اين شهيد بزرگوار در کنار کسب علوم ديني به اتفاق چند تن از دوستانش در مسجد محل، انجمن ديني و خيريه، هيأت حضرت رقيه (ع)، کلاسهاي آموزش قرآن و صندوق قرضالحسنه را پايهگذاري کرد و عملاً مسؤوليت ارشاد دوستان همسن و سال خود را به عهده گرفت و قرآن و مسايل سياسي روز را به آنها تعليم ميداد، که به تدريج همين محافل دوستانه به جلسات مخفي تبديل گرديد. در اين مقطع عمدهي توجه و تلاش عبدالله و دوستانش به پخش اعلاميه، کتاب و تبيين اهداف مبارزاتي و شخصيت حضرت امام خميني (ره) و افشاي خيانتهاي رژيم شاهنشاهي نسبت به اسلام و مسلمين معطوف گرديد و سرانجام پس از چند سال تحصيل حوزوي و تبليغ و ترويج احکام الهي، در سال 1353 به همراه برادر شهيدش (حجتالاسلام رحمتالله ميثمي) و چند تن ديگر از دوستانش، به قم هجرت نمود و در مدرسهي شهيد حقاني سکني گزيد و به تعليم و تربيت و تکميل دروس ديني پرداخت.
وي که در کنار درس به مبارزه با رژيم نيز مشغول بود، با خيانت يکي از منافقان، تحت تعقيب قرار گرفت و به همراه چند طلبهي ديگر در همين سال دستگير و روانهي زندان شد. در زندان با وجود آنکه شکنجههاي فراواني را تحمل نمود، ذرهاي نرمش نشان نداد و با تجاربي که داشت محيط زندان را به کلاس درس تبديل نمود و در حالي که از محضر بعضي از روحانيون کسب فيض ميکرد، به اتفاق ساير زندانيان همبند به تحقيق و مطالعهي علوم و معارف قرآن و نهجالبلاغه ميپرداخت.
او تعاليم روحبخش قرآن را به زندانيان آموزش ميداد و اين حرکتها در روحيهي زندانياني که تحت تأثير گروهکهاي ملحد و منافق بودند، تأثير به سزايي داشت.
شهيد ميثمي که سي ماه از عمر پرثمرش را در زندان ستمشاهي به سر برده بود، در سال 1357 به دنبال مبارزات قهرمانانهي ملت رشيد ايران به رهبري حضرت امام خميني (ره) از زندان آزاد شد و پس از رهايي، با روحيهي انقلابي خود در جهت به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي از اهداي هر آنچه که در توان داشت، کوتاهي نکرد.
ايشان با پيروزي انقلاب اسلامي، جهت ادامهي تحصيل به حوزهي علميهي قم رفت و از محضر اساتيد بزرگوار کسب علم کرد. سپس در کنار دوست ديرينهاش روحاني شهيد، «مصطفي ردانيپور» و براي ياري رساندن به اين نهضت الهي، مدتي را در کردستان گذراند و از آنجا به دنبال تشکيل سپاه در ياسوج، به آن شهر عزيمت کرد، تا در کنار عزيزان پاسدار به سازماندهي و ارشاد عشاير محروم بپردازد.
او که بعد از آزادي از زندان، با سابقهي سياسي قبلي خود ميتوانست در بسياري از جاهاي حساس کشور نيرويي کارآمد باشد، ولي گمنامي را برگزيد و بدون نام و شهرت و آوازه، با هدف رشد و اعتلاي اسلام، در هر نقطه از سرزمين اسلامي خالصانه خدمت کرد.
شهيد ميثمي در مدت حضور در استان کهگيلويه و بويراحمد سهم بزرگي در تأمين امنيت و ثبات اين منطقه عشايري داشت و تلاشهاي فراواني براي کمک و رسيدگي به مستمندان و خانوادهي شهدا به کار بست.
اين شهيد سعيد علاوه بر خدمت در سپاه، در تشکيل بسياري از نهادهاي انقلاب اسلامي در استان کهگيلويه و بويراحمد نقش بارزي داشت و همواره مورد مشاورهي مسؤولين استان قرار ميگرفت.
پس از سي ماه خدمت و تلاش شبانهروزي در آن منطقهي محروم، از سوي نمايندهي حضرت امام (ره) در سپاه، به عنوان مسؤول دفتر نمايندگي حضرت امام (ره) در منطقهي نهم (فارس، بوشهر، کهگيلويه و بويراحمد) منصوب گرديد.
از آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسلامي شهيد ميثمي جنگ را يک نعمت بزرگ و يک سفرهي گستردهي الهي ميدانست ومعتقد بود هرکس بيشتر بتواند در جنگ شرکت کند، از اين سفرهي الهي بيشتر بهره برده است. لذا در بسياري از صحنهها و ، برادرش در مقابل?مناطق عملياتي حضور فعال داشت و يکي از آنها (تپههاي شهيد صدر) چشمانش به شهادت رسيد.
او همچنين به تأسي از حضرت امام (ره) و رهبر و مقتدايش معتقد بود که جنگ در رأس همهي امور است و بقيهي مسايل در مرحلهي بعد. بنابراين بسيار مشتاق بود که هميشه در جبهه بماند، تا اينکه از طرف حضرت حجتالاسلام و المسلمين شهيد محلاتي، «نمايندهي محترم حضرت امام (ره) در سپاه» به مسؤوليت نمايندگي امام در قرارگاه خاتمالانبياء (ره) ـ که قرارگاه مرکزي و هدايت کنندهي تمامي نيروهاي سپاه و بسيج و ساير نيروهاي مردمي بود ـ برگزيده شد، تا با حضور در ميان برادران سپاهي، بسيجي و ارتشي، شمع محفل رزمندگان و مايهي قوت قلب آنان باشد.
شهيد ميثمي که با علاقه و عشق بينظير اين سنگر را انتخاب کرده بود، در آن شرايط حساس در کنار فرماندهان و رزمندگان، توانست نقش مهمي را در انسجام نيروها و رشد معنويات در جبهه ايفا کند. سخن او همواره و بخصوص در خطوط مقدم نبرد و شبهاي عمليات الهامبخش رزمندگان و مسؤولان جنگ بود.
او حتي براي زيارت خانهي خدا هم حاضر نبود، لحظهاي جبهههاي نبرد حق عليه باطل را ترک کند، چرا که معتقد بود جبهه اجر زيارت خانهي خدا را هم دارد.
او عاشقي دلباخته بود و عشق را تنها با ايثار و فداکاري قرين ميدانست و اهداي خود را در راه حق، تنها ذرهاي براي شکر اين همه نعمت برميشمرد و توفيق حضور در جبهه را ارمغاني ميدانست که با ياري معشوق به ظهور خواهد رسيد.
اين شهيد بزرگوار که همواره در ميدان جهاد حاضر بود، يار و ياور رزمندگان اسلام به شمار ميرفت. تکليف ديني در نزد او بر همه چيز مقدم بود. بصيرت و آگاهي او در آن شرايط سخت، گرهگشا بود، اخلاص و تقواي او اميد را در دلها زنده ميکرد و تبسمش يأس و نوميدي آنان را ميزدود. او حقيقتاً در بسياري از صحنهها پيشتاز بود. دلسوزي، ايمان و علاقهاش به حضرت امام (ره) و انقلاب، او را پذيراي همهي سختيها کرده بود.
شهيد ميثمي در کوران حوادث انقلاب و جنگ بر اين نکته تأکيد مينمود که: «وقتي انسان براي خدا کار کند، هرچند هم آن کار کوچک باشد، چنان نمود دارد که اصلاً خودش هم باور نميکند.»
کار کردن در راه خدا و خدمت به بندگان برايش به مثابهي عبادت و از همه چيز شيرينتر بود. زيرا فعاليت و تلاش براي رضاي خدا را معراج خود ميدانست و در حقيقت، تعالي و رسيدنش به کمال معنوي، نتيجهي همين اخلاص و عشق به خدمتگزاري بود. او هر آنچه داشت، در طبق اخلاص نهاده بود و براي احياي دين خدا و ارزشهاي متعالي سر از پا نميشناخت.
ايثار و از خود گذشتگي او به حدي بود که در همه حال، براي سپاهيان اسلام، نمونه و الگو بود. اعتقاد راسخ و روح باصفايش که در مراحل مختلف زندگي، به ويژه در دوران زندان، صيقل يافته بود، از او انساني وارسته ساخته بود، که جز در وادي سالکان طريق عشق و مخلصان درگاه معبود، نميتوان چنين يافت.
شهيد ميثمي همواره مسؤوليت عظيم فرماندهان و نيروهاي رزمنده و امانت سنگين و بار مسؤوليت شهدا را يادآوري ميکرد و ميگفت: «خدا ميداند اگر پيام شهدا و حماسههاي آنها را به پشت جبهه منتقل نکنيم، گنهکاريم.»
اين عالم وارسته و روحاني مبارز که با درک تکليف و شناخت زمان، خدمت در جبههها را بر همه چيز ترجيح داده بود، به رزمندگان گوشزد مينمود:
«اگر به خاطر مشکلات و به اسم پايان مأموريت و غيره بخواهيم برگرديم، نوعي سقوط است.
برادران پيوسته از خداي خود بخواهيد که توفيق ادامهي نبرد را از ما نگيرد. خدا ميداند روز قيامت وقتي روزهاي جبههمان را ببينيم و روزهاي مرخصي را هم ببينيم، گريه خواهيم کرد که اي کاش مرخصي نرفته بوديم.»
شهيد ميثمي که در فراز و نشيبهاي انقلاب و جنگ، وظيفهي خود را خوب ميشناخت و با حضور مستقيم در جبههها و خطوط مقدم، سند زندهي عمل به تکليف و همراهي روحانيت با فاتحان ميادين رزم را به نمايش مي گذاشت، در يکي از سخنرانيهايش براي رزمندگان اسلام گفت:
«برادران! پيشروي و عقبنشيني در خاک، شکست و پيروزي نيست، حقيقت پيروزي، وحدت و انسجام؛ و حقيقت شکست، اختلاف ماست.
اگر خداي ناکرده به واسطهي حرفهاي اختلافانگيز ما رزمندگان در کارشان سست شوند، تمام عواقب و گناهان آن به گردن ماست.»
اين روحاني مبارز و فداکار آنگاه که ميديد رزمندگان و فرماندهان، براي دفاع از اسلام به شهادت ميرسند و مزد جهاد را دريافت مينمايند، ميگفت:
«خدا ميداند که من اين روزها دارم زجر ميکشم، چرا که ميبينم برادران ما چه زيبا به پيشگاه خدا ميروند. خدا نکند که عاقبت ما، جور ديگري باشد.»
شهادت
سرانجام همانطور که در شب دوم عمليات بزرگ کربلاي 5 به دوستان گفته بود: «من در اين عمليات اجر خودم را از خدا ميگيرم.» هنگامي که در تاريخ 9/11/65 سحرگاهان، آن زمان که دلباختگان جمال محبوب، براي مناجات با خداي خويش مهيا ميشوند، وعدهي الهي تحقق يافت و در منطقهي عملياتي کربلاي 5، از ناحيهي سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بعد از سه روز در 12 بهمن (مطابق با دوم جماديالثاني که مصادف با شب شهادت حضرت زهرا (ع) بود) به ديدار معبود و مهماني اولياي خدا شتافت و به آرزوي ديرينهي خود نايل گرديد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اصفهان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد
سخنراني حجهالاسلام والمسلمين نمازي در مورد شهيد عبدالله ميثمي
بسمالله الرحمن الرحيم
يکي از ويژگيهاي شهيد ميثمي اين بود که در حل مسائل مبتدي نبود. گويا چند بار اين راه را رفته و تجربه کرده بود. وقتي که تدبير ارائه ميکرد و دوستان اين راه را طي مي کردند و به نتايجي ميرسيدند، گويا ايشان مسأله را چندين بار مرور کرده است. اين يکي از نعمتهاي بزرگ الهي است که نعمت تعقل و عقل باشد که اعظم نعمتهاي الهي است؛ به تعبيري که حضرت رضا (ع) دارند ميفرمايند: قدرت تعقل و عقل است که خداي سبحان بندگانش را با اين نعمت تزيين کرده و آراسته است.
ويژگي دوم ايشان، حسن خلق بود. با اينکه وضعيت جبهه، سخت بود هيچگاه سيماي شهيد ميثمي در هم نبود. رزمندگان و فرماندهان عزيز وقتي با ايشان روبهرو ميشدند با چهره باز و بشاش با آنها برخورد ميکرد و اين حسن برخورد ايشان بود که ارامش بخش بود و از مصاديق «مومن» که در روايات ما آمده است که «بشره في وجهه و حزنه في قلبه». دل او دنيايي از مشکلات بود، نه مشکلات شخصي بلکه مشکلات رزمندگان. مشکلات درون او به سيما و چهره او وارد نميشد و آشکار نبود. قدرت تحفظ او و طبقهبندي دردها در دل او قدرت بسياري بود. از ديگر ويژگيهاي ايشان، تواضع بود. آنهايي که با او حشر و نشر داشتند ميدانند که خالي از هواي نقس بود. يک جو هوس در شهيد ميثمي وجود نداشت.
از ديگر ويژگيهاي ايشان «قليل المئونه» بودن، کم خرج بودن و کمهزينه بودن ولي پربهره براي رزمندگان بودن است. بنده به ياد دارم که در اوضاع سخت، ايشان در جلسات خصوصي هميشه نگران وضعيت رزمندگان و خانوادههايشان بود و محرمانه پيش مسئولان بالاي نظام و علماي شهرها و ائمه جمعه ميرفت و پولهايي را جمعآوري ميکرد و بطور خيلي محرمانه، که کرامت خانواده هاي رزمندگان آسيب نبيند، مشکلات آنها را بررسي ميکرد و اگر بدهکاري و مشکلاتي داشتند، برطرف ميکرد.
خاطرهاي که در ياد بنده هست، موضوع شهادت ايشان است. موقعي که بعد از عمليات کربلاي پنج ايشان مجروح شده بودند که ايشان را به بيمارستان آوردند و چند روزي بستري بود و بعد به شهادت رسيد. جنازه ايشان را به مسجد امام آوردند براي تشييع. دوستان سپاه و ستاد مشترک در آنجا جمع شدند و ماه خدمت عزيزان بوديم. دوستان گفتند مناسب است که کسي از اعضاي حوزه نمايندگي امام در سپاه چند کلمهاي در مورد ايشان صحبت کند. به بنده پيشنهاد کردند. قبلاً هيچ قراري نبود آنجا صحبت کنم. به ذهنم رسيد که با خداي سبحان مشورت کنم و کلام آغازين را از ايشان الهام بگيرم که چه باشد. قرآن را گرفتم و باز کردم. در آيه بالاي صفحه اين عبارت آمد: «قال اني عبدالله اتاني الکتاب» ممکن است بعضي عزيزان ندانند که نام کوچک ايشان عبدالله بود. خوب ما هم عرايضمان را با همين آيه شروع کرديم. بعد که مطالب تمام شد و جنازه را تشييع کردند و مرحوم پدر بزرگوارشان هم در مراسم بود،براي حرکت به سمت اصفهان، دوستان، ايشان را در ماشين ما سوار کردند و گفتند همراه شما باشد و با ايشان صحبت کنيد تا مقداري از تألمات دروني ايشان کاهش پيدا کند. موقعي که راه افتاديم، ايشان گفتند همين آيهاي را که شما براي صحبت کردن در مراسم ايشان با تفأل به قرآن دريافتيد، من خاطرهاي از همين آيه دارم که براي شما تعريف ميکنم و آن خاطره اين است: شبي که ايشان به دنيا آمد من براي نامگذاري ايشان تأمل کردم که چه اسمي را روي ايشان بگذارم. گفتم بهترين راه اين است که با قرآن و کتاب آسماني و کتاب خدا مشورت کنم. تفألي به کتاب الله زدم. قرآن را که باز کردم همين آيه آمد «قال اني عبدالله اتاني الکتاب». خوب شما ملاحظه بفرماييد اين را نميشود تصادف ناميد. بين اين همه آيات قرآن، چه روز ولادت ايشان و چه روز شهادت ايشان با فاصلهاي 30 ساله يک آيه آمده است. اين بهترين حجت و بهترين درس براي جامعه ما و امت ماست که شهيدان و موحدان و بندگان صالح خدا جايگاه برجستهاي دارند شهيدان را خداي سبحان با تدبير حکيمانه خودش در دل نظام هستي جاسازي، و با دست تواناي ربوبي خودش اينها را هدايت و تربيت کرده و پرورش داده و رسانده است به آن نقطه زماني که اينها بايد قيام کنند و آن وظايفشان را در برابر کلمه لااله الا الله و شجره طيبه توحيد انجام دهند. خداي سبحان، مغفرت و رحمت واسعهاش را بر ارواح طيبه همه انبيا و اوليا و صلحا و شهدا و بالاخص سالار و امام شهيدان عصرمان حضرت امام (ره) و تمام شهيدان بخصوص شهيد بزرگوار محلاتي و شهيد ميثمي عايد و واصل بفرمايد و به همه ما بازماندگان هم توفيق ادامه راه آنها را و حفظ دستاوردهاي انقلاب اسلامي را عنايت بفرماي
مقام معظم رهبري :
«اين روحاني شهيد که عضو دفتر نمايندگي حضرت امام (ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود، تلاش و مجاهدتي بزرگ و دشوار را در ميدانهاي نبرد بر عهده داشت و آن را به وجهي عاشقانه انجام ميداد و شهادت، پاداش سعادتمندانهاي براي آن زندگي فرشتهگونه بود.
رحمت خدا بر او و بر همهي بندگان صالح خدا
آيتالله حائري شيرازي:
«نخستين بار که از زندان رها شده بود، به نظرم پيري جوان و خردسالي سالخورده آمد. همه را شناخته بود تا توانست راه خود را بشناسد و آنچه را که در کلاس نديده بود، به تجربه يافته بود.
علم و عمل، زمينهي خودسازي عميقي را در او به وجود آورد و جهاد با نفس را در عمق مبارزات و مجاهدات خود به کار گرفت و به همين دليل، بر تمامي امتحانات زندگي که هيچ کس لحظهاي در آن فاتح نيست، روز به روز موفقتر و پختهتر درميآمد.
وحشت از او رفته بود و آرامش سالها در او منزل کرده بود. در سختترين آتشها با توکل به خداوند، جداً آرام بود و آرامشبخش.»
حجتالاسلام و المسلمين موسوي جزايري:
«اخلاص و توکل فوقالعادهاي داشت. کسي که او را نميشناخت، از برخوردها نميتوانست بفهمد که ايشان در چه سطحي است و چه کاره است.
همهي اين چندين سال در جبههها بود و من هم او را ميشناختم و مأنوس بودم. او هميشه جايش خطوط مقدم بود. هيچ وقت ترس به دلش راه پيدا نميکرد. روح تعبد و عبادت در او بسيار قوي بود. آنچه را که ما از يک روحاني انتظار داريم، در وجود او ميديديم و به او ارادت داشتيم.»
شهيد محلاتي:
«آقاي ميثمي مثل اينکه 90 سال عمر کرده است، يک بار از دنيا رفته و دوباره به دنيا آمده و دارد مسايل گذشتهاش را تجربه ميکند.»
دريادار شمخاني:
«دوست، برادر، مرشد، استاد، همرزم عزيزي را آن روز به ابديت سپرديم.
سبکي تابوت او نشاني از روح بيگناه و جسم بيآلايشش بود.
تعريف راستين و عملي زي طلبگي بود. فاعل به خير به دست برادر دينياش بود. خواهندهي خير نه براي خودش که براي ديگران بود. با نام و لقب و شهرت همواره دشمني سرسختي داشت.
هرگز به کسي برويد نگفت. من کلامي به جز بياييد از او نشنيدم. او را هرگز شهيد نکردند، بلکه ميثمي شهيد شد.
والحق ميثمي بايد نمايندهي امام باشد و اين مقام بايد از آن ميثمي باشد و ما با ريسمان ميثمي به روحانيت متصليم و پيوند بدين ريسمان، تنها راه چنگ زدن به سعادت است.
آخرين باري که قامت نوراني و سبکبال ميثمي را ديدم، در پنج ضلعي بود. آتش دشمن از همه سو ميباريد. آسمان، زمين ـ بالا ـ چپ ـ راست، شرق و غرب. وضو داشت و من مشغول وضو شدم. از او خواستم که منتظر من نماند و به سنگر پناه ببرد. اما هرگز عزت نفس و شهامتش به او اجازه نداد که مرا تنها ترک کند. تا اينکه با هم در حالي که جمع کثيري از رزمندگان در اطراف کانالها به سر ميبردند، به کانالهاي اطرف پناه برديم. اما او رفت و ما . . . »
حجهالاسلام والمسلمين مصلحي :
اعوذبالله السميع العليم من الشيطان اللعين الرجيم. بسماللهالرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين. ثم الصلاه و السلام علي سيدنا و نبينا و طبيب نفوسنا ابي القاسم محمد (صليالله عليه و آله) و علي اهل بيته اطيبين الطاهرين سيما ولي العصر و الحجه الثاني عشر روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه.
البه از برادر عزيز و بزرگوارمان شهيد حجتالاسلام والمسلمين آقاي ميثمي صحبت کردن براي کسي مثل بنده که توفيق شاگردي ايشان را داشتم و شايد هم خيلي شاگرد خوبي براي ايشان نبودم. با توجه به آموزشهايي که ايشان داشت، کار سختي است. به دليل اينکه يکي از خصوصيات ويژه ايشان اين بود که آنچه را آموزش ميداد و بيان ميکرد، چيزي بود که خود در مرحله اول به آن عمل کرده و اهل عمل به آن بود. و اگر چيزي را عمل نکرده بود و خود عمل نميکرد، به آن نميپرداخت و وارد آن بحث نميشد. از جمله خصوصيات ايشان، اخلاص در کار و عمل بود که اين اخلاص را هم با وارستگي از دنيا و نجات خود از دنيا به دست آورده بود. تعبير بسيار جالبي را آيهالله حائري، امام جمعه محترم شيراز، در مورد ايشان داشتند و در زمان حيات شهيد ميثمي که ايشان فردي است که يک بار قبلاً در اين دنيا زندگي کرده و بياعتباري دنيا را تجربه کرده و با همه وجود، متوجه بياعتباري دنيا شده باشد و دوباره زندگي مجددي را در دنيا تکرار ميکند. برخوردش با دنيا اينگونه بود. زندگي ايشان و دارايي ايشان از دنيا و آنچه از دنيا داشت، خود بيانگر اين قضيه بود که بعد از شهادتش پانزدههزار تومان بدهکاري داشت. چيز ديگري از لوازم مادي اين جهان با خود نداشت.
خصوصيت ويژه ديگر ايشان اين بود که هميشه به دنبال انجام تکليف بود و عزيزاني که در جبهه حضور پيدا ميکردند و با وضعيت خاصي که جبهه داشت و بعضاً در عقبهها افرادي پيدا ميشدند که با جاذبههايي، افراد را به عقب بکشانند و وابستگيهاي مادي دنيا که بعضاً سعي بر اين داشتند که انسان ها را به عقب بکشانند لحظهاي براي ماندن در جبهه ترديد نکرد و هيچگاه به بهانه پرداختن به کاري، حاضر نشد به پشت جبهه برگردد. شهيد محلاتي رضوانالله تعالي عليه نماينده حضرت امام (رحمهالله عليه) در سپاه هميشه يکي از آرزوهايشان اين بود که به گونهاي شهيد ميثمي را براي پانزده روز براي انجام فريضه حج به مکه مشرف کند ولي نتوانست و تعبير ايشان اين بود که غبطه ميخورم که نميتوانم چنين کاري، يعني انجام حج را به ايشان بقبولانم؛ حتي براي زمان محدود.
ايشان ميگفت حج من اينجاست. آنجا خانه سنگي است که بايد برويم و طواف بکنيم ولي من در اينجا خدا را يافتهام و خود او را زيارت کردهام. در اين بحث يعني بحث انجام تکليف، خود من وقتي مأموريتي بيست روزه از دفتر تبليغات قم داشتم که بروم جبهه، البته قبلش هم حضور پيدا ميکردم ولي بيشتر توفيق حضور در لشکر امام حسين (عليهالسلام) را داشتم ولي اين بار توفيق حضور در قرارگاه کربلا را که مرتبط با ايشان هم بود داشتم. در اين بيست روز ايشان با يک صحبت با بنده کاري کرد که ديگر فکر برگشتن به حوزه و درس و بحث از سرم بيرون رفت.
تعبير ايشان اين بود، وقتي که من صحبت برگشت را کردم که ميخواهم براي شروع درسها به حوزه برگردم. شما فقط چند لحظه بنشين و تأمل کن و ببين برگشتن تو به حوزه، اندوخته عمليات را يک سال بيشتر بالابردن، براي تو حجت را تمام ميکند که فرداي قيامت در محضر خداوند متعال جواب بدهي يا ماندنت در جبهه موجب ميشود که براي روز قيامت حجت داشته باشي. همين برخورد ايشان موجب شد که ما درس و بحث را رها کرديم و توفيقي داشتيم که مدتي را در خدمت عزيزان در قرارگاه کربلا و قرارگاه خاتم باشيم و من هم بعدها براي دوستاني که صحبت برگشتن به حوزه را ميکردند، همين را به ايشان ميگفتم و همان استدلال ايشان را بيان ميکردم و تأثير کلام ايشان چنان بود که ديگر کسي فکر برگشتن به سرش نميزد. هرکدام از عزيزان روحاني وقتي ميآمدند و تنها يک جلسه و بعضاً دو جلسه – البته ايشان نگاه به افراد ميکرد – و هر فردي را تشخيص ميداد که با چه صحبتي ميشود متحول کرد که در جبهه بماند و فردي باشد که در آنجا منشأ اثر باشد.
از باقيات الصالحات ايشان هم اشارهاي بکنم که به عقيده بنده نقش کليدي در جنگ داشت و آ“ تشکيل گرداني به نام «گردان فاتحين» بود که ايشان از مؤسسان اين گردان بود. البته به همراه عدهاي از عزيزان روحاني ديگر که مجريان برنامه تأسيس گردان آنها بودند ولي طرح و برنامه از ايشان بود. در لشکر 25 کربلا اين گردان متشکل از روحانيون رزمندهاي بود که اسمش گردان رزمي بود. اينها تا شب عمليات، آموزشهاي رزمي ميديدند و شب عمليات در گردانها تقسيم ميشدند براي ايجاد روح حماسي و شجاعت در مقاطع حساس عمليات که برادر عزيزمان سردار قرباني هم اينجا حضور دارند که فرمانده لشکر 25 در آن موقع بودند و قطعاً خاطرات بسيار زيبايي را از اين گردان و تأثيرات خوبي که در ميدان جنگ داشتند را ميتوانند براي شما بيان کنند.
من با توجه به اينکه وقت تمام شده مطلب را به پايان ميرسانم و از شما عذر ميخواهم. اميدوارم خداوند تعالي به ما اين توفيق را عنايت بکند که بتوانيم راه اين عزيزان را ادامه بدهيم و سربازان خوبي براي ولايت باشيم
حجهالاسلام والمسلمين حاج صادقي :
مقدمه
انسان از زماني که به زمين هبوط، و زندگي خاکي را آغاز کرد، پروردگاري که از روح خود در کالبدش دميده بود، کمال وسعادت وي را در هجرت از خاک به سوي خدا و تقرب به بارگاه ربوبي قرار داد. انسان به هر مقدار اين مسير الهي را طي و به خداوند مقربتر گرديد به هدف آفرينش و کمال سعادت نزديکتر شد و از حقيقت هستي بهره بيشتري را نصيب خودش ساخت.
«يا ايها الانسان انک کادح الي ربک کدحاً فملاقيه»
هدف از ارسال و فروفرستادن کتابهاي ديني و پيامبران و تشريح تکاليف و دستورالعملها راهنمايي و کمک به انسان در اين سير و سلوک و مسير معنوي بوده است.
در بين همه ابزارهايي که به عنوان عامل تقرب انسان، و در اختيار وي قرار گرفته است، هيچکدام همانند جهاد و شهادت مؤثر نبوده و نتوانسته است در وصول انسان به سرچشمه کمال، نقش بسزايي را ايفا داشته باشد. البته هر کس را هم توان بهرهمندي از اين وسيله با ارزش نبوده است و تنها اولياي الهي و عاشقان شيداي خداوندي هستند که از آن بهرهمندند مي گردند زيرا:
«ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه»
آنها که با عشق به شهادت زيستند و آن را فوز عظماي الهي دانستند و آنان که توفيق همنشيني محبوب خود را يافتند و از سفره پربرکت و رنگين «عند ربهم يرزقون» متنعم گرديدند.
در اين بين، عزيز سفرکردهاي را سراغ داريم که عاشقانه زيست: مخلصانه نبرد کرد و مظلومانه جام پرافتخار شهادت را نوشيد و مدال «اولئک عليهم صلوات من ربهم و رحمه» را از آن خود ساخت. او که بنده مخلص خدا (عبدالله) و امام راحل را (ميثمي) جان برکف بود، از روح با عظمتي برخوردار بود و از جامعيتي در فضايل آراسته که همه را به شگفتي و تحسين و خضوع واميداشت. از اين رو، هرگز قلم و بيان بشري را توان توصيفش نيست؛ اما از باب ‹‹آب دريا را اگر نتوان کشيد، هم به قدرت تشنگي بايد چشيد›› براي اينکه رهروان راهش از فضايل آن عزيز باخبر شوند و وي را به عنوان اسوه حسنه برگزينند و در اين راستا تجليلي نيز از آن بزرگوار باشد به برخي از ويژگيها و خصوصيات آشکار آن شهيد بزرگوار اشاره ميکنيم؛ ويژگيهايي که هر انساني چند صباحي با او همنشين شد بر آنها واقف گرديد؛ کمالاتي که از اين شهيد عزيز، شخصيت بينظير و ممتازي ساخته بود. اميد است اين روحاني وارسته، الگويي براي روحانيت و مسئولان دلسوز و مجاهد و علاقهمند به نظام مقدس جمهوري اسلامي باشد.
1- جامعيت شهيد
در جامعه به کمتر افرادي برميخوريم که يک تنه به همه فضايل آراسته باشند و آنچه خوبان همه دارند او به تنهايي داشته باشد. غالباً فضيلتها بين افراد بشر متفرق و پخش است. هرچند اسلام رشد هماهنگ همه فضايل و ارزش ها را طلب ميکند و به فرموده استاد شهيد مرتضي مطهري (رحمهالله) «انسان کامل اسلام، انساني است که همه ارزشها هماهنگ با هم در او رشد کرده باشد، نه اينکه يک بعدي باشد». يکي از ويژگيهاي شهيد ميثمي جامعيت او بود. او واقعاً جامع اضداد بود. هرگز عبادتش مانع رزم و رزمش مانع توجهش به مسايل سياسي و حتي امور شخصي و خانوادگيش نبود. قاطعيتش همراه با نرمش، سکوتش مقورن با انديشه و تفکر، آرامشش توأم با صلابت، اظهار نظرش همراه با حکمت، خشم و شدتش همراه با مهرباني با همسنگرانش بود و در يک کلمه، شيعه و پيرو شايستهاي از امام و مقتدايش علي (عليهالسلام) بود. صبر و تحميلش همراه با تحرک و مبارزه و انس و ارتباطش با خدا در بين مردم بود. در متن عمل و مبارزه، تلاش براي آموختن را فراموش نکرد. نه زندان و شکنجه در قبل از انقلاب و نه جنگ و حضورش در جبهه او را از تحصيل علوم و معارف اسلامي باز نداشت. او مصداق اين آيه بود که
«اشداء علي الکفار رحماء بينهم»
2- اخلاص و دوري از شهوت
ميثمي معلم اخلاق و آموزگار تقوا، ايثار، فداکاري و اخلاص بود. در اداي تکليف سر از پا نميشناخت. همواره ميکوشيد که خودش مطرح نشود. کارها به نام او ثبت نشود و خود اينگونه ميفرمود «اين خيلي مهم است که انسان کاري بکند و به نام ديگري تمام شود». مقام معظم رهبري درباره او ميفرمايد:«او گمنامي را ميپسنديد و از تمام لحظههاي عمر خويش کاملاً استفاده ميکرد بهطوري که در مدت دو سالي که در زندان بود بسياري از درسهاي حوزه را از استادان در زندان فرا گرفت.
او شهرت را بزرگترين مانع سلوک يافته بود و از اين رو ميفرمود: «يکي از مصيبتها و زندانهاي آهنين انسان، مشهور بودن اوست. هرچه انسان کمتر مشهور بشود بهتر است. به نظر من زنداني بدتر از شهرت نيست». حضرت امام (ره) در کتاب جهاد اکبرشان ميفرمايند:«کسي که مشهور شد ديگر نمي تواند خودسازي کند». البته اگر مسي سعي ميفرمايند:«کسي که مشهور شد ديگر نميتواند خودسازي کند». البته اگر کسي سعي ميفرمايند: «کسي که مشهور شد ديگر نميتواند خودسازي کند». البته اگر کسي سعي کرد او را نشناسند خدا کاري ميکند همه او را بشناسند. اما آن کار را خدا کرده و ديگر خطرناک نيست. خدا ان شاءالله که اين حالت را در ما به وجود بياورد که وقتي تعريفمان را ميکنند لااقل در دلمان ناراحت بشويم. کسي که دوست داشته باشد بين مردم مشهور بشود ديگر از خدا نبايد طلبکار باشد.»
3- طمأنينه و آرامش
وجود شهيد ميثمي را ياد و ذکر خدا پرکرده بود. با قلبي مطمئن و دلي آرام به سر مي برد و همواره به اطرافيان و همنشينانش نيز آرامش و طمأنينه ميبخشيد. هر جا او بود از اضطراب و نگراني و ترديد و دودلي خبري نبود. در سختترين وضعيتها و حساسترين مواقع، وجود پربرکت و چهره خندان و درخشان و بسيار آرام اين شهيد بزرگوار بود که گرهگشاي مشکلات فرماندهان بود. پس از يکي از عملياتها که به موقيت پيشبيني شده دست نيافته بود، در قرارگاه فرماندهي، ناراحتي و سکوت غمبار و يأسآوري بر همگان حکمفرما شده بود؛ ناگهان در اوج يأس، پرده پتويي سنگر فرماندهي کنار رفت. شهيد ميثمي با چهره متبسم، قيافه اي جذاب و پراميد وارد سنگر شد. فرماندهي قرارگاه که هماکنون از سرداران و فرماندهان عاليرتبه سپاه است با تکيه بر دستهايش خود را از زمين کند و مانند پناهيافتهاي خود را به اين عزيز رساند و خطاب به وي اظهار داشت: «آقاي ميثمي چگونه است که ما هميشه در لحاظت سخت و دشوار شما را زيارت ميکنيم. وقتي شهيد ميثمي ايشان را در آغوش گرفت همه افراد بويژه فرماندهاي منقلب گرديد و با شادابي تمام براي روحيه دادن و آماده کردن فرماندهان يگان هاي رزم براي عملياتي ديگر با شهيد ميثمي به راه افتاد. هرگاه احساس ميکرد در محوري رزمندگان مورد پاتک قرار گرفته و در فشار هستند، خود را به آنجا مي رساند. و براي بسياري از فرماندهان عادت شده بود که وقتي ميخواستند ميثمي را پيدا کنند ميگفتند بايد ببينيم الان در کدام سمت جبهه دشمن فشار بيشتري وارد کرده است که او همانجاست و يا هرگاه فرماندهي احساس خستگي و سختي ميکرد همواره چشم به راه بود که آقاي ميثمي کي وارد ميشود؛ شهادتش نيز بر همين اساس بود.
4- توکل بر خدا
توکل داشتن بر خدا از جمله صفات مشهور و زبانزد آن شهيد بزرگوار بود. هميشه کارهاي بزرگ را با همت بلند و توکل بر خدا آغاز ميکرد و نتيجه هم ميگرفت. هرگاه صحت و برتري امري بر او محرز ميگرديد ديگر مشکلات و موانع نميتوانستند مانع او شوند. قوت قلب و اتکاي او به خدا از او شخصيت توانمند و شکستناپذير و در عين حال، حلاّل مشکلات به وجود آورده بود که سراسر عمر پربرکت او را تحرک و پيشرفت فرا گرفته بود. او ديگران را نيز به توکل بر خدا توصيه ميکرد و ميفرمود: «دستتان را بدهيد به دست خدا، خدا ميداند که اگر شما ارتباطتان را با او محکم کنيد کارتان پيش ميرود.»
سردار محسن رضايي ميفرمود: «عمدتاً تأکيد به توکل بر خدا داشتند و هميشه توصيه ميکردند شما توکل بر خدا داشته باشيد خدا کمکتان مي کند». با اطمينان و قاطعيت سخن ميگفت و موضع ميگرفت و جز به قدرت الهي به هيچ چيز ديگري توجه نداشت که – من يتوکل علي الله فهو حسبه – به ديگران نيز ميگفت: «خدا با ماست. ان شاءالله معنا، خدا با ماست تا آن زماني که ما خدا را داريم و غرور ما را نگيرد و فقط به ياد خدا و به ياد ياري خدا باشيم اين را قدر مسلم بدانيد که پيروزيم و دشمنان ما هماره خوار و ذليل هستند.» در يکي از جلسات انس با رزمندگان ميفرمود: «نبايد روي آن چيزي که در دستمان هست حساب بکنيم، بايد روي آن چيزي که در دست خداست حساب کنيم. فکر نکنيم توان ما به آن اندازه است که الان در دستمان هست. توان ما به اندازهاي است که به خدا متکي هستيم.»
5- شهامت و شجاعت
براستي شهيد ميثمي مصداق آشکار کلام مولي الموحدين علي (عليه السلام) در وصف متقين بود که ميفرمايد: «عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم»
او با ارتباط روحاني قويي که با محبوبش پيدا کرده بود و با شجاعتش، فرمايش مولا را عينيت ميبخشيد. هرگز در وجود او ترس و هراس مشاهده نشد؛ بلکه ترس و تشويش خاطر را از ديگران نيز ميزدود و نور اميد و دلگرمي و شادماني را در دل ديگران ميکاشت. سردار محسن رضايي درباره اين ويژگيش ميگويد: «ايشان بسيار شجاع بود و از مرگ نميترسيد و به محض اينکه جنگ شروع ميشد هيچ نقطهاي از جبهه نبود که براي اشان رفتن به آن غيرممکن باشد. اگر لشکري در محاصره قرار ميگرفت ايشان خود را فواً به آنجا ميرساند.» شجاعت ميثمي منحصر در ميدان نبرد و جهاد اصغر نبود. او براستي از کساني بود که درباره ايشان صحيح است گفته شود: «اشجع الناس من غلب هواه»
6- تواضع و فروتني
مديريت شهيد ميثمي مديريت انساني بود. او با برقراري ارتباط معنوي و روحاني و تواضع مخاطبان خود را براحتي جذب ميکرد و تحت تأثير قرار ميداد. البته تواضع او مصنوعي و به عنوان ابزار نبود بلکه او به ديگران و بويژه با رزمندگان، عشق و محبت ميورزيد و محرم اسرار و همنشين رازهاي خلوت و گوش شنواي درد دل دوستان و ارادتمندانش بود. حضورش کاملاً مشهود بود و با کرامت انساني و شخصيت دادن به همه معاشرانش آنها را متأثر و مجذوب خود ميگرداند.
سردار محسن رضايي در توصيف اين شهيد عزيز مي فرمايد: «مديريت ايشان تواضع و محبت بود. ايشان معتقد بود با محبت هرکاري را ميتوان انجام داد. سختترين فرماندهان سپاه در مقابل محبت و تواضع ايشان تسليم ميشدند و کاملاً موفق بودند و هيچکس به اندازه ايشان نتوانست اين موفقيت را به دست آورد و افراد مسايل بسيار خصوصي خود را به ايشان ميگفتند.
سفارش ميفرمود که حتي حسنات و اعمال صالح نبايد مانع تواضع شما گردد. هر زماني که اشکتان جاري شد و حالي پيدا کرديد بيشتر مواظب خودتان باشيد و شرمنده خدا باشيد که خداوند نعمت ديگري به شما داده است و هرچه خدا نعمت مي دهد، ما بايد بيشتر متواضع بشويم.
7- بياعتنايي به دنيا
دنيا جذابيت دارد و تعلقاتش دامي است که اغلب افراد را به بند ميکشد و آنها را اسير خود ميسازد. از شگفتيهاي شهيد ميثمي اين بود که هرگز حاضر نبود عمر شريفش را صرف دنيا و امور دنيوي بکند. در عين حال که ميکوشيد امکانات و وسايل لازم را براي افراد خانواده و اطرافيان خود فراهم کند، هرگز وابستگي و گرايشي به دنيا نداشت و نسبت به متعلقات آن اظهار تمايل نميکرد. وقتي ميبيند يکي از دوستان و ارادتمندانش در زمان جنگ به ساختن خانه مشغول است متعجبانه به او خطاب ميکند که آيا به فکر آن نيستي که براي خانه آخرتت آجري روي آجري بگذاري و آنگاه در حالي که خدايش را سپاس ميگويد اظهار ميدارد هرگز به فکر ساختن خانهاي نبوده و نيستم.
او دنيا را مزرعه و متجر آخرت و پايان پذير مي دانسته و اعمال و کردارش ، مريدان دنيا را مورد انتقاد قرار ميداد. او «من کان يريد حرت الاخره» را به نمايش گذاشته بود.
8- تجلي حکمت
شهيد ميثمي به لحاظ مبارزه مداوم و جهاد پيگير قبل و بعد از انقلاب از زبان و عملش حکمت و دورانديشي و تدبير متجلي ميشد. زبان و دست و چشم و گوش او نمايانگر حکمت و ژرفنگري بود که خدايش به او عطا فرموده بود که: «و من يؤت الحکمه فقد اوتي خيراً کثيراً»
برداشتهايش از کلامالله مجيد، بديع، و بسيار دلنشين بود. گويا او عمري طولاني را در خدمت قرآن و تفاسير قرآني سپري کرده بود. با هر فرد يا گروهي که ديداري داشت و زبان به موعظه ميگشود، بهترين و زيباترين و در عين حال مستحکمترين بيان را ارائه ميکرد. علما، بزرگان. روحانيون، فرماندهان و مسئولان جبهه و رزمندگان، همگي همنشيني و اشتياق شنيدن سخنان او را با هيچ چيز ديگر عوض نميکردند. دوستانش در اين باب نيز خاطرات فراواني از او دارند.
9- ايجاد وحدت بين رزمندگان
در دوران دفاع مقدس، اتحاد و انسجام و وحدت بين رزمندگان بويژه بين سپاه و ارتش از جمله عوامل مؤثر پيروزي بود. از جمله فعاليتهاي مؤثر شهيد بزرگوار، ميثمي با الهام گرفتن از سخنان امام امت (رحمهالله عليه) توجه به اين امر بود. بعد از شهادت آن بز