نمي توانم در شهر بمانم

کد خبر: ۱۱۲۵۱۸
تاریخ انتشار: ۰۶ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۱:۰۴ - 25February 2007



در حالي كه بغضي در گلويش بود، گفت: مادر جان! آيا شما راضي هستيد بمانم و شاهد گريه هاي مادران شهدا باشم؟ مادرجان! دلم براي شهدا تنگ شده است. دوست دارم هرچه زودتر به دوست شهيدم ابراهيم اسكندري بپيوندم. من نمي توانم در شهر بمانم و سنگر ابراهيم خالي باشد.

او كه دانش آموز سال دوم دبيرستان بود به سوي جبهه شتافت و در عمليات كربلاي 5 بر اثر بمباران شيميايي رژيم متجاوز بعثي عراق، به شدت مجروح و پس از چند روز بستري در يكي از بيمارستان هاي تهران، بر اثر شدت مجروحيت، به كاروان شهيدان پيوست و دست در دست دوست شهيدش ابراهيم گذاشت.


راوي: مادر شهيد

منبع: كتاب «عطر حنجره هاي بي تاب»، نويسنده: «سيد حبيب حبيب پور»، ناشر: «لوح محفوظ»،

پايان.

 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار