متن کتاب لـبـنـان - بخش اول

کد خبر: ۱۱۳۴۴۶
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۳۸۶ - ۱۷:۵۸ - 10June 2007
دكتر مصطفي چمران

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
من از جبل‏عامل آمده‏ام، سرزميني كه ابوذرغفاري، يار صديق پيامبر بزرگ براي اولين بار اسلام راستين را به مردم آن منطقه تبليغ كرد و مسجدي براي عبادت خدا بنا نمود كه هم‏اكنون در ًميس‏جبلً به نام ابوذرغفاري معروف است. جبل‏عامل، سرزمين تشيع، سرزمين بهاءالدين عاملي و دانشمندان و متفكران بزرگي كه دنيا را منوَّر كرده‏اند.
من از جبل‏عامل آمده‏ام، كه در دوران 1400 سالة تاريخ اسلام هميشه مظلوم بوده و هميشه مورد غضب و كينه امويان و عباسيان و عثمانيان و آنگاه استعمارگران غرب و بالاخره اسرائيل بوده است.سرزمين جبل‏عامل هميشه زير تازيانه جور و ستم شكنجه ديده است، توسط جباران و ستمگران قتل عام شده است و بوسيلة استعمارگران زير نبوغ بندگي و اسارت درآمده است.
من از جبل‏عامل، سرزمين مقدس شيعيان آمده‏ام. من نمايندة محرومين و مستضعفين جنوب لبنان هستم كه همه‏روزه در زير آتش توپخانة سنگين و بمب‏هاي هواپيماهاي اسرائيل مي‏سوزند. من از منطقه‏اي آمده‏ام كه بيش از نيمي از آن بكلي نابود شده است، از شهرهايي كه حتي يك ديوار سالم آن بجاي نمانده است، روستاهايي كه همة اهالي آن گريخته‏اند، مناطقي كه زير سيطرة سياه اسرائيل و سعدحداد، عامل اسرائيل فرو رفته است، ناحيه‏اي كه بيش از 300هزار نفر از مردم آن آواره شده‏اند و خانه و كاشانة خود را رها كرده، در سرزمين‏هاي دور، دركنار مدرسه‏ها ومسجدها و كوچه‏ها و خيابان‍ها زندگي ذلت‏باري را به سرمي‏آورند.
من آمده‏ام كه فرياد ضجه‏آلود شيعيان لبنان را در زير آسمان بلند ايران طنين‏انداز كنم.
من آمده‏ام تا وجدان خفتة انسان‏هاي متعهد و مسئول را بيدار سازم.
من آمده‏ام كه از دردها ومحروميت‏ها، ظلم‏ها، ناله‏هاي نيمه‏شب، آه‏هاي سحر بگويم و اشك يتيمان، ضجة دردمندان، آه بيوه‏زنان، سوز دل‍سوختگان را بازگو كنم.
من آمده‏ام تا پردة سياه شب را –كه همچون ابري ضخيم بر انديشه ملت ما سايه افكنده است- پاره كنم و حقايق تلخ و دردناك شيعيان لبنان را به آنها بنمايانم.
من آمده‏ام كه از 100هزار كشته و 400هزار مجروح و معلول كه اكثرشان شيعه هستند خبر دهم.
من آمده‏ام كه از 30هزار آواره دربه‏در شيعه از جنوب لبنان خبر آورم، كه در بيغوله‏هاي دوردست، در كنار خيابان‏ها، گوشة مسجدها و مدرسه‏ها و ‌در زير پتوها زندگي مي‏كنند.
من آمده‏ام كه درد را به شما بازگويم كه تا به حال كسي بازگو نكرده است.من آمده‏ام كه دعا كنم،‌ تا خداي بزرگ انقلاب اسلامي ايران را پيروز كند. من آمده‏ام كه آرزو كنم تا در پناه حكومت اسلامي، عدل و عدالت دامن بگستراند.
من مي‏خواهم اميدوار باشم كه سيطرة ظلم و ستم اسرائيل و استعمار براي هميشه نابود گردد.
من آمده‏ام كه جان خود را فدا كنم تا رسالت مقدس اسلام پيروز شود و اين ظلمت كفر و جهل و فساد براي هميشه ريشه‏كن گردد.
من نيامده‏ام كه چيزي بخواهم؛ زيرا كسي كه همة وجود خود تقديم رسالتش كرده است، بي‏نياز است.
من نيامده‏ام كه شكوه كنم؛ مردمي كه 1400 سال درد و رنج تحمل كرده‏اند، بازهم با جان خود همة مشكلات را تحمل مي‏كنند.
من نيامده‏ام كه از تهمت‏ها و افتراها و اذيت و آزارها و ظلم و ستم‏هايي كه هم‏كيشان من به من روا داشته‏اند و ناله كنم؛ زيرا در طول 1400 سالة تاريخ خود به اين ستم بزرگ خوگرفته‏ام و تحمل اين بي‏انصافي‏ها براي من عادت شده است.
من فريادي‏ام كه در سينة مجروح جبل‏عامل، در خلال قرن‍ها ظلم و ستم، محبوس شده است.
من ضجة دردآلود معذّبين و زنجيريانم كه در شكنجه‏گاه‏هاي ستمگران و استثمارگران در طول تاريخ نابود شده‏اند.
من نالة دلخراش آن يتيمان دل‍شكسته‏ام كه در نيمه‏هاي شب از فرط گرسنگي بيدار مي‏شوند و دست محبتي وجود ندارد كه براي نوازش آنها را لمس كند، از سياهي و تنهايي مي‏ترسند و آغوش گرمي نيست كه به آنها پناه بدهد.
من آه صبحگاهم كه از سينة پرسوز بيوه‏زنان سرچشمه مي‏گيرم و همراه نسيم سحر در جستجوي قلب‏ها و وجدان‏هاي بيدار به هر سو مي‏دوم. آنقدر كه خسته مي‏شوم و از پاي مي‏افتم و نااميد و مأيوس به قطرة اشكي مبدل مي‏شوم و بصورت شبنمي در دامان برگي سقوط مي‏كنم.
من آرزوي آن زنده‏دلانم كه هواي عدل و عدالت دارند و از اين دنياي پر ستم گريزانم و به اميد روزي دل بسته‏ام كه با ظهور مهدي(عج) عدل و عدالت بر خطة وجود دامن بگسترد و ظلم و ستم از اين عالم ريشه‏كن گرد.
من تمناي دل‏هاي عشاقم كه مي‏خواهم عشق و محبت بر همه جا دامن بگسترد و كينه و حقد و تعصب از روي زمين ناپديد گردد.
من اشك يتيمانم، كه دل شكسته در جستجوي پدر و مادر به هر سو مي‏دوند، ولي هرچه بيشتر مي‏گردند كمتر مي‏يابند. واي به وقتي كه يتيمي بگريد! كه آسمان لرزه درمي‏آيد.
من خون شهيدانم، كه بر كوه‏هاي دور، يا قعر دره‏هاي عميق، يا بر دامان دشت‍ها و صحراگرد جاري هستم. من از قلبي سوزان كه به خاطر حق و حقيقت مي‏تپيده و براي استقرار عدل و عدالت مي‏جنگيده سرچشمه گرفته‏ام.
من شاهد فداكاري‏ها و جانبازي‏هاي آزاد مردانم. من زنده اين شهيدانم كه همة وجود خود را عاشقانه تقديم خدا كرده‏اند و به ابديت متصل شده‏اند. من مي‏روم تا نونهالان جهان را آبياري كنم، تا در مقابل ظلم و ستم بايستند و حجت خدا بر زمين گردند و قافلة پرافتخار شهدا را استمرار بخشند.
من همه‏روزه شهيدي از برادران خود را به دوش مي‏كشم و به گورستان مي‏برم، همه‏روزه زيرآتشبار سوزان اسرائيل خانه و كاشانه‏ها به آتش كشيده مي‏شود، بمباران‏هاي اسرائيل قتل عام مي‏كند و شيعيان جنوب را از هستي ساقط مي‏نمايد.
شيعيان لبنان كشته مي‏شوند، ولي كسي آنها را شهيد به حساب نمي‏آورد. ضجة مي‏كند، اما كسي فرياد ضجّة آنان را نمي‏شنود،‌ زير ظلم و ستم نابود مي‏شوند ولي وجدان كسي آگاه نمي‏گردد.
و از سوي ديگر يك دنيا كينه و دشمني و كارشكني و تهمت و افترا و شايعه عليه شيعيان از همه جانب جاري است. حتي در ايران انقلابي،‌ دست‏هاي مرموزي بشدت عليه شيعيان و تنها سازمان انقلابي آنها «امل» فعاليت مي‏كند و حقايق را از مردم ايران پوشيده مي‏دارد و با شايعه و تهمت و دروغ شيعيان را مي‏كوبد و لجن‏مال مي‍‏ند. وه كه چه ظلم بزرگي است!عده‏اي مرا متهم مي‏كنند كه افكارم متوجه كشورهاي خارجي است و مصالح ايران را تحت‏الشعاع خارج قرار مي‏دهم. آنان مي‏گويند بايد همة توجه خود را معطوف به ايران كنم و اين همه به لبنان و كشورهاي ديگر نپردازم.اولاً توجه و نگراني شديد من مربوط به ايران است، نه كشورهاي ديگر. نشان مي‏دهم كه خطراتي انقلاب ما را تهديد مي‏كند و من به خاطر پاسداري از ايران است كه اين مطالب را بيان مي‏كنم.ثانياً من هشت سال در لبنان گذرانده‏ام؛ دوراني سخت و خطرناك و در كوران مبارزة مرگ و زندگي و شهادت. من افتخار مي‏كنم كه سازمان‏‍دهندة بزرگترين حركت‏هاي مكتبي لبنان بوده‏ام؛ حركت محرومين و سازمان امل كه توسط امام موسي‏صدر تأسيس شده است. من سازماندهي آنها را به عهده داشته‏ام. در همة جريان‍هاي سياسي و انقلابي لبنان و ديگر كشورهاي خاورميانه بوده‏ام و بيش از هر كس در جريان اخبار منطقه هستم و زيادتر از همه كس در سرنوشت شيعيان دخالت داشته‏ام و از آن اطلاع دارم و از جنايت‏ها و خيانت‏هايي كه به مردم محروم شيعه رفته است قلبم مجروح است.اگر كسي بخواهد از لبنان و شعيان لبنان و امام موسي‏صدر چيزي بداند، من بهترين مطلّع براي آگاهي علاقمندانم. تعجب مي‏كنم كه عده‏اي به دنبال نوشته‏هاي چپي و راستي ومزدوران اجنبي مي‏روند، يا به افراد مشكوك و غيرمكتبي استناد مي‏كنند تا در مورد لبنان كسب اطلاع كنند، در حالي كه به من كه در بطن جريانات بوده‏ام و بيش از هركس آگاهي دارم مراجعه نمي‏كند.هنگامي كه مي‏بينم توطئه‏هايي در جريان است و عده‏اي مشكوك مي‏خواهند حقوق شيعيان را پايمال كنند، ‌حق را پوشيده بدارند و از باطل طرفداري كنند، آنجاست كه احساس مي‏‍كنم سكوت جايز نيست و بايد حقيقت را بگويم. بخصوص مي‏بينيد كه دشمنان اسلام و شيعيان كتاب‏ها مي‏نويسند، شايعه‏ها و تهمت‏ها منتشر مي‏كنند و من نيز مجبور مي‏شوم كه جواب بگويم.گفته‏ هاي من يك‍صدم گفته‏ها و فعاليت‏هاي مخالفان نيست و افسوس كه وقت و فرصت ندارم كه بيش از اين حقايق خارج را براي شما تشريح كنم.ثالثاً عده‏اي فهميده يا نفهميده، درصددند كه اسلوب و خط‏مشي كشورها و يا سازمان‏هاي ديگر خارج را الگويي براي ما معرفي كنند، آنها را به عنوان پيشقدم، طرفدار، نمونة كشور اسلامي و انقلابي، پشتيبان انقلاب ايران و غيره معرفي مي‏نمايند و ملاحظه مي‏‏شود كه عده‏اي تندروتر انقلاب ما را تخطئه مي‏كنند و الگوهاي خارجي را بهتر از انقلاب ايران بحساب مي‏‍آورند و اين يك جنايت بزرگ است.انقلاب مقدس اسلامي ايران آنچنان پاك و خالص است كه مي‏بايستي سرمشق ديگران قرار گيرد، نه آنكه انقلابي نماهايي، اسلوب سراسر دروغ و خدعه و نيرنگ و سياست‏بازي خود را بر ما تحميل نمايند. شناخت اين روش‍ها و خط‏مشي‏ها و آشكار ساختن حقايق آنها وظيفة من است؛ چرا كه سال‍ها در كنار اين سياستمداران حرفه‍اي زيسته‏ام و عليه توطئه‏هاي آنان به مبارزه برخاسته‏ام و به خواست خداي بزرگ، براساس خط مكتبي اسلام، خداوند ما را پيروز گردانيد.

 
سخني در باره كتاب
آنچه هم‏‌اكنون در لبنان مي‏گذرد و حوادث گذشتة آن، بدون شك از اهميت خاصي در دنياي اسلام برخوردار است، اهميتي كه كمتر در ابعاد مختلف مورد بررسي و توجه قرار گرفته است.
لبنان در جوار سرزمين‏هاي اشغال شده- توسط اسرائيل غاصب- و در همسايگي سوريه و دركنار درياي مديترانه، با جمعيت حدود سه ميليون نفر و مساحت 10452 كيلومتر مربع، اهميت استراتژيك خاصي را دارا مي‏باشد.لبنان را مي‏توان دروازة دنيا ناميد. زيرا هر فكر و ايدئولوژي از طريق لبنان به سرعت مي‏تواند در همة دنيا منتشر شود. بعد از حادثة سپتامبر سياه در اردن و كشتار فلسطينيان به دست ملك‏حسين، بزرگ‍ترين پايگاه مقاومت فلسطين بوده، به طوري كه در چندين سال پيش (در بسياري از مناطق، بخصوص جنوب لبنان) قدرت سياسي، نظامي و اقتصادي مقاومت فلسطين از قدرت دولت مركزي لبنان و يا هر قدرت ديگر به مراتب بيشتر بوده است. مقاومت فلسطين و لبنان آنچنان به‏ هم آميخته شدند كه برخي احزاب مشترك بوجود آوردند و در اغلب سازمان‏هاي فلسطيني، بسياري از لبنانيان عضويت داشتند.
سرزمين جنوب لبنان «جبل‏عامل»‌ْ مهد شيعه دنيا و علماي بزرگ سيعي از روزهاي نخستين اسلام بوده و در طول تاريخ مورد ظلم و ستم خلفا و حكام و فرمانروايان وقت قرار گرفته است و شيعيان دائم در حال مبارزه با آنان بوده‏اند. اين شيعيان هميشه مورد حقد، حسد و تحت ظلم واقع شده‏اند. فقر، فاقه، بدبختي و بي‏سوادي، ‌به رغم داشتن فرهنگ غني و دانشمندان بزرگ، نتيجة اين ستم‏ها بوده است. امّا سرانجام بپا خاستند و انقلاب و طوفاني را در لبنان به پا كردند كه موازين قوا را به‏هم زد و به ناچار، توطئه پشت توطئه براي انهدام و اضمحلال اين قيام به وقوع پيوست. چپ و راست- در داخل لبنان و دشمنان خارجي اين مردم مستضعف اسرائيل و امريكا- متحد شدند و بر پيكر نوخاسته و ناتوان اين ملت تاختند و سرزمين اسلامي آنان را به اشغال درآوردند. متأسفانه اين صفحة ننگين تاريخ دنيا، نه فقط به دست آمريكا و اسرائيل و دست راستي‏هاي لبنان ورق خورد، بلكه اكثر حكام و ملوك نفرين شده عرب، به‏عنوان فرمانروايان مسلمان و دوست ملت فلسطين دست خود را در تدوين اين صفحة ننگين آلودند و ننگ ابدي را در تاريخ به نام خود رقم زدند.بررسي حوادث لبنان و بخصوص وضع كنوني شيعيان كه بدون شك مهمترين حاميان واقعي انقلاب اسلامي ايرانند، بدون مطالعه تاريخ گذشته و مجاهدت‏هاي عصر حاضر و قيام و جنبش اسلامي آنان، عملي نيست.هراس استعمارگران و ابرقدرت‍ها از جنبش شيعيان لبنان، به خاطر انتخاب راه انقلاب اسلامي براساس معيارهاي اسلامي و راه علي(ع) و راه سرخ شهادت حسين‏بن‏علي(ع) است.جامعه اسلامي لبنان هم‏اكنون، از بسياري از مشكلات رنج مي‏برد، بخصوص جامعة تشيع لبنان كه وارث نابساماني‏هاي فكري، عقيدتي، سياسي و اقتصادي زيادي است، كه حاصل قرن‏ها ظلم و ستمي است كه بر آنها رواداشته شده است.
ريشه‏يابي تحليلي اين مشكلات و دقت در جزئيات بس دقيق حوادث و تاريخ گذشته شعيان لبنان، موضوعي است كه شايد كمتر بدان توجه شده باشد و اين مطمئتاً سواي تاريخ‏نويسي معمولي به معناي وقايع‏نگاري است، چرا كه اصولاً بررسي تاريخ، بدون علت‏يابي و تحليل عميق، در حد مطالعه يك داستان است.
بررسي حوادث اخير لبنان نيز كاري بس مهم و در عين‏حال مشكل است و فقط از عهدة كساني برمي‏آيد كه علاوه بر نگرش ظاهري حوادث، به علل آن هم توجه كنند و تحت تأثير تبليغات ظاهرفريب واقع نشوند و در دام غول‏هاي خبري دنيا، كه حقايق را مي‏توانند بخوبي وارونه جلوه دهند، نيز نيفتند. علاوه بر آن بايد تسلط كامل بر همه حوادث داخلي و خارجي لبنان داشته و يك‏بعدي وقايع را ننگرند، بلكه تمام ابعاد گوياي اين تاريخ را بررسي و رسالتي را كه به عهده گرفته‏اند، انجام دهند.كتابي كه به عنوان «لبنان» اثر ارزشمند «شهيد دكتر مصطفي چمران» ارائه مي‏شود، براساس مطالب فوق تدوين شده و شايد چيزي بيش از آنچه كه گفته شد، يعني خلوص و پاي و صداقت، نز با آن عجين شده باشد.شهيد چمران، چه در لبنان و چه در ايران، همواره از اين موضوع كه چرا واقعيت‏ها بر همگان روشن نيست رنج مي‏برد و سعي مي‏كرد حقايق اوضاع لبنان را آنچنان كه هست، بيان كند. از اين رهگذر دست‏نوشته وسخنراني‏هاي متعدد از خود به يادگار گذاشت كه بدون شك حاوي مطالب بسيار دقيق، مهم و بي‏نظير است. او حقايقي را فاش مي‏كند كه در هيچ تاريخ و كتابي نخوانده‏ايد. بگونه‏اي حوادث را بررسي و تحليل مي‏كند كه خبائث و جنايت استعمار كثيف و سياست‏‍پيشگان خود فروخته و مزدوران بي‏مايه را در طي ذكر حوادث به خوبي آشكار مي‏سازد و رسالت تاريخي خود را به نحو شايسته‏اي به انجام مي‏رساند.
او به عمق تاريخ گذشتة شيعيان لبنان چشم مي‏دوزد و علت و ريشه‏هاي بدبختي كنوني آنان را مي‏يابد و به صراحت در معرض ديدهمگان قرا مي‏دهد.او خود جزيي بسيار مؤثر و حركت‏انگيز از تاريخ كنوني شيعه لبنان است و شايد بتوان گفت فردي را همانند او، با حركت انسان‏سازش كه تمام زير و بم حوادث دهه پنجاه لبنان را مي‏داند و با تسلط مي‏تواند آن را ريشه‏يابي كند، نيابيم. بنابراين او بهترين كسي است كه دقيقاً در متن وقايع لبنان بوده و از نزديك دگرگوني‏ها و ظلم و جنايت‏هايي را كه برشيعه لبنان رفته، لمس كرده است. بنابراين گفته او و نوشتة او محكم‏ترين سند تاريخي است.براي دانستن عمق حوادث لبنان نيازي نيست كه به تاريخ‏نويسان و سياستمداران وابسته مراجعه كنيم، بلكه گفته‏ها و نوشته‏هاي اين شهيد سعيد كه از هر فردي به اين وقايع آگاه‍تر و در بطن و متن حوادث بوده و فقط ظواهر را توجه نكرده، مطمئناً مي‏تواند بهترين دليل و راهنما باشد.
شهيد دكتر مصطفي چمران به نت ايجاد يك حركت انقلابي اسلامي، به لبنان رفت تا عليه طاغوت –شاه ايران- و رژيم غاصب اسرائيل كه هر دو از يك منبع سرچشمه مي‏‍گرفتند پايگاه مبارزه‏اي تشكيل دهد. بنابراين همه تلاش او در لبنان مبارزه و حركت بوده و همه جزيي از تاريخ لبنان به حساب مي‏‍آيد. در مقابل اين حركت، ضدحركت‏ها نيز از جمله حوادث مهمي هستند كه در سرنوشت لبنان مؤثر بوده است.كتاب حاضر گزيده‏اي از دست‏نوشته‏ها يا سخنراني‏هاي شهيد چمران و حاصل مطالعه و بررسي كليه نوشته‏ها و سخنراني‏هاي او (در لبنان، اروپا، ‌ايران) دربارة لبنان است، كه برحسب تاريخ و زمان اتفاق حوادث،‌ منسجم و تدوين شده است. بديهي است كه در يك دست‏نوشته يا سخنراني كليه اين مطالب را نمي‏توان يافت، ولي با استفاده از تمام دست‏نوشته‏ها و سخنراني‏ها كه در فهرست مآخذ آمده است مي‏توان تحليلي از حوادث لبنان براساس زمان اتفاق آن حوادث گردآوري كرد. اگر ضعفي در انسجام مطالب يافت شود،‌ به علت مشكل بودن اين امر و بضاعت مزجات گردآورنده است. افسوس كه اين مجموعه در زمان حيات آن شهيد گردآوري نشد كه بدون شك بسي ارزنده‏تر مي‏بود.
براي آگاهي بيشتر خوانندگان محترم در بعضي از موارد، تاريخ ايراد يا نگارش مطالب و يا توضيحي در مورد مطالب آورده شده كه داخل{كروشه} جمله‏ها يا كلماتي است كه براي روشن يا معني كردن يك لغت بر متن كتاب يا سخن و نوشته شهيد چمران اضافه شده است.
در قسمت‏هاي استفاده شده از سخنراني، سبك خاص سخن گفتن شهيد چمران را مي‏توان يافت و اين به خاطر آن است كه مطالب از نوار سخنراني پياده شده و به رشتة تحرير درآمده است كه مسلماً با سبك نگارش او متفاوت است.يكي از خصوصيات بارز شهيد دكتر مصطفي چمران، فروتني فراوان او و خلوص عقيده و اعمال اوست. بدين لحاظ با آنكه خود همگام با همة اين حوادث بوده و تأثيري عميق در لبنان و تاريخ لبنان از خود بجاي گذاشته، اما ممكن است مردم به ظاهر، بدين پايه نقش او را درنيافته باشند و خود نيز در طول نوشته‏ها و گفته‏هايش كمتر ذكر و نامي از خود به ميان آورده، مگر آنجا كه گريزي نبوده است. زيرا او هميشه معتقد بود اگر اعمال و تلاش‏هاي او را فقط خدا بداند، كافي است. بنابراين، با اينكه خود قهرمان و طراح بسي از اين حماسه‏ها، مقاومت‏ها و ايثارهاست اما خود را مطرح نساخته است.
اگر بخواهيم صداقت تاريخي را ملحوظ بداريم، بدون شك نقش شهيد دكتر چمران در هدايت فكري و عملي شيعيان لبنان، بس مهم و اساسي است و بطور كلي مي‍توان سلسله‏جنبان همه اين حركت‏ها (بخصوص مقاومت‏هاي شهادت‏آميز و حماسه‏ساز) را،‌ خود او دانست كه در كنار رهبري مذهبي و سياسي و حتي نظامي و بينش و درايت و پاكي و صداقت امام موسي‏صدر رهبر مفقود شيعيان لبنان، توانسته است آنچنان نمونه‏ي كم‏نظير از خود ارائه دهد كه فقط زيبندة شاگردان و رهروان خاص مكتب پيامبر عظيم‏الشأن(ص) و علي مرتضي(ع) سرور شهيدان است. بدينگونه او خون جوشان شهادت حسيني را در عروق شيعيان به غليان درآورد، و با سازماندهي آنان، اين مظلومان هميشة تاريخ را با دست خالي به تحرك و مقابله در مقابل بزرگترين قدرت‏هاي نظامي و جبارترين گروه‏هاي مزدور واداشت، به صورتي كه اكنون هم بسياري از شيعيان، تداوم‏بخش راه شهادت حسيني و مكتبي اسلام بوده و به نبرد مظلومانه خود ادامه مي‏دهند.
شيعيان شيعيان مظلومي كه پدر و رهبر آنان- امام موسي‏صدر- مفقود شده (و به گفتة شهيد چمران يتيم شده‏اند) و نقطه جوشش و خروش خود را يعني شهيد دكتر مصطفي چمران- نيز از دست داده‏اند، ‌دائماً با گروه‏هاي مزدور و خبيث عراق و خودفروختگان ب‍ي‍مايه ديگري درگير هستند و صدها تن از آنان نيز پس از پيروزي انقلاب در اين راه شهيد شده‏اند. سَعدحَداد نوكر اسرائيل، فالانژها و ساير دست راستي‏هاي لبنان،‌ مرتب آنها را كوبيده‏اند و چه جنايت‍ها كه به بار نياوردند و همه‏روزه اسرائيل صهونيست جبار، آنان را گلوله‏باران و بمباران مي‏كند و مدتي نه تنها سرزمين مقدس «جبل‏عامل»، بلكه تا بيروت (يعني همة زمين‏هاي شيعيان) را اشغال كرده است. خانه‏هاي آنان را ويران و كشتارهايي به راه انداخته كه از لبنان چيزي باقي نمانده است. ولي بازهم اين مظلومان تاريخ با اتكال به خداي بزرگ و اميد به او، تنها به مبارزات سخت خود ادامه مي‏دهند و براي پيروزي نهايي انقلاب اسلامي ايران و بقاي راه و نهضت امام خميني دعا مي‏كنند و ايران اسلامي را به عنوان تنها كشور شيعي انقلابي مسلمان و آخرين روزنة اميد مي‏دانند و بعد از خداي بزرگ، به او چشم دوخته‏اند. اميد است در اين برهة خطرناك خداوند به ما توقيق بيشتري در كمك به همة مستضعفين مبارز، بخصوص شيعيان لبنان كه حركتي اساسي در مبارزه با ظلم و صهيونيسم مي‍كند، عطا فرمايد.
با آنكه تلاش‏ها و كوشش‏هاي شهيد چمران در ايجاد حركت‏هاي انقلابي غيرقابل انكار و براي شيعه لبنان يا مسلمانان محروم لبنان فراموش ناشدني است، ولي او، در آنجايي كه مربوط به خود او و شخص او مي‏شد سكوت كرده، و چه بسا حوادثي را به همين دليل مسكوت گذاشته است كه شرحش را از زبان ديگران بايد شنيد، يا شايد اصولاً كس ديگري شاهد حادثه نبوده است.
در متن كتاب صحبت از برادران سني و پيروان اديان ديگر نظير مسيحي و ارمني زياد به ميان مي‍آيد، بايستي توجه داشت كه در موضوع مذاهب لبنان، برادران مسلمان سني مذهب و حتي مسيحيان، ‌ارتباطي با ايران و پيروان مذاهب مختلف ايراني، بخصوص هيچ ربطي با برادران سني ايران، كه همانند ساير اقشار مردم در طول انقلاب همگام سايرين شركت داشتند،‌ ندارد و مسائل مذهبي را (مسيحي، سني و شيعي) كه بصورت طوايف در لبنان هستند، نمي‏توان در ايران نيز تعميم داد، بلكه آنها مسائلي هستند خاص و مربوط به خود لبنان. شهيد چمران نيز خود بارها در سخنراني‏هايش اين مهم را تذكر داده است، تا جايي براي سوء استفاده و ايجاد تفرقه باقي نماند.موضوع مهم ديگر توجه به زمان و مكان خاص اين دست‏نوشته‏ها و سخنراني‏ها است، چه بسا تاكنون در اثر تحولات سياسي، بسياري از اين مسائل دگرگون شده باشد و افراد و سازمان‏ها و احزابي كه از آنان نامي به ميان آمده، وجود نداشته باشند، مثلاً ترور يا كشته شده باشند و يا تغيير موضع سياسي داده و از مسير اصلي خويش منحرف شده باشند. بنابراين تغييرات و تحولات كنوني دنيا، بخصوص تحولات و سياست‏هاي جديد رهبران نهضت مقاومت فلسطين و سازمان‏ها و اجزاب و جنبش‏هاي لبناني، كه پس از شهادت شهيد چمران بوقوع پيوستند، يا اتفاق خواهند افتاد،‌ نمي‏تواند در اين كتاب جاي بحث و اشاره و ارتباط داشته باشد، گرچه با چشمي تيزبين و استفاده از اين تحليل‏ها و حقايق، شايد بتوان روند سياست منطقه را پيش‏بيني و بررسي كرد.
كتاب حاضر ارائه دهندة تاريخ و تحليل واقعي جهت شناخت تودة محروم ملت لبنان و نموداري نه چندان كامل و جامع از خدمات، تلاش‏ها و ايثارهاي شهادت‏گونه رهرو راستين راه علي(ع) و حسين(ع) –شهيد چمران- است، كه مي‏تواند زيربناي تفكر ما بخصوص حركت ما در مورد لبنان باشد و بيش از همه، افشاكنندة توطئه‏هاي بزرگي است كه در مقابل حركت‏‏‏هاي انقلابي اسلامي در منطقه بوقوع پيوسته است.خداوندا، اين خدمت ناچيز را از ما بپذير و ما را توفيقي بيشتر در عرضه داشتن اينگونه افكار و آثاري كه تاكنون مكتوم مانده است، عنايت فرما و روح و روان همة شهداي راستين اسلام و جنگ تحميلي –بخصوص شهيد دكتر مصطفي چمران- را شادساز.
خداوندا، ما را از رحمت بي‏پايان خود محروم مدار و چنان توفيقي عطا كن كه در زمرة شهداء و صديقين و صالحين بحساب آييم.
 
وَالسَّلامُ عَلي مَنِ اتَّبَعَ الهُدي
مهدي چمران
 

فصل1-جنوب لبنان (جبل عامل) مهد تشيع در طول تاريخ

لبنان تجربه زنده
موقعيت لبنان و جبل عامل
 ظلم‏ها به اين شيعيان
پايه ‏گذاري فئوداليسم
 ورود استعمار اروپايي


بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
رَبِّ اشْرَحْ لي صَدري وَ يَسِّرلي اَمْري وَاحْلُلْ عُقْدَهَ مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي
روزگاري از خود مي‏پرسيدم كه چگونه ممكن است علي(ع) مظهر اسلام و عدالت و حق باشد، آنگاه با آن شخصيت تابناك و بي‏نظير، با آن همه صفات و امتيازات عالي بشري، با آن همه گذشته پرافتخار …، بازهم تبليغات ابوسفياني، مؤثر افتد و مردم اين همه در علي(ع) شك كنند؟ سال‏هاي سال، در مساجد و منابر و خطبه‏هاي جمعه، علي(ع) را نفرين و لعنت كنند و مردم ساكت گوش دهند و بپذيرند؟ راستي كه چگونه ممكن است؟
من در جواب عاجز بودم، ولي اكنون تجربه‏ه‍اي زنده آنچنان مرا سوزانده است كه با همه وجودم حس مي‏كنم كه چگونه ممكن است ابوسفياني‏ها با قدرت پول و زور و تهمت و دروغ و حيله و فريب براي مدتي بر عقول و افكار مردم مسلط شوند و علي(ع) را كافر و حسين(ع) را خارج از دين معرفي كنند و مردم جاهل نيز اين فريب را بپذيرند.



لبنـان تجـربه زنـده
اين تجربه زنده لبنان بود. روزگار به من درس‏هاي فراواني داد، وارد معركه‏هاي حيات شدم، معركه‏هايي سخت و خطرناك؛ جايي كه شرف و ايمان و اردة آدمي به محك آزمايش درمي‏آيد، و چه آزمايش‏هاي سختي! چه درگيري‏هاي وحشتناكي! راستي كه دنيا صحنه پيكار و امتحان است و راستي كه كم‏اند آنان كه از اين آزمايش حيات پيروز به درمي‏آيند.
و خداي را شكر كه در زندگي خود از هيچ آزمايشي نگريختم و از هيچ معركه وحشتناكي روي برنتافتم. تحمل دردها و غم‏ها و شكست‏ها و مشكلات كار ساده‏ا‏ي نبود، ولي خدا خواسته بود كه در طي روزگار بپروراند و قدرت و تحمل مرا به بي‏نهايت برساند.
خداي بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقياس‏ها و معيارهاي جديدي بر دلم گذاشت. خواسته‏هاي مادي و عادي و شخصي در نظرم پست شد. روزگاري گذشت كه دنيا و مافي‏ها را سه‏طلاقه كردم و از همه‏چيز خود گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم، و اين شايد مهمترين و اساسي‏ترين پاية پيروزي من در اين امتحانات سخت بود. عشق و گذشت، عشق به خدا و گذشت از همه چيز، آنگاه در فقر و ناداري و عدم امكانات اسير شدم.در حالي كه هيولاي مرگ بر من مي‏تازد، هنگامي كه همه دشمنان اراده قتل مرا مي‏كنند، در زماني كه ظلمت كفر و جهل و ظلم بر همه جا سايه افكنده و زمين و آسمان عليه من قيام كرده‏اند و اكثر دوستان گريخته‏اند، يا خاموش شده‏اند، من مي‏خواهم از استعدادهاي بي‍نهايت خود استفاده كنم، اما در قفس فقر و عدم امكانات، دست‏بسته و محبوس شده‏ام و بايد تنها چشم به غيب بدوزم دل به خدا ببندم و از همه چيز دل ببرم.
فقر و بي‏چيزي بزرگترين ثروتي بود كه خداي بزرگ به من ارزاني داشت. او همت و اراده مرا آنقدر برتري داد كه زمين و آسمان‏ها نيز در نظرم ناچيز شدند. هنگامي كه شهيدي خون پاكش را دراختيارم مي‏گذارد و فقر اجازه نمي‏دهد كه يتيمانش را نگاهباني كنم، هنگامي كه مجروحي در آخرين لحظات حيات به من نگاه مي‏كند و با نگاه خود از من تقاضاي كمك دارد و من مي‏سوزم و آب مي‏شوم و قدرت ندارم تا كمكش كنم، هنگامي كه در سنگر خونين‏ترين قتال‍ها، جنگاوري،‌ از گرسنگي شكمش خشك شده و نمي‏تواند آب از گلو فرو بدهد، من كه اينها را مي‏بينم و صبر مي‏كنم، ديگر ترس و وحشتي از فقر ندارم. اين قفس آهنين را شكسته‏ام؛ آنقدر احساس بي‏نيازي مي‏كنم كه در زير سخت‏ترين ضربه‏ها و كوبنده‏ترين هجوم‏ها از هيچ‍كس تقاضاي كمك نمي‏كنم و حتي فرياد برنمي‏آورم، حتي آه نمي‏كشم، در دنياي فقر آنقدر پيش مي‏‍روم كه به غناي مطلق برسم، و اكنون اگر اين كلمات دردآلود را از قلب مجروحم بيرون مي‏‍ريزم، براي آن است كه دوران خطر سپري شده است و امتحان به سر آمده فقر شكسته و همت و اراده، پيروز شده است.خداي بزرگ مرا در درياي غم و درد آبديده كرد. در مقابل طوفان حوادث بالا و پايين برد و صلابت داد. در كوير تنهايي و حرمان ومحروميت وجود مرا پاك و منزه كرد و قلب مرا صفا و صيقل داد. گاهگاهي كه به گذشته‏ها مي‏انديشم؛ از خود مي‏پرسيدم كه چگونه ممكن است از ميان اين همه خطرات بگذرم و هنوز زنده باشم؟ در زير رگبار گلوله‏ها و در كنار انفجار بمب‏ها به سر برم، هميشه در اقيانوس مرگ غوطه بخورم، دشمنان به كمين نشسته، همه روزه مرا هدف قرار دهند، با همه اينها بازهم زنده بمانم. اين چه فلسفه‏ايست؟ قضا و قدر چگونه دربارة من اين همه لطف كرده است؟
در جواب فكر مي‏كنم كه اين خواست خدا بود و او مرا براي اين آزمايش سخت آماده مي‏كرد. اگر آن آمادگي‏هاي قبلي نبود، مسلماً طاقت تحمل اين آزمايش بزرگ را نداشتم. اكنون براي اولين‏بار احساس مي‏كنم كه لااقل در دوره‏اي معين، همه استعدادهاي نهفته من، همة تجربه‏ها و همة وجود من به كار افتاده است و توانسته‏ام كه كلمه حق را زنده نگاه دارم و مظهر ارزش‏هاي خدايي باشم. طوفان‏هاي بي‍رحم ظلم و تهمت و دروغ و دشمني و كينه و حيله و پستي و رذالت را تحمل كنم و در مقابل ظلم و كفر و جهل سر تسليم فرود نياورم، و آنجا كه زمين و آسمان به من سخت مي‏گيرند و ديگر راه نجاتي نمي‏ماند به دامان شهادت پناه مي‏برم تا پرچم حسين(ع) افراشته بماند.
آنچه را مي‏‍گويم تاريخ نيست؛ زيرا فرصت اجازه نمي‏دهد، بلكه تجزيه و تحليلي از حوادث دردناك لبنان است. آنطور كه شنيده‏ام دستگاه‏هاي تبليغاتي ابوسفياني، افكار را مشوب كرده‏اند، حقايق را وارونه جلوه داده‏اند، و احتمالاً دوستان را نيز دچار شكست و ابهام كرده‏اند.(1)
 

موقعيت لبنـان و جبل عامل
لبنان كشور كوچكي است در كنار درياي مديترانه كه بين سوريه و اسرائيل و درياي مديترانه قرار گرفته است. طوايف مختلف، با اديان مختلف در اين قسمت زندگي مي‏كنند. شيعيان لبنان اكثراً در منطقه‏اي به نام «جبل عامل» سكونت دارد كه از نظر تاريخي مقدس‏ترين منطقه خاورميانه به شمار مي‏رود. «جبل عامل» به فلسطين متصل و محل نزول وحي و زادگاه پيامبران زيادي است. اسلام در اين منطقة مقدس بوسيله «اباذرغفاري» بزرگترين صحابي پيامبر(ص) رواج يافت. او مسجدي بنا كرد كه هنوز به نام «ابوذرغفاري» در منطقه جبل عامل جنوب لبنان، در دهي به نام «ميسل الجبل» وجود دارد كه خود، در آن نماز گزارده‏ام، ولي متأسفانه در حل حاضر اين مسجد زير سلطة اسرائيل و نوكر او «سعدحداد» قرار دارد. منطقه‏اي كه جزو زمين‏‍هاي شيعيان است، ولي اشغالگران آنجا را تسخير كرده‏اند. در حقيقت رسالت محمدي(ص) و اسلام راستين توسط «اباذرغفاري» به جنوب لبنان مي‏رود و براي اولين‏بار مهر علي(ع) از زبان پاك اباذرغفاري در قلوب مسلمانان اين منطقه جايگزين مي‏شود. بنابراين اولين منطقة شيعه‏نشين دنيا، منطقة جبل‏عامل در جنوب لبنان است، آن هم توسط «اباذرغفاري».


ستم‏هايي كه به اين شيعيـان شده است
مي‏دانيد كه معاويه براي مدتي دراز در شام حكومت داشت و ظلم‏ها و ستم‏هايي كه بني‏اميه و بعد بني‏عباس بر علويان و شيعيان آل علي(ع) روا داشتند، بيش از هر جاي ديگر در منطقة مقدس جبل‏عامل به چشم مي‏خورد. آنان شيعيان را در داخل ديوارها، در ميان جرزها، در وسط ستون‏ها دفن مي‏كردند، قتل عام‏هاي بزرگ از شيعيان به راه مي‏انداختند. حتي اگر هم‏اكنون به جنوب لبنان گذر كنيد، خواهيد ديد كه همه روستاها بر قله كوه‏ها بنا شده‏اند، تا در صورت هجوم دشمن بتوانند از خود محافظت كنند.در مكتب تشيّع ما در بين نواب عام امام زمان «عج‏الله تعالي فرجه» دو شخصيت بزرگ به چشم مي‏خورند: «شهيد اول و شهيد ثاني» كه اين هر دو از جنوب لبنان و از منطقة مقدس جبل عامل برخاسته‏اند. يكي از آنان را آتش زدند و خاكسترش را به باد سپردند و ديگري را در شهري به نام «جُباع»، در جنوب لبنان دفن كردند، كه مزار او هم اكنون وجود دارد.منطقة جبل‏عامل با فلسطين و قدس رابطه دارد. اين منطقه محل نزول وحي بر پيامبران است. در هر گوشه و كنار منطقه جبل‏عامل، مقبرة پيغمبري از روزگار پيشين را پيدا مي‏كنيد، همچنان كه در ايران ما امام‏زاده وجود دارد، در اين منطقه مزار انبيا وجود دارد. غاري است نزديك صور به نام غار مسيح(ع) كه معروف است حضرت مسيح براي مدتي در اين غار مخفي بود، تا از شر دشمنانش در امان باشد. بنابراين مي‏بينيد منطقة جبل‏عامل همچنان كه فلسطين مقدس بوده و محل نزول وحي بر پيامبران بوده است وپس از ظهور اسلام نيز مركز تشيع و بزرگترين دانشمندان و رهبران شيعه بوده است. دانشمندان بزرگ شيعه كه هميشه مورد ظلم و ستم بوده‏اند، سعي مي‏كردند كه از مقابل دشمن بگريزند. در زمان صفويه، از آنجا كه در ايران ما مكتب شيعه رواج پيدا مي‏كند، عدة زيادي از آنان به ايران مهاجرت مي‏كنند. در ميان بزرگترين دانشمنداني كه از جبل‏عامل به ايران آمده و شهرتي كسب كرده‏اند، «شيخ بهاءالدين عاملي» است كه در زمان صفويه به ايران آمد و صاحب بزرگترين مقامات شد. حمامي معروف و منارجنبان و چيزهاي ديگري از اين مرد دانشمند در اصفهان به يادگار مانده است. افراد زيادي همراه او به ايران آمده‏اند و خدمات زيادي را انجام داده‏اند.اين ظلم و ستم‏ها كه در طول 1400 سال بر شيعيان محروم و مستضعف لبنان گذشته است، در قرن حاضر نيز ادامه يافته است. يعني پس از آنكه دوران بني‏اميه وبني‏عباس به سر مي‏رسد و پس از آنكه دوران عثماني نيز خاتمه پيدا مي‏كند، بازهم اين ظلم و ستم‏‍ها همچنان ادامه مي‏يابد. يكي از فرماندهان بزرگ ترك، به نام «احمد پاشاجزّار» كه منطقه لبنان و فسطين زير سيطرة او بود، فرمان قتل عامل شيعيان را در جنوب لبنان صادر مي‏كند. به مدت يك هفته همة شيعيان را مي‏كشند، از دم تيغ مي‏گذرانند و آنگاه آثار دانشمندان شيعه را جمع مي‏كنند و به پايتخت احمدپاشا، كه در عَكّا بود مي‏برند. به مدت يك هفته همة حمام‏ها و نانوايي‏هاي شهر «عَكّا با كتاب‏هاي علماي شيعه مي‏سوخت و گرم مي‏شد. از اين موضوع درجة علم و فقاهت اين مردم شيعه را در منطقة جبل‏عامل درمي‏يابيد. از سويي ديگر وحشيگري و ظلم و ستمي كه از طرف دشمنان شيعه به اين مردم بدبخت و محروم وارد شده است،‌ روشن مي‏ش‍ِود. بهترين سربازان سردار بزرگي، مثل «صلاح‏الدين ايّوبي» كه با صليبيان جنگيد و منطقة فلسطين را از آنان پاك كرد و در تاريخ ما به بزرگي و پاكي از او ياد مي‏شود- شيعيان لبنان بودند، كه با صليبي‏ها جنگيدند و صليبي‏ها را شكست دادند. صلاح‏الدين ايوبي به شجاعت و رشادت شيعيان حسد برد و به عبارتي ترسيد و پس از پيروزي بر مسيحيان، شيعيان را قتل عام كرد. اين قتل عام‍ها در منطقه جبل عامل به حدي است كه تاريخ از ذكر آنها شرم دارد.بطوركلي اين شيعيان هميشه مخالف ظلم و فساد حكّام زمان بوده و هيچگاه تسليم حكومت‏ها نشده‏اند و هميشه مورد بغض و كينه و نفرت واقع شده و كافر و رافضي (حيوان دم‏دار) لقب گرفته‏اند و كشتارهاي بي‍رحمانه و دسته‏جمعي و تخريب كلي شهرها و روستاها و سوختن كتابخانه‏ها و مظاهر علم و تمدن، همه را تحمل كرده‏اند.

پايه‏ گـذاري فئوداليسـم
اكنون كه سخن از تركان عثماني است، بايد بگويم كه در دوران جنگ‍هاي بين‏الملل اول، حكومت عثماني در تركيه براي جنگ در اروپا نياز به سرباز داشت و از آنجا كه سربازان از رفتن به جنگ امتناع مي‏كردند (زيرا مي‏دانستند كه در اروپا كشته مي‏شوند) حكومت عثماني فرماني صادر كرد تا شيعيان را به اجبار به سربازي بگيرند و به صحنه‏هاي چنگ بالكان و اروپا، عليه كشورهاي اروپايي روانه دارند. در آنجا معروف بود هر جواني كه به جنگ مي‏رفت ديگر بازنمي‏گشت و كشته مي‏شد.پس از مدتي كه اين حقيقت بر همگان آشكار شد و شيعيان به حكومت عثماني فشار آوردند –كه به چه دليل فقط شيعيان را به جنگ مي‏برد و طايفه‏هاي ديگر را از رفتن به جنگ معاف مي‏كند- عاقبت حكومت عثماني موافقت كرد كه هر جواني كه نمي‏خواهد به صحنه جنگ برود 75 دينار غرامت بپردازد و از رفتن به صحنه نبرد معاف باشد. مي‏دانيد كه 75 دينار در آن روزگار و در زمان جنگ بين‏الملل اول، پول بسيار زيادي بود و يك دهقان‏زاده شيعه در جنوب لبنان نمي‏توانست 75 دينار به دولت بپردازد و معاف شود، لذا آنان مجبور به فروش زمني‏هاي خود شدند و پولداران زمين‏هاي آنان را خريدند و به تدريج نظام فئوداليته بوجود آمد و مردمي بدبخت و بينوا بر روي زمين‏هاي فئودال‍ها عملگي كردند وسرمايه‏داراني بودند كه 75 دينار، در ازاي يك جوان به دولت مي‏پرداختند و به ازاء 75 دينار، حيات اين جوان را براي تمام عمر به خدمت خويش درمي‏آوردند. بنابراين اين انسان مجبور بود كه همة عمر را براي اين فئودا
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار