خبرگزاری دفاع مقدس: "علی علیدوست" یکی از یادگاران 8 سال دفاع مقدس است که مدت 10 سال در اسارت رژیم بعثی عراق بوده است. بیان سبک زندگی اسرا در زندان های عراق می تواند راه مناسبی برای گذران این روزها باشد.
علی دوست در گفت و گوی اختصاصی با خبرگزاری دفاع مقدس گفت: سال پنجاه و نه از اولین گروه های اعزامی برای دفاع از منطقه مهران بودیم، در منطقه قصر شیرین در محاصره شدید دشمن بعثی قرار گرفتیم، پس از مدتها مقاومت به دلیل کمبود نیرو و حمله همه جانبه دشمن به ناچار به اسارت در آمدیم.
این آزاده در رابطه با دوره اسارتش در عراق ادامه داد: ده سال ماه رمضان را در عراق بودیم، اولین تجربه رمضان در اسارت مربوط به سال 60 می شد، تقریبا 9 یا 10 تیرماه سال 60 بود، هوای بسیار گرم و طاقت فرسایی داشت، بسیار موقعیت سختی را سپری می کردیم، به دلیل اینکه اوایل اسارتمان بود، نه عراقی ها تجربه برخورد با اسرا را داشتند و نه اسرائی که در اسارت بودیم حق و حقوق خودمان را می شناختیم که باید چگونه برخوردی داشته باشیم.
وی در ادامه در مورد امکانات اردوگاه های عراق و شرایط نامطلوب اسرا، افزود: امکانات اردوگاه در حد صفر بود، تحمل روزهای 17-18 ساعته عراق برای همه اسرا بسیار سخت و نفس گیر بود؛ فراهم نبودن امکانات سرد کردن یک لیوان آب شرایط روزه داری را دو چندان سخت می کرد. از ساعت 4 صبح تا حدود ساعت 8:30 غروب تشنه که بودیم غروب دلمان یک لیوان آب خنک می خواست که گلویی تازه کنیم اما امکان فکر کردن هم نداشت عراقی ها حتی یک لیوان چای هم به ما نمی دادند که بتوانیم در زمان افطار عطشمان را کم کنیم.
در ادامه علی دوست به کیفیت ضعیف مواد غذایی پرداخت و تاکید کرد: مقدار خیلی کمی سهمیه غذایمان بود که آن هم معمولا در بیشتر اوقات سرد شده بود و خود این عامل هم از کیفیت غذا می کاست، خوردن این نوع غذا برایمان خیلی سخت بود. عراقی ها در تمام فصول سال فقط دو وعده به ما غذا می دادند، آنها به ما می گفتند در ارتش عراق چیزی به اسم شام وجود ندارد!
وی تصریح کرد: صبح ها به ما یک پیاله آش می دادند که مقدار خیلی کمی، عدس و آب و روغن بود؛ مقدار غذایمان نفری 6-7 قاشق آش و دو عدد نان ساندویجی بود که در ماه رمضان این آش را افطارها به ما می دادند، بعد از مدتی با صحبت های که بچه ها با عراقی ها کردند، قرار شد به ما چای هم بدهند، دو نفر را مسئول چای کردیم که می رفتند آشپزخانه و چای دم می کردند و داخل یک سطل می ریختند و با خود می آوردند در آسایشگاه و ما دور سطل ها را با پتو می پیچاندیم تا برای افطار گرم بماند
این آزاده افزود: بعد از مدتی عراقی ها خیلی به ما لطف کردند و غذای نهارمان را نگه می داشتند و زمان سحر به ما می دادند، حدود ساعت یک نصف شب چند دقیقه درب ها را باز می کردند و بچه های مسئول غذا، می رفتند و غذا و چای را می گرفتند و بین بچه ها تقسیم می کردند.
علی دوست به جو روانی ارتش عراق پرداخت و ادامه داد: چند روز قبل از ماه رمضان شایعه شده بود که هر کسی قصد روزه گرفتن در ماه رمضان دارد عراقی ها آنها را به سلول انفرادی منتقل خواهند کرد و مورد شکنجه های بسیار سخت قرار می گیرد که خداراشکر چنینی اتفاقی برایمان نیفتاد، بیشتر دلیل اش هم این بود که اکثر بچه های ما اهل روزه بودند و اگر عراقی ها می خواستند، باید همه بچه ها را به سلول انفرادی منتقل می کردند.
وی تاکید کرد: عراقی ها پس از مشورت با فرماندهانشان به این نتیجه رسیدند که جهت کنترل و شناسایی اعتقادی اسرا بهتر است که بیایند و از ماه رمضان استفاده کنند، پس از چند روز آمدند و گفتند کسانی که قصد روزه گرفتن دارند بیایند تا ما از آنها ثبت نام کنیم که همه بچه ها رفتند و ثبت نام کردند، دیگر کاری از دستشان برنمی آمد.
این آزاده ادامه داد: بعد از ثبت نام بچه ها عراقی ها چند اتاق ویژه برایمان آماده کرده بودند که شرایط بهداشتی بهتری داشت، فضای آسایشگاه ها فضای بسیار معنویی شده بود که اکثر ساعتها بچه ها مشغول قرائت قرآن بودند و با اینکه تعداد قرآن های ما بسیار اندک بود اما بچه ها بسیار قرآن مطالعه می کردند. هر ده نفری یک جلد قرآن داشت که آنها را بین نفرات تقسیم می کردیم و بیشترین استفاده ممکن را می بردیم، نکته جالب این موضوع آن بود که این تعداد قرآن که بین بچه ها پخش شده بود یک دقیقه در طول 24 ساعت زمین گذاشته نمی شد.
وی درباره برنامه های عبادی ماه رمضان در آسایشگاه های اسرا گفت: اولین ماه رمضان زندگیمان بود که بی کتاب مفاتیح الجنان سپری می شد، هیچ کتاب دعایی نداشتیم؛ گوشه کنار اردوگاه بچه ها دعاهایی پیدا می کردند به تعداد کم روی کاغذی مینوشتیم و بین دیگر بچه ها پخش می کردیم. با این همه سختی و کمبود بهترین و معنوی ترین ماه رمضان ده سال اسارتمان همان رمضان اول بود که با سختی و کمبودهای بسیار زیادی روبرو بود.
علی دوست افزود: در طول این ده سال هیچ بار اتفاق نیفتاد که ماهی پر بار تر از ماه رمضان برایمان باشد، در ماه رمضان خیلی به ندرت دیده می شد که بچه ها بخوابند بیشتر مواقع تا صبح نماز و قرآن و ذکر می خواندند. بعد از سحری تا نماز صبح وقت زیادی داشتیم، بعد از چند مدت که دعاها را جمع آوری کردیم دعای ابوحمزه ثمالی را کامل می خواندیم؛ یک جزء تلاوت قرآن و خواندن یک شبانه روز نماز قضاء از برنامه های هر روزمان بود.