شهید« مجید لطفی» در سال 1342 در روستای «میر آباد علیا» از دهستان« شوی» یکی از بخشهای شهرستان «بانه» به دنیا آمد . در سن دو سالگی از نعمت پدر محروم شد و تحت سر پرستی مادر قرار گرفت .در سال 1348 به مدرسه رفت و تا سال دوم دبیرستان به تحصیل ادامه داد .در سال 1359 از طریق اداره آموزش و پرورش شهرستان بانه طی یک اردوی جمعی متشکل از دانش آمو زان بسیجی به اصفهان مهاجرت کرد و مدت یک سال در یکی از دانشگاه های آنجا به فرا گیری آموزش های نظامی ؛عقیدتی و غیره پر داخت .هنگامی که از اصفهان باز گشت با همفکری و همکاری تعدادی از دوستان خود مبادرت به تشکیل پایگاه مقاومت بسیج در محل سکونت خود نمود و گرو هی را به عنوان گروه ویژه ضربت راه اندازی کرد .به خاطر لیاقت و شایستگی خاصی که داشت به سر پرستی آن گروه منصوب شد .در سال 1362 فرماندهی گردان ضربت حضرت رسول (ص)بانه راپذیرفت و در سال 1364 فرمانده گردان جند الله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان بانه شد .او بیشتر اوقات در تعقیب نیرو های ضد انقلاب به سر میبرد و می توان گفت در همه در گیری هایی که در منطقه اتفاق می افتاد با شوق و لذت خاصی شرکت می کرد .در همان سالی که فرماندهی گردان جند الله سپاه بانه راپذیرفت، به همراه گردان تحت امر خود به جبهه های مرزی سر دشت اعزام شد و مدت سه ماه در آنجا ماند .در دی ماه سال 1364 ازدواج کرد که ثمره ی آن پیوند، یک فرزند دختر می باشد .در تاریخ 7/4/1365 هنگامی که شهید همراه چند نفر از همرزمان خود در روی تپه ای در اطراف روستای سالک مستقر شده بو دند، پیرمردی با عجله جلو می آیدو شهید لطفی را می خواهد ,شهید لطفی خود را به پیر مرد معرفی می کند .پیرمرد به او می گوید :یکی از اقوام من که عضو گرو هک های ضد انقلاب می با شد به خانه ام آمده است و مکرر به قر آن توهین می کند و آن را می سوزاند به طوری که من دیگر نتوانستم تحمل کنم و پیش شما آمدم .شهید لطفی به خاطر تعصب عجیبی که به مقدسات اسلام داشت درنگ را جایز ندانست و همراه پیرمرد به طرف خانه ی راه افتاد .اما وقتی که به نز دیکی آن خانه رسید تیر اندازی شدیدی شروع شد و در این میان یک تیر به ناحیه چپ سینه او اصابت کرد و او به شهادت رسید .مزار مطهر شهید در گلزار شهدای شهرستان بانه می باشد .
از همان سالهای کودکی آثار حسن خلق، طهارت قلب و پاکی عقیده در سیمای او آشکار بود .چهار سال داشت که به فرا گیری قرآن مبادرت نمود و هشت ساله بود که آن را فرا گرفت . او همواره تلاش می کرد که قرآنی زندگی کند و از کو چکترین دستوری هم که در قرآن به آن اشاره شده است سر پیچی نکند .سجده های طو لانی و سر شار ازخلوص او تعجب همگان را بر می انگیخت . دعا و نیایش از برنامه های زندگی او با شمار می رفت .لحظه به لحظه زندگانی شهید لطفی زیبا بود . تمام خصایص اخلاقی او بارز می نمود و نمی توان خصیصه ای از خصو صیات اخلاقی او را به عنوان بارز معرفی کرد .بیش از اندازه متین و با ادب بود . هیچ وقت با صدای بلند حرف نمی زد و برسر کسی داد نمی کشید . متواضع و فرو تن بود . پست های بالا او را مغرور نمی ساخت و بر عکس هر چه از نظر مسئولیتی بالا می رفت، بیشتر متواضع و سر به زیر می شد .نفوذ کلام عجیبی داشت که حکایت از تقواوزهد بالا یش بود.مهربانی و رفتار صمیمانه او موجب می شد که جوانان زیادی جذب بسیج شوند و تا مرز شهادت پیش روند .شجاعت و شایستگی او را نمی توان نادیده گرفت . همه کسانی که او را می شناختند به شجاعت ،مردانگی و لیاقت او صحه می گذارند . شجاعت شهید ثابت شده بود نیرو های ضد انقلاب از او وحشت می کردند و بعد از شهادت اواز اینکه مانع محکمی رااز مقابل خود برداشته بودند خوشحالی می کردند و بی شرمانه شادی می کردند . او شیرین ترین لحظه زندگی خود را لحظه ای می دانست که در بحبوحه در گیری و مقابله با دشمن قرار می گرفت . وقتی که از در گیری بر می گشت نه تنها احساس خستگی نمی کرد بلکه با آب و تاب و شادی وصف نا پذیری به بیان چگونگی در گیری می پرداخت که این خود نشان دهنده روحیه عالی و شجاعت او بود .
منبع:پرونده شهید دربنیاد شهید وامور ایثار گران سنندج ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
والعصر، ان الانسان لفي خسر، الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا الصبر.
وصيتنامهي شهيد مجيد لطفي
با درود و سلام به امام زمان، مهدي موعود (عج) و امام بزرگوار و رهبر كبير انقلاب خميني عزيز و با سلام به امت شهيدپرور و حق طلب ايران اسلامي و با سلام به مادر عزيزم كه زحمتها كشيد و مرا بزرگ كرد و توفيق پيدا كردم كه در اين راه قدم بردارم تا شايد بتوانم رضايت خداوند را حاصل نمايم و با درود و سلام به تمامي خانوادههاي شهدا كه خالصانه فرزندان دلبند خود را در راه اسلام و پيروزي حق بر كفر جهاني فدا نمودند.
خدايا شكر نعمتهايي كه به ما ارزاني داشتي و بالاتر از همهي نعمتها حاكميت حكومت اسلامي، خدايا اگر انقلاب اسلامي نبود، خودت آگاهي كه ما هميشه زير سلطهي طاغوت و با نقشههاي شياطين در درياي فساد و تباهي غوطهور ميشديم. (پيروي از هواي نفس چشمها را كور، گوشها را كر و قلب را سياه ميكند). خدايا شكرت كه رهبري قاطع، تزلزلناپذير و بيدار به ما عطا فرمودي تا ما را در صراط المستقيم رهبري نمايد .
خدايا نعماتت به حدي زياد است كه زبان از گفتن و قلم از نوشتن عاجز مانده، اما بيچاره كسي است كه درك نكند آنها را. خدايا تو خودت فرمودي كه اگر ما يك قدم به سوي تو برداريم، تو ده قدم به ما نزديك ميشی و من هم به اين اميد در راه تو قدم برداشتهام كه شايد توفيق تقرب و نزديكي به تو پيدا كنم و در آخر از تو ميخواهم كه لياقت شهادت در راه خودت را نصيبم گرداني.
جوانان عزيز، به خصوص جوانان كردستان شما بايد بيش از همه قدر اين انقلاب و اين رهبر را بدانيد، زيرا فساد و تباهي دشمنان جمهوري اسلامي، به خصوص گروهكهاي كافر را زياد مينمايد پس بر شما واجب است كه براي پيروزي اسلام حداكثر تلاش را به كار ببريد. (و جاهد في سبيل الله با اموالكم و انفسكم) زيرا تنها راه سعادت، ايمان، جهاد، شهادت است. و به طور جدي از خانوادهام و فاميلان ميخواهم كه هيچ گونه توقعي از دولت و ملت مسلمان نداشتهباشيد). در اينجا بايد بگويم كه بر پدران و مادران واجب است كه فرزندانشان را در اين را تشويق كنند، به خدا قسم اگر از فرزندانشان جلوگيري كنند كه در راه اسلام قدم بردارند، در قيامت شهدا يقهي آنان را خواهند گرفت. آيا بهتر نيست فرزندانتان را به سعادت ابدي برسند، آيا نميدانيد كه اين دنيا فاني است و فقط قيامت ابدي است، چرا بايد به اين دنيا بچسبيم و قيامت را از ياد ببريم و آيا ما براي يك زندگي پرتلاطم دو روزه به اين دنيا نیامدهايم، پس واي بر مسلماني كه اين طور تصور كند كه بايد با اطمينان كامل بگويم كه اينان گمراهاني هستند كه كر و كورند و ليكن خودشان درك نميكنند.
مادرم برايم گريه نكن، بلكه برايم شادي كن كه پسري داشتي كه توفيق شهادت در راه خدا را پيدا نمود. مادرجان حلالم كن كه اگر برايت فرزندي خوب و خدمتگذار نبودم، اما انتظار دارم از درياي مهر و محبتت نصيبم كني و حلالم كني.
خدايا آيا ممكن است من هم لياقت شهادت را پيدا كنم، چون گفتهاند:
در مسلخ عشق جز نكو را نكشند
روبه صفتان زشتخو را نكشند
از برادرانم ميخواهم كه اگر من قبل از آنها توفيق شهادت را پيدا كردم، برايم دعا كنند و حتماً برایم نماز بخوانند، به خصوص كاك طاهر كه نمازهايش قبول خواهد شد. شايد مورد رحمت خدا قرار گيرم (انشا الله) و هشت روز روزهي قضا بگيرند، زيرا هنوز روزههاي قضا شده را به خاطر تغيير مكانها و عمليات نتوانستهام بگيرم.
كريم جان تو كه متاهل شدهاي و نصف دينت را به دست آوردهاي، حتماً بر سر نمازهايت براي من و همهي شهدا و پدرم فاتحه بخواني. خواهرم خوشحال باش كه برادرت در راه اسلام قدم نهاده است. خواهران مسلمان حجابتان را رعايت كنيد، زيرا مشت محكمي بر دهان كفار و مشركين خواهد زد و اين بر شما واجب است.
از تمامي كساني كه به آنها ظلمي كردهام يا اذيت و آزاري رساندهام، چه اشتباهي و چه از روي حب نفس بوده، مرا آزاد نمايند(ببخشند). نگوييد شهدا مردهاند، آنها به زندگي جاويد رسيدهاند، البته بنده اطمينان ندارم كه در رديف شهدا باشم، زيرا بندهاي ذليل و گنهكارم، مگر خداوند به كرم و بخشش خودش مرا عفو نمايد. به اميد پيروزي اسلام بر كفر جهاني
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
(السلام عليكم و علينا علا عباد الله الصالحين) مجید لطفی
وصیت نامه ای دیگر
...خدایا اگر حکو مت اسلامی نبود ما جوانان کجا می توانستیم فیض شهادت و سعادت جهاد را پیدا کنیم و چطور می توانستیم از من بودن به ما شدن صعود کنیم .خدا یا اگر انقلاب اسلامی نبود خودت آگاهی که ما برای همیشه زیر سلطه طاغوت و با نقشه های شیاطین در دریای فساد و تباهی غوطه ور می شدیم .جوانان عزیز به خصوص جوانان کردستان ؛ شما باید بیش از همه قدر این انقلاب و این رهبر را بدانید . زیرا فساد و تباهی دشمنان جمهوری اسلامی بخصوص گرو هکهای کافر رازیاد دیده اید. پس بر شما وا جب است که برای پیروزی اسلام حد اکثر تلاش را به کار ببرید (و جاهدو افی سبیل الله باموالکم و انفسکم )زیرا تنها راه سعادت ایمان ؛جهاد وشهادت است .
خدایا !اگر حکومت اسلامی نبود ،ما جوانان کجا می توانستیم فیض شهادت و سعادت جهاد را پیدا کنیم .خدایا !از تو می خواهم که لیاقت شهادت در راه خودت رت نصیبم گردانی .مادرم !برایم گریه نکن ،بلکه شادی کن که پسری داشتی و توفیق شهادت در راه خدا را پیدا نمود .
خدایا !شکر که رهبری قاطع ،تزلزل نا پذیر و بیدار به ما عطا نمودی تا ما را در صراط مستقیم رهبری نماید .
به خدا قسم !پدران و مادران ،اگر از فرزندانشان جلو گیری کنند که در راه اسلام قدم بر دارند ،در قیامت شهدا یقه ی آنها را خواهند گرفت .آیا بهتر نیست فرزندانتان به سعادت ابدی برسند .خواهران مسلمان !حجابتان را رعایت کنید .زیرا مشت محکمی بر دهان کفار و مشرکین خواهید زد و این بر شما واجب ست .
- جوانان عزیز ،بخصوص جوانان کردستان !شما بیش از همه ،قدر این انقلاب وا ین رهبر را بدانید .برادرانم !سر نماز هایتان ،برای من و همه شهدا و...فاتحه بخوانید .ای جوانان عزیز !دوران جوانی ،بهترین دوره ی خود سازی و تقرب به باری تعالی است .
مجید لطفی
خاطرات
آمنه احمدياني ،مادر شهيد:
شهيد مجيد فردي بسيار مومن و مسلمان بود. ميگفتم عزيزم اين همه شب در منطقه ميماني و به خانه نميآيي و مردم شب و روز مراجعه ميكنند و براي آنها نامه مينويسي و كارشان را راه مياندازي، خدا را خوش نميآيد. تو ازدواج كردهاي و بايد به خانوادهات هم برسي. ميگفت مادرجان ازدواج يك نسبت است و بس، ولي خدمت به مردم از واجبات است. ميگفتم مجيد جان راستي چه كارهاي كه با اين همه ارباب رجوع سر و كار داري؟ ميگفت مادرجان خدمتگزار و نظافتچي هستم. مدت زيادي بود كه فرماندهي گردان بود، ولي هيچ يك از افراد خانواده، حتي همسرش نفهميده بود. شهيد بسيار شجاع بود و در درگيريها و دفاعها و عمليات از هيچ چيز ترس و واهمه نداشت و با تمام وجود در صف اول رزم شركت داشتند. ميگفتم تو را به خدا اين قدر در عملياتها شركت نكن، تو را ميكشند، ميگفت مادرجان نترس تا خدا با ما باشد، ترس نداريم.
علي حقيقت:
صحبت كردن دربارهي شهيد و شهادت و كساني كه در يكي از انقلابهاي رهاييبخش جهان در اوج معرفت و آگاهي توانستند وظيفهي اسلامي و انساني خود را نشان دهند.
شروع آشنايي من با شهيد دوران مدرسه و مكتب بود. از ويژگيهاي شهيد در همان دوران ميتوان گفت اعتماد به نفس و شخصيتي خودساخته داشت. در آن زمان كه مديران و معلمان برخوردشان با دانشآموزان خوب نبود، شهيد در مقابل اين برخوردها مقابله ميكرد و در واقع در همان دوران تاب تحمل ظلم و زور را نداشت. دانشآموزان همسن و سالش چنين شهامتي را نداشتند .
اين آشنايي در زماني كه من يك پاسدار مشمول بودم، تجديد شد و خيلي زود با هم مانوس شديم و از سال 1362 تا زمان شهادتش در خدمتشان بودم.
همانطور كه گفتم روحيهي ظلمستيزي كه در زمان تحصيل از وي مشاهده كرده بودم هيچ كه پابرجا بود، بيشتر هم شده بود. اولين صحنهي زيبايي كه در همين مرحلهي آشناييمان در شهيد ديدم و هميشه در جلوي چشم دارم، تعبد و علاقهي شديد شهيد به معنويات و عبادت بود. زماني كه در حال اقامهي نماز بود، در كمال اخلاص و معرفت، هق هق گريهاش بلند بود. از عظمت و عشق در رابطه معنوي خود و پروردگارش داشت. از بارزترين ويژگيهايش همان عشق و ايمان به پروردگار بود. يكي ديگر از ويژگيهاي شهيد بياعتنايي به دنيا بود. عليرغم اين كه ميتوانست مسئوليتهاي اداري را بر عهده بگيرد و در مسئوليتهاي اداري ماندگار باشد كه خيليها آرزويش را داشتند و نيز با پيشنهادي كه مسئولين وقت به او داده بودند، ولي شهيد قبول نميكرد و ميخواست به عنوان يك رزمنده در جنبههاي نظامي هم بتواند كمك كند. به خصوص در آن زمان وجود انسانهاي شجاع و آشنا به منطقه لازم بود. شهيد اين ويژگي را داشت. يكي از عميقترين عشق و علاقهي شهيد، عشق و علاقه به جمهوري اسلامي ايران بود. واقعاًَ درك كرده بود كه انقلاب اسلامي انقلاب بزرگي است. شخصيت امام را درك كرده بود و امام را دوست ميداشت. حتي در وصيتنامهاش كه من ديدهام، ايشان در رابطه با انقلاب اسلامي گفتهاند كه انقلاب اسلامي ما را از ذلالت و گمراهي نجات داده است و اگر انقلاب اسلامي نبود، معلوم نبود ما در چه تباهي و بدبختي دست و پا ميزديم. هم انقلاب و هم رهبري امام را درك كرده بود و با بلاغت و فصاحت عجيبي در وصيتنامهاش از آنها صحبت كرده است. چيزي كه هميشه شهيد را ناراحت ميكرد و اين موضوع او را اذيت ميكرد، منكرات در جامعهي اسلامي بود، سوء استفادهي مسئولين بود. در همان زمان هر فرصتي را كه گير ميآورد، در برابر لغزشها و عملكردهاي مسئولين وقت ايستادگي ميكرد و امر به معروف و نهي از منكر را به شيوهي درستي انجام ميداد و بيتفاوت نبود و شجاعت عجيبي در اين زمينه داشت. ميگفت انقلابي با اين همه عظمت بايد مسئولين همه در خدمتش باشند، ميگفت عملكرد بد يك مسئول مردم را نسبت به انقلاب بدبين ميكند. ايشان براي انجام امورات مردم و خدمت به انقلاب، فرمايشات امام راحل (ره) را آويزهي گوش خود كرده بودند و ميگفتند اگر در اين مملكت به فرمودههاي امام عمل شود، ما هيچ مشكلي نخواهيم داشت. در رابطه با گذر زمان در زندگي شهيد زمان در زندگي شهيد نهايت سرعت و حركت خود را داشت، چون شهيد اصلاً وقت فراغت نداشت و هميشه مشغول كارش بود. ميتوان گفت يكي از پركارترين افراد بود و بيشترين زمان رادر عملياتميگذراند و در كارهايي كه به او محول ميشد و در سختترين شرايط كاري در چهرهي آن بزرگوار خستگي احساس نميكرد. چون عاشق خستگي نميشناسد. جالب اين كه هر وقت از عمليات برميگشت، با خواندن دو ركت نماز آرام ميگرفت.
شبي كه در سنندج در بيمارستان بود. اينگونه ميبيند و مينويسد كه من آرام و ساكت در بيمارستان سنندج غوغايي به وسعت دنيا و قيامت فرو رفته بودم. جو آن شب در آن بود كه هر جا نگاه ميكردم، آيات خدا را عميقاً ميديدم و درآن شب كتاب معادشناسي را مطالعه ميكردم و آن را درك ميكردم و قبول ميكردم (معاد را درك كرده بود). با نگاه به تلويزيون كه فيلم طبيعت و حيوانات را نشان ميداد و نگاه ميكردم جاني تازه در كالبد پوسيدهام دميد و در حد ظرفيت ناچيز خودم علم ميآموختم و اين بزرگترين خوشبختي است، زيرا خداوند ميفرمايد ما آسمانها و زمين را آفريديم كه انسان اشرف مخلوقات است، بفهمد و تعلم كند و عالم شود تا راه صحيح خود را پيدا كند. پس اين يادداشت نشان ميدهد كه شهيد تنها در زمينهي نظامي آشنا نبود، بلكه در زمينهي ايمان و معنويات نيز سرآمد بوده است. شهيد بعد از اين كه متاهل شد، دوباره از سوي مسئولين نيز به پستهاي اداري دعوت شد، ولي ايشان هيچ كه قبول نكرد .بيشتر از دوران مجردي به جبهه و جنگ علاقه پيدا كرده بود و در اكثر عمليات شركت ميكرد. در عمليات بعدي اطمينان داشت كه به تمام همرزمان و همسنگرانش انتقال داده بود. به ياد دارم كه ايشان مدت زيادي بود كه فرماندهي گردان جندالله بود. خيليها اگر فرماندهي دسته هم ميشدند، غوغا ميكردند، ولي من كه از نزديكترين دوستانش بودم، نفهميده بودم.
يكي از بزرگترين آرزوي شهيد جا افتادن انقلاب اسلامي در كشورمان بود. اهداف بلندي كه عدالت يكي از آنها است و رفع مشكلات محرومان و همين امر باعث شده بود كه ميخواست انقلاب اسلامي در منطقه به رشد كافي برسد و زمينهي آن فراهم شود كه نظام در كارهاي عمراني منطقه پيشرفت داشته باشد. ايشان تمام اعمالشان نشان ميداد كه در اين دنياي فاني ماندگار نيستند و خيلي زود كولهبار آخرت را برداشته و راهي ميشوند. جوانان را در هر حال امر به معروف و نهي از منكر ميكرد و ميگفت تا ميتوانيد در امر خير قدم برداريد و نماز را سر وقت بخوانيد. نترسيد از اين كه به شما بخندند از اين كه نماز ميخوانيد، زيرا در جواني پاك بودن شيوهي پيغمبري است ورنه هر گبري به پيري ميشود پرهيزگار.
زاهد لطفي،برادر شهید:
شهيد در دوران كودكي بسيار حساس بود و هيچ وقت نميگذاشت حقي از وي ضايع شود و همين امر موجب شد كه در دوران نوجواني ظلمستيز بود و هميشه سعي ميكرد عدالت را برقرار كند. شهيد طاهر كه هم از شهيد و هم از من بزرگتر بود و براي ما نقش يك مربي را داشت، شهيد مجيد به تبعیت از شهيد طاهر راه انقلاب اسلامي را برگزيده بود. البته نه از روي احساس، بلكه از روي تجربه و منطقي كه داشت، چون در آن زمان گروهكها در منطقه نفوذ عجيبي داشتند و شعارهاي پر آب و تابي ميدادند، ولي نزد شهيد مردود بودند و به همين دليل با ديدي باز انقلاب اسلامي را پذيرفته بودند و حركت به سوي اهداف انقلاب اسلامي مانند رودخانهاي با جريان تندي بود كه شناگر مخالف جريان آب حركت كند و در جامعهاي كه اكثراً مخالف نظرات شهيد لطفيها بودند، چنين حركتي بسيار سخت و دشوار بود. در انتخاب راهي كه منتهي به حق باشد، بسيار وسواس بود. ميگفت ما براي اين كه اشتباهات نماز و روزهمان را برطرف كنيم، بايد حتماً به يك مرجع تقليد اقتدا كنيم. پس چگونه بايد براي فدا كردن جانمان از روي احساسات عمل كنيم كه ما كاري بكنيم كه جانمان برود، ولي يك دفعه سر از جهنم در آوريم و براي فدا كردن جانمان خودسر عمل كنيم و يا شخصي را بكشد و برايش قتل عمد به حساب بيايد. همهي اين ها به همين سادگي نيست، پس ما بايد در انتخاب هدفمان بيشترين دقتها را بكنيم. آنها در واقع مجبور بودند كه اسلحه در دست گرفتند و از خود دفاع كنند، چون گروهكها واقعاً فشار آورده بودند و اگر نه آنها معتقد بودند و ميخواستند از راه فرهنگي وارد شوند و انتخاب اصلي را براي مردم بگذارند و صبر كنند ببينند مردم خود خواهان چه هستند. شهيدان طاهر و مجيد ميگفتند كه ما تبليغ خود را ميكنيم، وظيفهي خود را به جا ميآوريم، ديگر بماند خود مردم. ولي در نهايت رضايشان رضاي خدا بود. هدفشان يك هدف واقعي بود. بدون هيچ چشمداشتي در اين راه قدم گذاشتند و هدفشان با برترين روش و در شجاعترين حالت دفاعي را دنبال كردند. در منطقه در بين افراد بومي كمتر كسي بود كه فرماندهي گردان را بگيرند. آنهم فرماندهي افراد غير بومي. زماني هم كه يك بسيجي بود، او را فرماندهي صحنه ناميده بودند، چون كه زماني كه در عملياتها فرماندهان واميماندند، ايشان فوراً به كمكشان ميشتافت و كارها را رسات و ريز ميكرد. چندين بار به او پيشنهاد شده بود كه پستهاي ستادي را بگيرد، ولي قبل نميكردند و دوست داشتند حتماً در عمليات شركت كنند. اكثراً به تنهايي ميرفت و يك موتور داشت، سوار ميشد و يك اسلحهي دوربيندار داشت. به نقاط مختلف و به ارتفاعات ميرفت و گروهكها را نشان ميرفت و در آن موقع گروهكها به تنگ آمده بودند و هميشه در هر حركتي كه داشتند، نهايت دقت را ميكردند كه در كمينش نيفتند.
آثارباقی مانده از شهید
من آرام و ساكت در بيمارستان سنندج غوغايي به وسعت دنيا و قيامت فرو رفته بودم. جو آن شب در آن بود كه هر جا نگاه ميكردم، آيات خدا را عميقاً ميديدم و درآن شب كتاب معادشناسي را مطالعه ميكردم و آن را درك ميكردم و قبول ميكردم (معاد را درك كرده بود). با نگاه به تلويزيون كه فيلم طبيعت و حيوانات را نشان ميداد و نگاه ميكردم جاني تازه در كالبد پوسيدهام دميد و در حد ظرفيت ناچيز خودم علم ميآموختم و اين بزرگترين خوشبختي است، زيرا خداوند ميفرمايد ما آسمانها و زمين را آفريديم كه انسان اشرف مخلوقات است، بفهمد و تعلم كند و عالم شود تا راه صحيح خود را پيدا كند.
اي جوانان عزيز دوران جواني بهترين دورهي خودسازي و تقرب به باريتعالي است.
در جواني پاك بودن شيوهي پيغمبريست
ور نه هر گبری به پيري ميشود پرهيزگار
اي برادري كه در دنيا و قيامت فداي جهل و ناداني ميشوي، به خود بيا و چشمهايت را باز كن و بنگر كه چهها ميگذرد. چشم دل را باز گزار و نظاره كن حكمتهاي الهي را تا عاشق او شوي.
علي (ع) ميفرمايد من تعجب ميكنم از مسلماني كه مي گويد به قيام و دوزخ و بهشت ايمان دارم، ولي به هنگام شوخي بيجا چنان ميخندد كه دندانهايش پيدا باشد.
اي برادر نگو من نميتوانم نماز بخوانم، زيرا فلان جوان تودهاي يا منافق و . . . مرا مسخره ميكنند. زيرا اگر اين را بهانه قرار بدهي، پس بدان هنوز ايمان تو خيلي ضعيف است و عظمت خدا را هيچ درك نكردهاي.
به خدا قسم آنها كه گمراه گشتهاند و كافر شدهاند، قلبهايشان را قهر خدا مهر كرده و هيچ درك نميكنند و نميتوانند بدانند كه نظمها را ناظمي است و مخلوقات را خالقي.
و آنان را شكمپرستي و دنيا خواهي و فساد به عمق حيوانيت فرستاده، به خدا قسم كه آنان از بدبختترين موجودات زمين هستند و بلكه از حيوانات بيش كه به جاي ترس از خدا و شرم از او، از چنين جانوراني موذي و پست شرم را سبك شمارد.
قرآن كريم كه راهنماي سعادتمندان دنيا و آخرت است، ميفرمايد:
فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون، الذين هم يراون
پس واي بر نمازگزاران، آنها که نمازهايشان را سست و سبك ميشمارند، نماز را اگر ميخوانند براي ريا و خودنمايي ميخوانند.
اصلاً فكر كنيد اگر تمام دنيا به خدا ايمان داشتند و همه از خدا ميترسيدند، چه لازم بود همه اسلحه و مهمات و تجهيزات ساخته شود و انسانها به جان هم بيفتند. آيا اگر انسانها ايمان داشتند كه به خدا رجوع ميكنند، هرگز فجايعي چون ريختن بمب اتم در هيروشيما و كشتن 15 هزارنفر در ميدان ژالهي تهران و ويران كردن ويتنام رخ ميداد و آيا كمونيستها در كردستان عزيز براي پياده كردن حكومتهاي حيواني كمونيستي و سوسياليستي، پاسداران اسلام را زنده زنده در آتش ميسوزاندند و يا سر ميبريدند . آيا اگر هم پيروزي ظاهري به دست بياورند، پيروزند، نه، نه، بلكه آنها براي ابد بدبخت و گمراهاند و آنان كه در راه خدا شهيد گشتند، به سعادت ابدي رسيدهاند، ولي (ان الكفار و المنافقين لا يفقهون) به درستي كه كافران و منافقان درك نميكنند .
آيا وقت آن نرسيده كه لحظهاي بيانديشيم و نشانههاي ايمان و بيايماني را در جنگ تحميلي و نابرابر ايران اسلامی و بعثيون كافر ببينيم كه چه طور كافر بعثي بمبهاي خوشهاي بر سر مردم مسلمان و بيدفاع ايراني ميريزند، ولي در عوض حتي يك موشك از هواپيماهاي ايران بر سر مردم بيگنان عراق ريخته نميشود. پس فكر كنيم و حقايق را درك كنيم و حق را بطلبيم.
اي جان عالم فدايت اي اسلام كه چه قدر عميقي و پر از عرفان كه ميگويي يك ساعت فكر كردن برابر است با هفتاد سال عبادت، يعني اگر فكر انسان را بردارند، ديگر انسان و انسانيت معني ندارد. آيا وقت آن نرسيده كه از جهالت بگذريم و به خدا بگرويم.
خدايا عمر رهبر كبير ما را كه بنيانگذار اين انقلاب عظيم اسلامي است و براي رستگاري ما طولاني بگردان.
خدايا به حرمت محمد (ص) و آل محمد (ص) و تمامي مقربان درگاهت تو را قسم ميدهم ما را از مغضوبين و گمراهان قرار مده و از سربازان خالص و مخلص امام زمان قرار بده (آمين يا رب العاليمن).