عراق ايجاد کرده بودند و يا در باره مخالفت ميليون ها مردم در سراسر دنيا چقدر گزارش دادند. کمتر روزنامه نگاري ، به جز« هلن توماس » ، خواهان پاسخ گويي مقامات دولتي درباره دروغ هايي که در مورد قدرت نظامي عراق و خطر عراق براي آمريکا گفته شد، هستند. همه کساني که آن روزها در بوق تبليغات دولتي مي دميدند، توسط وسايل ارتباط جمعي به فراموشي سپرده شده اند و هيچکس سوالي در باره وضعيت غير قابل بخشش در عراق که توسط آمريکائي ها بوجود آمده، نمي کند . مردم عراق در دوران صدام حسين - و البته من معتقدم او ديکتاتوري جاني بود- حداقل از آب، الکتريسيته ، بهداشت و آموزش برخوردار بودند. امروزه همه اينها از ميان رفته اند.
پس جاي تعجب نيست که حملات وسايل ارتباط جمعي و دولت شرور(آمريکا) به جامعه ، فرهنگ، تاريخ و طرز تفکر اعراب که توسط نويسندگان دست نشانده اي چون «برنارد لوئيس» و« دانيل پايپز» رهبري مي شود و سايه ترس از ضد يهود خوانده شدن در صورت کوچکترين انتقاد از سياست دولت اسرائيل عليه مردم بي دفاع غير نظامي و يا «ضد آمريکائي» ناميده شدن در صورت   انتقاد از اشغال غير قانوني عراق ، به همگان باورانده است که اعراب واقعا مردمي نامتمدن و بي لياقت بوده؛ و اعراب به دليل شکست تلاش هاي متعدد براي ايجاد دموکراسي و پيشرفت اقتصادي تنها مردم ابله، عقب مانده و ارتجاعي در دنيا هستند. اينجاست که متانت و تفکر نقادانه تاريخي بايد دست به دست هم دهند تا بتوان واقعيت را از شعار تميز داد.
 جامعه فلسطين در سخت ترين شرايط هيچگاه نه کاملا شکست خورده و نه سرخم کرده است. بچه ها همچنان به مدرسه مي روند، دکترها و پرستاران همچنان از بيماران مراقبت مي کنند، زنان و مردان به سر کارهاي خود مي روند، سازمان ها ملاقات هاي خود را برگزار مي کنند و مردم به زندگي ادامه مي دهند و دقيقا همين امر براي «شارون» و ديگر تندروهاي اسرائيلي که مي خواهند فلسطيني ها را يا همگي به زندان بياندازند و يا از کشور بيرون کنند، غير قابل تحمل است. عمليات نظامي هيچگاه پاسخگو نبوده و در آينده هم نخواهد بود. چرا اسرائيلي ها اين مسئله را نمي فهمند؟
به نظر من کشورهاي عربي را بايد در يک مجموعه و فسلطين را به طور ويژه با روش هاي مقايسه اي به زير ذره بين ببريم، والا نوشتن کتاب هاي سطحي مثل کتاب « لوئيسم به نام «اشتباه در کجا بود» و اظهار نظرهاي جاهلانه« ولفوويتز» در باره آوردن دموکراسي به کشورهاي عرب و مسلمان راه به جايي نمي برند. اعراب هم مثل بقيه مردم جهان، جمعيتي در حال حرکت هستند و مردم در جوامعي واقعي با نقطه نظرات جاري متفاوت زندگي مي کنند و نمي توان آنان را يک جا و بطور يک جانبه زير سقف بنيادگرايي جاي داد. بخصوص با مبارزه مردم فلسطين براي عدالت که هر آزاده خواهي با آن اعلام همبستگي مي کند، نمي توان با انتقادهاي بي پايان و ايجاد دلسردي برخورد کرد. همبستگي مردم در آمريکاي لاتين، آفريقا، اروپا، آسيا و استراليا را بايد به خاطر داشته باشيم. و همواره به ياد داشته باشيم  که بسياري زندگي خود را عليرغم سختي ها و دشواري هاي موجود وقف هدف خود کرده اند.
چرا که هدف آنان عادلانه و تحسين آميز بوده و تلاشي است اخلاقي براي دست يابي به تساوي و حقوق بشر.
اکنون مي خواهم در باره عزت و شرف صحبت کنم. کلمه اي که در همه فرهنگ هاي شناخته شده توسط تاريخ دانان، بوم شناسان، جامعه شناسان و انسان شناسان جايگاهي ويژه دارد. در همين جا بايد بگويم که اين نظر که بر خلاف اروپايي ها و آمريکايي ها، فرد جايگاهي در ميان اعراب ندارد و آنان براي زندگي فردي ارزشي قائل نيستند و به هيچ وجه نمي توانند عشق و صميمت را ابراز کنند و يا درکي که در فرهنگ اروپايي وجود دارد و رنسانس، رفرماسيون و عصر روشنگري را به وجود آورد، در ميان آنان جايي ندارد، نژاد پرستانه و مغرضانه است. اين نظرات معيوب و مزخرف توسط« توماس فريدمان» اشاعه شده و متاسفانه برخي روشنفکران عرب نيز پس از 11 سپتامبر آن را به عنوان علامتي دال بر اينکه در جوامع عرب اشکالي وجود دارد و اين فرهنگ به درستي عمل نمي کند و در نتيجه تمايلي خاص به حرکت هاي تروريستي دارد پذيرفته اند.
از اين واقعيت که اکثريت مرگ و مير تحميل شده بر انسان ها درقرن بيستم در اروپا و آمريکا و توسط آنان رخ داده است که بگذريم، پشت سر همه اين خزعبلات در باره تمدن غلط و درست سايه شوم پيامبر دروغين ساموئل هانينگتون افتاده است که بسياري را باورانده که دنيا را مي توان براي ابد به دو بخش رودروي يکديگر يعني به دو بخش متمدن و غير متمدن تقسيم نمود. نظرات او سراپا غلط است. هيچ فرهنگ با تمدني به تنهايي و ايزوله وجود ندارد. هيچکدام نمي تواند فردگرايي و روشنگري را خاص خود بداند؛ و هيچ تمدني بدون اصول اوليه انساني يعني احترام به فرد و جمع، عشق و ارزش براي زندگي و غيره نمي تواند وجود داشته باشد. قبول هر نظري به جز اين نژاد پرستي محض است درست مثل اينکه بگوئيم آفريقائي ها مغز کوچکتري دارند، يا آسيايي ها فقط براي سرويس دهي خوب هستند يا اروپايي ها نژادي برترند. اين شعارهاي هيتلري امروز فقط بر عليه اعراب و مسلمانان سرداده مي شود و ما بايد مجدانه بر عليه آن موضع گيري کنيم.
اصل مطلب در اين است که ميان تجارب فردي و زندگي انسان ها تنوعي بسيار برقرار است و هيچکدام بر ديگري برتري ندارد. به کساني که مي خواهند جامعه عرب را يکسان و غير متمدن و عقب مانده بنامند مي توان تنوع عظيم در ادبيات، سينما، تئاتر، نقاشي، موزيک و فرهنگ عمومي در ميان اعراب از مراکش گرفته تا خليج فارس را خاطر نشان ساخت. مسلما همه اينها نشانه هاي واقعي از پيشرفت هستند. پيشرفت و تمدن را نمي توان در بررسي جدول توليدات صنعتي خلاصه کرد.
نکته مهم ديگري که مي خواهم بدان اشاره کنم، اين است که امروز ميان فرهنگ ها و جوامع ما از يک طرف و عده اندکي که بر آنها حاکم هستند اختلاف بسياري وجود دارد. در طي تاريخ کمتر رخ داده است که تمامي قدرت در دست عده اي شاه، سلطان، ژنرال و پرزيدنت متمرکز شود. بدترين خاصيت اين گروه اين است که آنان تقريبا بدون استثنا نماينده واقعي مردم نيستند. اين امر فقط حاصل نبود دموکراسي نيست. به نظر مي رسد آنان عميقا خود و مردم خود را دست کم مي گيرند و به همين دليل آستانه تحمل شان درباره ديگران پائين آمده و از باز کردن درهاي جوامع خود به روي ديگران و هر نوع تغييري مي ترسند. و بيشتر از همه از اين وحشت دارند که برادر بزرگتر يعني آمريکا را خشمگين سازند. به جاي اينکه شهروندان کشورهاي خود را به عنوان سرچشمه بالقوه ثروت بدانند، آنها را گروهي مقصر که مي خواهند به هر طريقي قدرت را از چنگ شان خارج کنند مي انگارند.
اشتباه واقعي در همين جاست. چگونه است که در طي جنگ نابرابر عليه مردم عراق هيچکدام از دولتمردان عرب اطمينان و شرف براي اعتراض بر عليه اشغال نظامي يکي از مهمترين کشورهاي جامعه عرب را از خود نشان نداد. بسيار عالي است که رژيم ددمنش صدام حسين ديگر وجود ندارد اما چه کسي از آمريکائيان خواسته بود که به عنوان نجات دهنده اعراب وارد عمل شوند؟ چه کسي از آمريکا خواسته بود که زمام دنياي عرب را در دست بگيرد و ظاهرا براي مردم عرب «دموکراسي» را به ارمغان بياورد و آن هم در زماني که وضعيت مدارس، بهداشت و تمامي اقتصاد آمريکا در بدترين شرايط خود از بعد از دوران رکود 1929 است. چرا صداي اعراب بر عليه تجاوز غير قانوني آمريکا که اين همه عذاب و بدبختي و تحقير اعراب را به همراه داشته بلند نشد؟ اين به واقع فروپاشي عظيم روحيه، عزت و همبستگي در ميان خود اعراب است.
آيا حتي يکي از رهبران عرب اين شجاعت را داشته که به بوش که  ادعا مي کند از طرف خداوند ماموريت دارد بگويد ما خود مي توانيم با استفاده از سنتها و مذهب مان راهي بيابيم؟ اما هيچ صدايي برنخاست و مردم بيچاره عراق زير چکمه هاي آمريکائي ها له مي شوند و بقيه کشورهاي منطقه در وحشت از اينکه بعد از عراق نوبت آن ها است به سر مي برند. جاي بسي تاسف است که رهبران عرب جاي اعتراض به بوش در تحميل اينهمه مصائب به مردم عراق با آغوش باز و تعظيم از وي استقبال مي کنند. و کسي نمي پرسد حمايت هاي اقتصادي، سياسي و ديپلماتيک براي پايان بخشيدن به اشغال غزه کجاست؟ به جاي اينهمه مداوما به فلسطينيان مي گويند که سرتان را پائين بياندازيد، از خشونت دوري کنيد و خود را در چهارچوب طرح صلح نگاه داريد با اينکه آشکارا شارون هيچ علاقه اي براي صلح ندارد. هيچ کشور عربي به کشيدن ديوار توسط اسرائيل، يا ترورهاي هدف مند، تنبيهات دسته جمعي و غيره اعتراض نمي کند. به جاي آن از تعدادي کليشه مشخص و فورمول هاي کهنه وزارت کشور آمريکا مرتبا مورد استفاده قرار مي گيرد.
آنچه که به نظر من ناتواني اعراب در درک عزت مبارزه مردم فلسطين است  را در وضعيت فعلي دولت فلسطين مي توان مشاهده کرد.« ابو مازن » ، فردي بي قدرت و باکمترين پشتوانه حمايت سياسي از طرف مردم خود، توسط عرفات، اسرائيل و آمريکا انتخاب شد؛ دقيقا به اين دليل که او نه استحکام لازم را دارد و نه سازماندهي بزرگ است. دليل انتخاب وي فقط اين بود که او دست راست وفادار عرفات است. او مردي است که خواسته هاي اسرائيل را به جا مي آورد. « ابو مازن » چگونه مي تواند مثل عروسکي کوکي متون نوشته وزارت کشور آمريکا را بخواند و از رنج مردم يهود سخن بگويد و هيچ اشاره اي به مصائب فلسطيني ها نکند؟ او چگونه مي تواند چنين نقش توهين آميز و از قبل تعيين شده اي را براي خود بپذيرد و چگونه مي تواند به عنوان نماينده مردمي که بيش از يک قرن در برابر اسرائيل و آمريکا براي گرفتن حق خود مبارزه کرده اند، عزت خود را فراموش کند؟ رفتار رهبران فلسطين از موافقتنامه اسلو به بعد همين طور بوده و متاسفانه ديگر سران عرب نيز پس از جمال عبدالناصر هيچکدام از مردم خود با احترام و حرمت سخن نگفته اند.
اين خط مشي به آهستگي در حال تغيير است و دوران « ابومازن » ها آهسته آهسته به پايان مي رود و جاي آن را رهبري جديدي مي گيرد. يکي از اميدوار کننده ترين اين جريان ها «ابتکار عمل ملي فسلطين» است. آنها فعالاني برخاسته از ميان مردم هستند و فعاليت هاي خود را محدود به کاغذبازي، باز کردن حساب هاي بانکي و يا تلاش براي جلب توجه روزنامه نگاران نمي کنند. آنها از ميان متخصصين، کارگران، روشنفکران جوان وفعالين، معلمان، دکترها، و کلا و کارمندان که زندگي جامعه با کار خود را همچنان ممکن مي سازند، برمي خيزند و همه روزه در مقابل حملات اسرائيلي ها مقاومت مي کنند.اينان طرفدار دموکراسي واقعي و مشارکت مردم که براي قدرت مداران غير قابل تصور است، مي باشند. براي بيکاران کمک هاي اجتماعي، براي فقرا کمک هاي درماني فراهم کرده و براي نسل جديد فلسطيني ها که بايد واقعيت هاي زندگي امروز را فرا گيرند و نه فقط ارزش هاي والاي گذشته را آموزشي  صحيح ارائه مي دهند. براي اجراي چنين برنامه هايي « ابتکار عمل ملي فلسطين» بر اين باور است که پايان بخشيدن به اشغال تنها راه حرکت به جلو است و براي نائل آمدن به اين هدف رهبري متحد و نماينده واقعي مردم بايد بطور آزادانه انتخاب شده و جاي رهبري قديمي، ناکار آمد و فاسد فعلي را بگيرد.
فقط زماني که ما به عنوان عرب يا امريکايي به خود احترام بگذاريم و عدالت و عزت مبارزه امان را درک کنيم مي توانيم دريابيم چرا « راشل کوري » جان خود را از دست داد و دو همراه او« تام هورن دال» و «برايان ايوري » زخمي شدند تا همبستگي خود را با ما اعلام نمايند.

برگرفته ازمقاله «عزت و همبستگي» نوشته «ادوارد سعيد» ،چاپ شده در «الاحرام» 26 ژوئن تا 2 جولاي 2003

آلبوم تصاوير شهيده راشل کوري

نظر شما
پربیننده ها