دكتر مصطفي چمران
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
من از جبلعامل آمدهام، سرزميني كه ابوذرغفاري، يار صديق پيامبر بزرگ براي اولين بار اسلام راستين را به مردم آن منطقه تبليغ كرد و مسجدي براي عبادت خدا بنا نمود كه هماكنون در ًميسجبلً به نام ابوذرغفاري معروف است. جبلعامل، سرزمين تشيع، سرزمين بهاءالدين عاملي و دانشمندان و متفكران بزرگي كه دنيا را منوَّر كردهاند.
من از جبلعامل آمدهام، كه در دوران 1400 سالة تاريخ اسلام هميشه مظلوم بوده و هميشه مورد غضب و كينه امويان و عباسيان و عثمانيان و آنگاه استعمارگران غرب و بالاخره اسرائيل بوده است.سرزمين جبلعامل هميشه زير تازيانه جور و ستم شكنجه ديده است، توسط جباران و ستمگران قتل عام شده است و بوسيلة استعمارگران زير نبوغ بندگي و اسارت درآمده است.
من از جبلعامل، سرزمين مقدس شيعيان آمدهام. من نمايندة محرومين و مستضعفين جنوب لبنان هستم كه همهروزه در زير آتش توپخانة سنگين و بمبهاي هواپيماهاي اسرائيل ميسوزند. من از منطقهاي آمدهام كه بيش از نيمي از آن بكلي نابود شده است، از شهرهايي كه حتي يك ديوار سالم آن بجاي نمانده است، روستاهايي كه همة اهالي آن گريختهاند، مناطقي كه زير سيطرة سياه اسرائيل و سعدحداد، عامل اسرائيل فرو رفته است، ناحيهاي كه بيش از 300هزار نفر از مردم آن آواره شدهاند و خانه و كاشانة خود را رها كرده، در سرزمينهاي دور، دركنار مدرسهها ومسجدها و كوچهها و خيابانها زندگي ذلتباري را به سرميآورند.
من آمدهام كه فرياد ضجهآلود شيعيان لبنان را در زير آسمان بلند ايران طنينانداز كنم.
من آمدهام تا وجدان خفتة انسانهاي متعهد و مسئول را بيدار سازم.
من آمدهام كه از دردها ومحروميتها، ظلمها، نالههاي نيمهشب، آههاي سحر بگويم و اشك يتيمان، ضجة دردمندان، آه بيوهزنان، سوز دلسوختگان را بازگو كنم.
من آمدهام تا پردة سياه شب را –كه همچون ابري ضخيم بر انديشه ملت ما سايه افكنده است- پاره كنم و حقايق تلخ و دردناك شيعيان لبنان را به آنها بنمايانم.
من آمدهام كه از 100هزار كشته و 400هزار مجروح و معلول كه اكثرشان شيعه هستند خبر دهم.
من آمدهام كه از 30هزار آواره دربهدر شيعه از جنوب لبنان خبر آورم، كه در بيغولههاي دوردست، در كنار خيابانها، گوشة مسجدها و مدرسهها و در زير پتوها زندگي ميكنند.
من آمدهام كه درد را به شما بازگويم كه تا به حال كسي بازگو نكرده است.من آمدهام كه دعا كنم، تا خداي بزرگ انقلاب اسلامي ايران را پيروز كند. من آمدهام كه آرزو كنم تا در پناه حكومت اسلامي، عدل و عدالت دامن بگستراند.
من ميخواهم اميدوار باشم كه سيطرة ظلم و ستم اسرائيل و استعمار براي هميشه نابود گردد.
من آمدهام كه جان خود را فدا كنم تا رسالت مقدس اسلام پيروز شود و اين ظلمت كفر و جهل و فساد براي هميشه ريشهكن گردد.
من نيامدهام كه چيزي بخواهم؛ زيرا كسي كه همة وجود خود تقديم رسالتش كرده است، بينياز است.
من نيامدهام كه شكوه كنم؛ مردمي كه 1400 سال درد و رنج تحمل كردهاند، بازهم با جان خود همة مشكلات را تحمل ميكنند.
من نيامدهام كه از تهمتها و افتراها و اذيت و آزارها و ظلم و ستمهايي كه همكيشان من به من روا داشتهاند و ناله كنم؛ زيرا در طول 1400 سالة تاريخ خود به اين ستم بزرگ خوگرفتهام و تحمل اين بيانصافيها براي من عادت شده است.
من فرياديام كه در سينة مجروح جبلعامل، در خلال قرنها ظلم و ستم، محبوس شده است.
من ضجة دردآلود معذّبين و زنجيريانم كه در شكنجهگاههاي ستمگران و استثمارگران در طول تاريخ نابود شدهاند.
من نالة دلخراش آن يتيمان دلشكستهام كه در نيمههاي شب از فرط گرسنگي بيدار ميشوند و دست محبتي وجود ندارد كه براي نوازش آنها را لمس كند، از سياهي و تنهايي ميترسند و آغوش گرمي نيست كه به آنها پناه بدهد.
من آه صبحگاهم كه از سينة پرسوز بيوهزنان سرچشمه ميگيرم و همراه نسيم سحر در جستجوي قلبها و وجدانهاي بيدار به هر سو ميدوم. آنقدر كه خسته ميشوم و از پاي ميافتم و نااميد و مأيوس به قطرة اشكي مبدل ميشوم و بصورت شبنمي در دامان برگي سقوط ميكنم.
من آرزوي آن زندهدلانم كه هواي عدل و عدالت دارند و از اين دنياي پر ستم گريزانم و به اميد روزي دل بستهام كه با ظهور مهدي(عج) عدل و عدالت بر خطة وجود دامن بگسترد و ظلم و ستم از اين عالم ريشهكن گرد.
من تمناي دلهاي عشاقم كه ميخواهم عشق و محبت بر همه جا دامن بگسترد و كينه و حقد و تعصب از روي زمين ناپديد گردد.
من اشك يتيمانم، كه دل شكسته در جستجوي پدر و مادر به هر سو ميدوند، ولي هرچه بيشتر ميگردند كمتر مييابند. واي به وقتي كه يتيمي بگريد! كه آسمان لرزه درميآيد.
من خون شهيدانم، كه بر كوههاي دور، يا قعر درههاي عميق، يا بر دامان دشتها و صحراگرد جاري هستم. من از قلبي سوزان كه به خاطر حق و حقيقت ميتپيده و براي استقرار عدل و عدالت ميجنگيده سرچشمه گرفتهام.
من شاهد فداكاريها و جانبازيهاي آزاد مردانم. من زنده اين شهيدانم كه همة وجود خود را عاشقانه تقديم خدا كردهاند و به ابديت متصل شدهاند. من ميروم تا نونهالان جهان را آبياري كنم، تا در مقابل ظلم و ستم بايستند و حجت خدا بر زمين گردند و قافلة پرافتخار شهدا را استمرار بخشند.
من همهروزه شهيدي از برادران خود را به دوش ميكشم و به گورستان ميبرم، همهروزه زيرآتشبار سوزان اسرائيل خانه و كاشانهها به آتش كشيده ميشود، بمبارانهاي اسرائيل قتل عام ميكند و شيعيان جنوب را از هستي ساقط مينمايد.
شيعيان لبنان كشته ميشوند، ولي كسي آنها را شهيد به حساب نميآورد. ضجة ميكند، اما كسي فرياد ضجّة آنان را نميشنود، زير ظلم و ستم نابود ميشوند ولي وجدان كسي آگاه نميگردد.
و از سوي ديگر يك دنيا كينه و دشمني و كارشكني و تهمت و افترا و شايعه عليه شيعيان از همه جانب جاري است. حتي در ايران انقلابي، دستهاي مرموزي بشدت عليه شيعيان و تنها سازمان انقلابي آنها «امل» فعاليت ميكند و حقايق را از مردم ايران پوشيده ميدارد و با شايعه و تهمت و دروغ شيعيان را ميكوبد و لجنمال ميند. وه كه چه ظلم بزرگي است!عدهاي مرا متهم ميكنند كه افكارم متوجه كشورهاي خارجي است و مصالح ايران را تحتالشعاع خارج قرار ميدهم. آنان ميگويند بايد همة توجه خود را معطوف به ايران كنم و اين همه به لبنان و كشورهاي ديگر نپردازم.اولاً توجه و نگراني شديد من مربوط به ايران است، نه كشورهاي ديگر. نشان ميدهم كه خطراتي انقلاب ما را تهديد ميكند و من به خاطر پاسداري از ايران است كه اين مطالب را بيان ميكنم.ثانياً من هشت سال در لبنان گذراندهام؛ دوراني سخت و خطرناك و در كوران مبارزة مرگ و زندگي و شهادت. من افتخار ميكنم كه سازماندهندة بزرگترين حركتهاي مكتبي لبنان بودهام؛ حركت محرومين و سازمان امل كه توسط امام موسيصدر تأسيس شده است. من سازماندهي آنها را به عهده داشتهام. در همة جريانهاي سياسي و انقلابي لبنان و ديگر كشورهاي خاورميانه بودهام و بيش از هر كس در جريان اخبار منطقه هستم و زيادتر از همه كس در سرنوشت شيعيان دخالت داشتهام و از آن اطلاع دارم و از جنايتها و خيانتهايي كه به مردم محروم شيعه رفته است قلبم مجروح است.اگر كسي بخواهد از لبنان و شعيان لبنان و امام موسيصدر چيزي بداند، من بهترين مطلّع براي آگاهي علاقمندانم. تعجب ميكنم كه عدهاي به دنبال نوشتههاي چپي و راستي ومزدوران اجنبي ميروند، يا به افراد مشكوك و غيرمكتبي استناد ميكنند تا در مورد لبنان كسب اطلاع كنند، در حالي كه به من كه در بطن جريانات بودهام و بيش از هركس آگاهي دارم مراجعه نميكند.هنگامي كه ميبينم توطئههايي در جريان است و عدهاي مشكوك ميخواهند حقوق شيعيان را پايمال كنند، حق را پوشيده بدارند و از باطل طرفداري كنند، آنجاست كه احساس ميكنم سكوت جايز نيست و بايد حقيقت را بگويم. بخصوص ميبينيد كه دشمنان اسلام و شيعيان كتابها مينويسند، شايعهها و تهمتها منتشر ميكنند و من نيز مجبور ميشوم كه جواب بگويم.گفته هاي من يكصدم گفتهها و فعاليتهاي مخالفان نيست و افسوس كه وقت و فرصت ندارم كه بيش از اين حقايق خارج را براي شما تشريح كنم.ثالثاً عدهاي فهميده يا نفهميده، درصددند كه اسلوب و خطمشي كشورها و يا سازمانهاي ديگر خارج را الگويي براي ما معرفي كنند، آنها را به عنوان پيشقدم، طرفدار، نمونة كشور اسلامي و انقلابي، پشتيبان انقلاب ايران و غيره معرفي مينمايند و ملاحظه ميشود كه عدهاي تندروتر انقلاب ما را تخطئه ميكنند و الگوهاي خارجي را بهتر از انقلاب ايران بحساب ميآورند و اين يك جنايت بزرگ است.انقلاب مقدس اسلامي ايران آنچنان پاك و خالص است كه ميبايستي سرمشق ديگران قرار گيرد، نه آنكه انقلابي نماهايي، اسلوب سراسر دروغ و خدعه و نيرنگ و سياستبازي خود را بر ما تحميل نمايند. شناخت اين روشها و خطمشيها و آشكار ساختن حقايق آنها وظيفة من است؛ چرا كه سالها در كنار اين سياستمداران حرفهاي زيستهام و عليه توطئههاي آنان به مبارزه برخاستهام و به خواست خداي بزرگ، براساس خط مكتبي اسلام، خداوند ما را پيروز گردانيد.
سخني در باره كتاب
آنچه هماكنون در لبنان ميگذرد و حوادث گذشتة آن، بدون شك از اهميت خاصي در دنياي اسلام برخوردار است، اهميتي كه كمتر در ابعاد مختلف مورد بررسي و توجه قرار گرفته است.
لبنان در جوار سرزمينهاي اشغال شده- توسط اسرائيل غاصب- و در همسايگي سوريه و دركنار درياي مديترانه، با جمعيت حدود سه ميليون نفر و مساحت 10452 كيلومتر مربع، اهميت استراتژيك خاصي را دارا ميباشد.لبنان را ميتوان دروازة دنيا ناميد. زيرا هر فكر و ايدئولوژي از طريق لبنان به سرعت ميتواند در همة دنيا منتشر شود. بعد از حادثة سپتامبر سياه در اردن و كشتار فلسطينيان به دست ملكحسين، بزرگترين پايگاه مقاومت فلسطين بوده، به طوري كه در چندين سال پيش (در بسياري از مناطق، بخصوص جنوب لبنان) قدرت سياسي، نظامي و اقتصادي مقاومت فلسطين از قدرت دولت مركزي لبنان و يا هر قدرت ديگر به مراتب بيشتر بوده است. مقاومت فلسطين و لبنان آنچنان به هم آميخته شدند كه برخي احزاب مشترك بوجود آوردند و در اغلب سازمانهاي فلسطيني، بسياري از لبنانيان عضويت داشتند.
سرزمين جنوب لبنان «جبلعامل»ْ مهد شيعه دنيا و علماي بزرگ سيعي از روزهاي نخستين اسلام بوده و در طول تاريخ مورد ظلم و ستم خلفا و حكام و فرمانروايان وقت قرار گرفته است و شيعيان دائم در حال مبارزه با آنان بودهاند. اين شيعيان هميشه مورد حقد، حسد و تحت ظلم واقع شدهاند. فقر، فاقه، بدبختي و بيسوادي، به رغم داشتن فرهنگ غني و دانشمندان بزرگ، نتيجة اين ستمها بوده است. امّا سرانجام بپا خاستند و انقلاب و طوفاني را در لبنان به پا كردند كه موازين قوا را بههم زد و به ناچار، توطئه پشت توطئه براي انهدام و اضمحلال اين قيام به وقوع پيوست. چپ و راست- در داخل لبنان و دشمنان خارجي اين مردم مستضعف اسرائيل و امريكا- متحد شدند و بر پيكر نوخاسته و ناتوان اين ملت تاختند و سرزمين اسلامي آنان را به اشغال درآوردند. متأسفانه اين صفحة ننگين تاريخ دنيا، نه فقط به دست آمريكا و اسرائيل و دست راستيهاي لبنان ورق خورد، بلكه اكثر حكام و ملوك نفرين شده عرب، بهعنوان فرمانروايان مسلمان و دوست ملت فلسطين دست خود را در تدوين اين صفحة ننگين آلودند و ننگ ابدي را در تاريخ به نام خود رقم زدند.بررسي حوادث لبنان و بخصوص وضع كنوني شيعيان كه بدون شك مهمترين حاميان واقعي انقلاب اسلامي ايرانند، بدون مطالعه تاريخ گذشته و مجاهدتهاي عصر حاضر و قيام و جنبش اسلامي آنان، عملي نيست.هراس استعمارگران و ابرقدرتها از جنبش شيعيان لبنان، به خاطر انتخاب راه انقلاب اسلامي براساس معيارهاي اسلامي و راه علي(ع) و راه سرخ شهادت حسينبنعلي(ع) است.جامعه اسلامي لبنان هماكنون، از بسياري از مشكلات رنج ميبرد، بخصوص جامعة تشيع لبنان كه وارث نابسامانيهاي فكري، عقيدتي، سياسي و اقتصادي زيادي است، كه حاصل قرنها ظلم و ستمي است كه بر آنها رواداشته شده است.
ريشهيابي تحليلي اين مشكلات و دقت در جزئيات بس دقيق حوادث و تاريخ گذشته شعيان لبنان، موضوعي است كه شايد كمتر بدان توجه شده باشد و اين مطمئتاً سواي تاريخنويسي معمولي به معناي وقايعنگاري است، چرا كه اصولاً بررسي تاريخ، بدون علتيابي و تحليل عميق، در حد مطالعه يك داستان است.
بررسي حوادث اخير لبنان نيز كاري بس مهم و در عينحال مشكل است و فقط از عهدة كساني برميآيد كه علاوه بر نگرش ظاهري حوادث، به علل آن هم توجه كنند و تحت تأثير تبليغات ظاهرفريب واقع نشوند و در دام غولهاي خبري دنيا، كه حقايق را ميتوانند بخوبي وارونه جلوه دهند، نيز نيفتند. علاوه بر آن بايد تسلط كامل بر همه حوادث داخلي و خارجي لبنان داشته و يكبعدي وقايع را ننگرند، بلكه تمام ابعاد گوياي اين تاريخ را بررسي و رسالتي را كه به عهده گرفتهاند، انجام دهند.كتابي كه به عنوان «لبنان» اثر ارزشمند «شهيد دكتر مصطفي چمران» ارائه ميشود، براساس مطالب فوق تدوين شده و شايد چيزي بيش از آنچه كه گفته شد، يعني خلوص و پاي و صداقت، نز با آن عجين شده باشد.شهيد چمران، چه در لبنان و چه در ايران، همواره از اين موضوع كه چرا واقعيتها بر همگان روشن نيست رنج ميبرد و سعي ميكرد حقايق اوضاع لبنان را آنچنان كه هست، بيان كند. از اين رهگذر دستنوشته وسخنرانيهاي متعدد از خود به يادگار گذاشت كه بدون شك حاوي مطالب بسيار دقيق، مهم و بينظير است. او حقايقي را فاش ميكند كه در هيچ تاريخ و كتابي نخواندهايد. بگونهاي حوادث را بررسي و تحليل ميكند كه خبائث و جنايت استعمار كثيف و سياستپيشگان خود فروخته و مزدوران بيمايه را در طي ذكر حوادث به خوبي آشكار ميسازد و رسالت تاريخي خود را به نحو شايستهاي به انجام ميرساند.
او به عمق تاريخ گذشتة شيعيان لبنان چشم ميدوزد و علت و ريشههاي بدبختي كنوني آنان را مييابد و به صراحت در معرض ديدهمگان قرا ميدهد.او خود جزيي بسيار مؤثر و حركتانگيز از تاريخ كنوني شيعه لبنان است و شايد بتوان گفت فردي را همانند او، با حركت انسانسازش كه تمام زير و بم حوادث دهه پنجاه لبنان را ميداند و با تسلط ميتواند آن را ريشهيابي كند، نيابيم. بنابراين او بهترين كسي است كه دقيقاً در متن وقايع لبنان بوده و از نزديك دگرگونيها و ظلم و جنايتهايي را كه برشيعه لبنان رفته، لمس كرده است. بنابراين گفته او و نوشتة او محكمترين سند تاريخي است.براي دانستن عمق حوادث لبنان نيازي نيست كه به تاريخنويسان و سياستمداران وابسته مراجعه كنيم، بلكه گفتهها و نوشتههاي اين شهيد سعيد كه از هر فردي به اين وقايع آگاهتر و در بطن و متن حوادث بوده و فقط ظواهر را توجه نكرده، مطمئناً ميتواند بهترين دليل و راهنما باشد.
شهيد دكتر مصطفي چمران به نت ايجاد يك حركت انقلابي اسلامي، به لبنان رفت تا عليه طاغوت –شاه ايران- و رژيم غاصب اسرائيل كه هر دو از يك منبع سرچشمه ميگرفتند پايگاه مبارزهاي تشكيل دهد. بنابراين همه تلاش او در لبنان مبارزه و حركت بوده و همه جزيي از تاريخ لبنان به حساب ميآيد. در مقابل اين حركت، ضدحركتها نيز از جمله حوادث مهمي هستند كه در سرنوشت لبنان مؤثر بوده است.كتاب حاضر گزيدهاي از دستنوشتهها يا سخنرانيهاي شهيد چمران و حاصل مطالعه و بررسي كليه نوشتهها و سخنرانيهاي او (در لبنان، اروپا، ايران) دربارة لبنان است، كه برحسب تاريخ و زمان اتفاق حوادث، منسجم و تدوين شده است. بديهي است كه در يك دستنوشته يا سخنراني كليه اين مطالب را نميتوان يافت، ولي با استفاده از تمام دستنوشتهها و سخنرانيها كه در فهرست مآخذ آمده است ميتوان تحليلي از حوادث لبنان براساس زمان اتفاق آن حوادث گردآوري كرد. اگر ضعفي در انسجام مطالب يافت شود، به علت مشكل بودن اين امر و بضاعت مزجات گردآورنده است. افسوس كه اين مجموعه در زمان حيات آن شهيد گردآوري نشد كه بدون شك بسي ارزندهتر ميبود.
براي آگاهي بيشتر خوانندگان محترم در بعضي از موارد، تاريخ ايراد يا نگارش مطالب و يا توضيحي در مورد مطالب آورده شده كه داخل{كروشه} جملهها يا كلماتي است كه براي روشن يا معني كردن يك لغت بر متن كتاب يا سخن و نوشته شهيد چمران اضافه شده است.
در قسمتهاي استفاده شده از سخنراني، سبك خاص سخن گفتن شهيد چمران را ميتوان يافت و اين به خاطر آن است كه مطالب از نوار سخنراني پياده شده و به رشتة تحرير درآمده است كه مسلماً با سبك نگارش او متفاوت است.يكي از خصوصيات بارز شهيد دكتر مصطفي چمران، فروتني فراوان او و خلوص عقيده و اعمال اوست. بدين لحاظ با آنكه خود همگام با همة اين حوادث بوده و تأثيري عميق در لبنان و تاريخ لبنان از خود بجاي گذاشته، اما ممكن است مردم به ظاهر، بدين پايه نقش او را درنيافته باشند و خود نيز در طول نوشتهها و گفتههايش كمتر ذكر و نامي از خود به ميان آورده، مگر آنجا كه گريزي نبوده است. زيرا او هميشه معتقد بود اگر اعمال و تلاشهاي او را فقط خدا بداند، كافي است. بنابراين، با اينكه خود قهرمان و طراح بسي از اين حماسهها، مقاومتها و ايثارهاست اما خود را مطرح نساخته است.
اگر بخواهيم صداقت تاريخي را ملحوظ بداريم، بدون شك نقش شهيد دكتر چمران در هدايت فكري و عملي شيعيان لبنان، بس مهم و اساسي است و بطور كلي ميتوان سلسلهجنبان همه اين حركتها (بخصوص مقاومتهاي شهادتآميز و حماسهساز) را، خود او دانست كه در كنار رهبري مذهبي و سياسي و حتي نظامي و بينش و درايت و پاكي و صداقت امام موسيصدر رهبر مفقود شيعيان لبنان، توانسته است آنچنان نمونهي كمنظير از خود ارائه دهد كه فقط زيبندة شاگردان و رهروان خاص مكتب پيامبر عظيمالشأن(ص) و علي مرتضي(ع) سرور شهيدان است. بدينگونه او خون جوشان شهادت حسيني را در عروق شيعيان به غليان درآورد، و با سازماندهي آنان، اين مظلومان هميشة تاريخ را با دست خالي به تحرك و مقابله در مقابل بزرگترين قدرتهاي نظامي و جبارترين گروههاي مزدور واداشت، به صورتي كه اكنون هم بسياري از شيعيان، تداومبخش راه شهادت حسيني و مكتبي اسلام بوده و به نبرد مظلومانه خود ادامه ميدهند.
شيعيان شيعيان مظلومي كه پدر و رهبر آنان- امام موسيصدر- مفقود شده (و به گفتة شهيد چمران يتيم شدهاند) و نقطه جوشش و خروش خود را يعني شهيد دكتر مصطفي چمران- نيز از دست دادهاند، دائماً با گروههاي مزدور و خبيث عراق و خودفروختگان بيمايه ديگري درگير هستند و صدها تن از آنان نيز پس از پيروزي انقلاب در اين راه شهيد شدهاند. سَعدحَداد نوكر اسرائيل، فالانژها و ساير دست راستيهاي لبنان، مرتب آنها را كوبيدهاند و چه جنايتها كه به بار نياوردند و همهروزه اسرائيل صهونيست جبار، آنان را گلولهباران و بمباران ميكند و مدتي نه تنها سرزمين مقدس «جبلعامل»، بلكه تا بيروت (يعني همة زمينهاي شيعيان) را اشغال كرده است. خانههاي آنان را ويران و كشتارهايي به راه انداخته كه از لبنان چيزي باقي نمانده است. ولي بازهم اين مظلومان تاريخ با اتكال به خداي بزرگ و اميد به او، تنها به مبارزات سخت خود ادامه ميدهند و براي پيروزي نهايي انقلاب اسلامي ايران و بقاي راه و نهضت امام خميني دعا ميكنند و ايران اسلامي را به عنوان تنها كشور شيعي انقلابي مسلمان و آخرين روزنة اميد ميدانند و بعد از خداي بزرگ، به او چشم دوختهاند. اميد است در اين برهة خطرناك خداوند به ما توقيق بيشتري در كمك به همة مستضعفين مبارز، بخصوص شيعيان لبنان كه حركتي اساسي در مبارزه با ظلم و صهيونيسم ميكند، عطا فرمايد.
با آنكه تلاشها و كوششهاي شهيد چمران در ايجاد حركتهاي انقلابي غيرقابل انكار و براي شيعه لبنان يا مسلمانان محروم لبنان فراموش ناشدني است، ولي او، در آنجايي كه مربوط به خود او و شخص او ميشد سكوت كرده، و چه بسا حوادثي را به همين دليل مسكوت گذاشته است كه شرحش را از زبان ديگران بايد شنيد، يا شايد اصولاً كس ديگري شاهد حادثه نبوده است.
در متن كتاب صحبت از برادران سني و پيروان اديان ديگر نظير مسيحي و ارمني زياد به ميان ميآيد، بايستي توجه داشت كه در موضوع مذاهب لبنان، برادران مسلمان سني مذهب و حتي مسيحيان، ارتباطي با ايران و پيروان مذاهب مختلف ايراني، بخصوص هيچ ربطي با برادران سني ايران، كه همانند ساير اقشار مردم در طول انقلاب همگام سايرين شركت داشتند، ندارد و مسائل مذهبي را (مسيحي، سني و شيعي) كه بصورت طوايف در لبنان هستند، نميتوان در ايران نيز تعميم داد، بلكه آنها مسائلي هستند خاص و مربوط به خود لبنان. شهيد چمران نيز خود بارها در سخنرانيهايش اين مهم را تذكر داده است، تا جايي براي سوء استفاده و ايجاد تفرقه باقي نماند.موضوع مهم ديگر توجه به زمان و مكان خاص اين دستنوشتهها و سخنرانيها است، چه بسا تاكنون در اثر تحولات سياسي، بسياري از اين مسائل دگرگون شده باشد و افراد و سازمانها و احزابي كه از آنان نامي به ميان آمده، وجود نداشته باشند، مثلاً ترور يا كشته شده باشند و يا تغيير موضع سياسي داده و از مسير اصلي خويش منحرف شده باشند. بنابراين تغييرات و تحولات كنوني دنيا، بخصوص تحولات و سياستهاي جديد رهبران نهضت مقاومت فلسطين و سازمانها و اجزاب و جنبشهاي لبناني، كه پس از شهادت شهيد چمران بوقوع پيوستند، يا اتفاق خواهند افتاد، نميتواند در اين كتاب جاي بحث و اشاره و ارتباط داشته باشد، گرچه با چشمي تيزبين و استفاده از اين تحليلها و حقايق، شايد بتوان روند سياست منطقه را پيشبيني و بررسي كرد.
كتاب حاضر ارائه دهندة تاريخ و تحليل واقعي جهت شناخت تودة محروم ملت لبنان و نموداري نه چندان كامل و جامع از خدمات، تلاشها و ايثارهاي شهادتگونه رهرو راستين راه علي(ع) و حسين(ع) –شهيد چمران- است، كه ميتواند زيربناي تفكر ما بخصوص حركت ما در مورد لبنان باشد و بيش از همه، افشاكنندة توطئههاي بزرگي است كه در مقابل حركتهاي انقلابي اسلامي در منطقه بوقوع پيوسته است.خداوندا، اين خدمت ناچيز را از ما بپذير و ما را توفيقي بيشتر در عرضه داشتن اينگونه افكار و آثاري كه تاكنون مكتوم مانده است، عنايت فرما و روح و روان همة شهداي راستين اسلام و جنگ تحميلي –بخصوص شهيد دكتر مصطفي چمران- را شادساز.
خداوندا، ما را از رحمت بيپايان خود محروم مدار و چنان توفيقي عطا كن كه در زمرة شهداء و صديقين و صالحين بحساب آييم.
وَالسَّلامُ عَلي مَنِ اتَّبَعَ الهُدي
مهدي چمران
فصل1-جنوب لبنان (جبل عامل) مهد تشيع در طول تاريخ
لبنان تجربه زنده
موقعيت لبنان و جبل عامل
ظلمها به اين شيعيان
پايه گذاري فئوداليسم
ورود استعمار اروپايي
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
رَبِّ اشْرَحْ لي صَدري وَ يَسِّرلي اَمْري وَاحْلُلْ عُقْدَهَ مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي
روزگاري از خود ميپرسيدم كه چگونه ممكن است علي(ع) مظهر اسلام و عدالت و حق باشد، آنگاه با آن شخصيت تابناك و بينظير، با آن همه صفات و امتيازات عالي بشري، با آن همه گذشته پرافتخار …، بازهم تبليغات ابوسفياني، مؤثر افتد و مردم اين همه در علي(ع) شك كنند؟ سالهاي سال، در مساجد و منابر و خطبههاي جمعه، علي(ع) را نفرين و لعنت كنند و مردم ساكت گوش دهند و بپذيرند؟ راستي كه چگونه ممكن است؟
من در جواب عاجز بودم، ولي اكنون تجربههاي زنده آنچنان مرا سوزانده است كه با همه وجودم حس ميكنم كه چگونه ممكن است ابوسفيانيها با قدرت پول و زور و تهمت و دروغ و حيله و فريب براي مدتي بر عقول و افكار مردم مسلط شوند و علي(ع) را كافر و حسين(ع) را خارج از دين معرفي كنند و مردم جاهل نيز اين فريب را بپذيرند.
لبنـان تجـربه زنـده
اين تجربه زنده لبنان بود. روزگار به من درسهاي فراواني داد، وارد معركههاي حيات شدم، معركههايي سخت و خطرناك؛ جايي كه شرف و ايمان و اردة آدمي به محك آزمايش درميآيد، و چه آزمايشهاي سختي! چه درگيريهاي وحشتناكي! راستي كه دنيا صحنه پيكار و امتحان است و راستي كه كماند آنان كه از اين آزمايش حيات پيروز به درميآيند.
و خداي را شكر كه در زندگي خود از هيچ آزمايشي نگريختم و از هيچ معركه وحشتناكي روي برنتافتم. تحمل دردها و غمها و شكستها و مشكلات كار سادهاي نبود، ولي خدا خواسته بود كه در طي روزگار بپروراند و قدرت و تحمل مرا به بينهايت برساند.
خداي بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقياسها و معيارهاي جديدي بر دلم گذاشت. خواستههاي مادي و عادي و شخصي در نظرم پست شد. روزگاري گذشت كه دنيا و مافيها را سهطلاقه كردم و از همهچيز خود گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم، و اين شايد مهمترين و اساسيترين پاية پيروزي من در اين امتحانات سخت بود. عشق و گذشت، عشق به خدا و گذشت از همه چيز، آنگاه در فقر و ناداري و عدم امكانات اسير شدم.در حالي كه هيولاي مرگ بر من ميتازد، هنگامي كه همه دشمنان اراده قتل مرا ميكنند، در زماني كه ظلمت كفر و جهل و ظلم بر همه جا سايه افكنده و زمين و آسمان عليه من قيام كردهاند و اكثر دوستان گريختهاند، يا خاموش شدهاند، من ميخواهم از استعدادهاي بينهايت خود استفاده كنم، اما در قفس فقر و عدم امكانات، دستبسته و محبوس شدهام و بايد تنها چشم به غيب بدوزم دل به خدا ببندم و از همه چيز دل ببرم.
فقر و بيچيزي بزرگترين ثروتي بود كه خداي بزرگ به من ارزاني داشت. او همت و اراده مرا آنقدر برتري داد كه زمين و آسمانها نيز در نظرم ناچيز شدند. هنگامي كه شهيدي خون پاكش را دراختيارم ميگذارد و فقر اجازه نميدهد كه يتيمانش را نگاهباني كنم، هنگامي كه مجروحي در آخرين لحظات حيات به من نگاه ميكند و با نگاه خود از من تقاضاي كمك دارد و من ميسوزم و آب ميشوم و قدرت ندارم تا كمكش كنم، هنگامي كه در سنگر خونينترين قتالها، جنگاوري، از گرسنگي شكمش خشك شده و نميتواند آب از گلو فرو بدهد، من كه اينها را ميبينم و صبر ميكنم، ديگر ترس و وحشتي از فقر ندارم. اين قفس آهنين را شكستهام؛ آنقدر احساس بينيازي ميكنم كه در زير سختترين ضربهها و كوبندهترين هجومها از هيچكس تقاضاي كمك نميكنم و حتي فرياد برنميآورم، حتي آه نميكشم، در دنياي فقر آنقدر پيش ميروم كه به غناي مطلق برسم، و اكنون اگر اين كلمات دردآلود را از قلب مجروحم بيرون ميريزم، براي آن است كه دوران خطر سپري شده است و امتحان به سر آمده فقر شكسته و همت و اراده، پيروز شده است.خداي بزرگ مرا در درياي غم و درد آبديده كرد. در مقابل طوفان حوادث بالا و پايين برد و صلابت داد. در كوير تنهايي و حرمان ومحروميت وجود مرا پاك و منزه كرد و قلب مرا صفا و صيقل داد. گاهگاهي كه به گذشتهها ميانديشم؛ از خود ميپرسيدم كه چگونه ممكن است از ميان اين همه خطرات بگذرم و هنوز زنده باشم؟ در زير رگبار گلولهها و در كنار انفجار بمبها به سر برم، هميشه در اقيانوس مرگ غوطه بخورم، دشمنان به كمين نشسته، همه روزه مرا هدف قرار دهند، با همه اينها بازهم زنده بمانم. اين چه فلسفهايست؟ قضا و قدر چگونه دربارة من اين همه لطف كرده است؟
در جواب فكر ميكنم كه اين خواست خدا بود و او مرا براي اين آزمايش سخت آماده ميكرد. اگر آن آمادگيهاي قبلي نبود، مسلماً طاقت تحمل اين آزمايش بزرگ را نداشتم. اكنون براي اولينبار احساس ميكنم كه لااقل در دورهاي معين، همه استعدادهاي نهفته من، همة تجربهها و همة وجود من به كار افتاده است و توانستهام كه كلمه حق را زنده نگاه دارم و مظهر ارزشهاي خدايي باشم. طوفانهاي بيرحم ظلم و تهمت و دروغ و دشمني و كينه و حيله و پستي و رذالت را تحمل كنم و در مقابل ظلم و كفر و جهل سر تسليم فرود نياورم، و آنجا كه زمين و آسمان به من سخت ميگيرند و ديگر راه نجاتي نميماند به دامان شهادت پناه ميبرم تا پرچم حسين(ع) افراشته بماند.
آنچه را ميگويم تاريخ نيست؛ زيرا فرصت اجازه نميدهد، بلكه تجزيه و تحليلي از حوادث دردناك لبنان است. آنطور كه شنيدهام دستگاههاي تبليغاتي ابوسفياني، افكار را مشوب كردهاند، حقايق را وارونه جلوه دادهاند، و احتمالاً دوستان را نيز دچار شكست و ابهام كردهاند.(1)
موقعيت لبنـان و جبل عامل
لبنان كشور كوچكي است در كنار درياي مديترانه كه بين سوريه و اسرائيل و درياي مديترانه قرار گرفته است. طوايف مختلف، با اديان مختلف در اين قسمت زندگي ميكنند. شيعيان لبنان اكثراً در منطقهاي به نام «جبل عامل» سكونت دارد كه از نظر تاريخي مقدسترين منطقه خاورميانه به شمار ميرود. «جبل عامل» به فلسطين متصل و محل نزول وحي و زادگاه پيامبران زيادي است. اسلام در اين منطقة مقدس بوسيله «اباذرغفاري» بزرگترين صحابي پيامبر(ص) رواج يافت. او مسجدي بنا كرد كه هنوز به نام «ابوذرغفاري» در منطقه جبل عامل جنوب لبنان، در دهي به نام «ميسل الجبل» وجود دارد كه خود، در آن نماز گزاردهام، ولي متأسفانه در حل حاضر اين مسجد زير سلطة اسرائيل و نوكر او «سعدحداد» قرار دارد. منطقهاي كه جزو زمينهاي شيعيان است، ولي اشغالگران آنجا را تسخير كردهاند. در حقيقت رسالت محمدي(ص) و اسلام راستين توسط «اباذرغفاري» به جنوب لبنان ميرود و براي اولينبار مهر علي(ع) از زبان پاك اباذرغفاري در قلوب مسلمانان اين منطقه جايگزين ميشود. بنابراين اولين منطقة شيعهنشين دنيا، منطقة جبلعامل در جنوب لبنان است، آن هم توسط «اباذرغفاري».
ستمهايي كه به اين شيعيـان شده است
ميدانيد كه معاويه براي مدتي دراز در شام حكومت داشت و ظلمها و ستمهايي كه بنياميه و بعد بنيعباس بر علويان و شيعيان آل علي(ع) روا داشتند، بيش از هر جاي ديگر در منطقة مقدس جبلعامل به چشم ميخورد. آنان شيعيان را در داخل ديوارها، در ميان جرزها، در وسط ستونها دفن ميكردند، قتل عامهاي بزرگ از شيعيان به راه ميانداختند. حتي اگر هماكنون به جنوب لبنان گذر كنيد، خواهيد ديد كه همه روستاها بر قله كوهها بنا شدهاند، تا در صورت هجوم دشمن بتوانند از خود محافظت كنند.در مكتب تشيّع ما در بين نواب عام امام زمان «عجالله تعالي فرجه» دو شخصيت بزرگ به چشم ميخورند: «شهيد اول و شهيد ثاني» كه اين هر دو از جنوب لبنان و از منطقة مقدس جبل عامل برخاستهاند. يكي از آنان را آتش زدند و خاكسترش را به باد سپردند و ديگري را در شهري به نام «جُباع»، در جنوب لبنان دفن كردند، كه مزار او هم اكنون وجود دارد.منطقة جبلعامل با فلسطين و قدس رابطه دارد. اين منطقه محل نزول وحي بر پيامبران است. در هر گوشه و كنار منطقه جبلعامل، مقبرة پيغمبري از روزگار پيشين را پيدا ميكنيد، همچنان كه در ايران ما امامزاده وجود دارد، در اين منطقه مزار انبيا وجود دارد. غاري است نزديك صور به نام غار مسيح(ع) كه معروف است حضرت مسيح براي مدتي در اين غار مخفي بود، تا از شر دشمنانش در امان باشد. بنابراين ميبينيد منطقة جبلعامل همچنان كه فلسطين مقدس بوده و محل نزول وحي بر پيامبران بوده است وپس از ظهور اسلام نيز مركز تشيع و بزرگترين دانشمندان و رهبران شيعه بوده است. دانشمندان بزرگ شيعه كه هميشه مورد ظلم و ستم بودهاند، سعي ميكردند كه از مقابل دشمن بگريزند. در زمان صفويه، از آنجا كه در ايران ما مكتب شيعه رواج پيدا ميكند، عدة زيادي از آنان به ايران مهاجرت ميكنند. در ميان بزرگترين دانشمنداني كه از جبلعامل به ايران آمده و شهرتي كسب كردهاند، «شيخ بهاءالدين عاملي» است كه در زمان صفويه به ايران آمد و صاحب بزرگترين مقامات شد. حمامي معروف و منارجنبان و چيزهاي ديگري از اين مرد دانشمند در اصفهان به يادگار مانده است. افراد زيادي همراه او به ايران آمدهاند و خدمات زيادي را انجام دادهاند.اين ظلم و ستمها كه در طول 1400 سال بر شيعيان محروم و مستضعف لبنان گذشته است، در قرن حاضر نيز ادامه يافته است. يعني پس از آنكه دوران بنياميه وبنيعباس به سر ميرسد و پس از آنكه دوران عثماني نيز خاتمه پيدا ميكند، بازهم اين ظلم و ستمها همچنان ادامه مييابد. يكي از فرماندهان بزرگ ترك، به نام «احمد پاشاجزّار» كه منطقه لبنان و فسطين زير سيطرة او بود، فرمان قتل عامل شيعيان را در جنوب لبنان صادر ميكند. به مدت يك هفته همة شيعيان را ميكشند، از دم تيغ ميگذرانند و آنگاه آثار دانشمندان شيعه را جمع ميكنند و به پايتخت احمدپاشا، كه در عَكّا بود ميبرند. به مدت يك هفته همة حمامها و نانواييهاي شهر «عَكّا با كتابهاي علماي شيعه ميسوخت و گرم ميشد. از اين موضوع درجة علم و فقاهت اين مردم شيعه را در منطقة جبلعامل درمييابيد. از سويي ديگر وحشيگري و ظلم و ستمي كه از طرف دشمنان شيعه به اين مردم بدبخت و محروم وارد شده است، روشن ميشِود. بهترين سربازان سردار بزرگي، مثل «صلاحالدين ايّوبي» كه با صليبيان جنگيد و منطقة فلسطين را از آنان پاك كرد و در تاريخ ما به بزرگي و پاكي از او ياد ميشود- شيعيان لبنان بودند، كه با صليبيها جنگيدند و صليبيها را شكست دادند. صلاحالدين ايوبي به شجاعت و رشادت شيعيان حسد برد و به عبارتي ترسيد و پس از پيروزي بر مسيحيان، شيعيان را قتل عام كرد. اين قتل عامها در منطقه جبل عامل به حدي است كه تاريخ از ذكر آنها شرم دارد.بطوركلي اين شيعيان هميشه مخالف ظلم و فساد حكّام زمان بوده و هيچگاه تسليم حكومتها نشدهاند و هميشه مورد بغض و كينه و نفرت واقع شده و كافر و رافضي (حيوان دمدار) لقب گرفتهاند و كشتارهاي بيرحمانه و دستهجمعي و تخريب كلي شهرها و روستاها و سوختن كتابخانهها و مظاهر علم و تمدن، همه را تحمل كردهاند.
پايه گـذاري فئوداليسـم
اكنون كه سخن از تركان عثماني است، بايد بگويم كه در دوران جنگهاي بينالملل اول، حكومت عثماني در تركيه براي جنگ در اروپا نياز به سرباز داشت و از آنجا كه سربازان از رفتن به جنگ امتناع ميكردند (زيرا ميدانستند كه در اروپا كشته ميشوند) حكومت عثماني فرماني صادر كرد تا شيعيان را به اجبار به سربازي بگيرند و به صحنههاي چنگ بالكان و اروپا، عليه كشورهاي اروپايي روانه دارند. در آنجا معروف بود هر جواني كه به جنگ ميرفت ديگر بازنميگشت و كشته ميشد.پس از مدتي كه اين حقيقت بر همگان آشكار شد و شيعيان به حكومت عثماني فشار آوردند –كه به چه دليل فقط شيعيان را به جنگ ميبرد و طايفههاي ديگر را از رفتن به جنگ معاف ميكند- عاقبت حكومت عثماني موافقت كرد كه هر جواني كه نميخواهد به صحنه جنگ برود 75 دينار غرامت بپردازد و از رفتن به صحنه نبرد معاف باشد. ميدانيد كه 75 دينار در آن روزگار و در زمان جنگ بينالملل اول، پول بسيار زيادي بود و يك دهقانزاده شيعه در جنوب لبنان نميتوانست 75 دينار به دولت بپردازد و معاف شود، لذا آنان مجبور به فروش زمنيهاي خود شدند و پولداران زمينهاي آنان را خريدند و به تدريج نظام فئوداليته بوجود آمد و مردمي بدبخت و بينوا بر روي زمينهاي فئودالها عملگي كردند وسرمايهداراني بودند كه 75 دينار، در ازاي يك جوان به دولت ميپرداختند و به ازاء 75 دينار، حيات اين جوان را براي تمام عمر به خدمت خويش درميآوردند. بنابراين اين انسان مجبور بود كه همة عمر را براي اين فئودا