رفيعي,امير علي

کد خبر: ۱۱۷۸۴۷
تاریخ انتشار: ۲۳ تير ۱۳۸۷ - ۱۰:۲۶ - 13July 2008
سال 1344 در زنجان متولدشد .او داراي مادري است که يکي ذاکرين ابا عبدالله الحسين (ع) مي باشد و پدرش، کشاورزي زحمت کش در روستاي سجاس .
بعد از اينکه سالهاي کودکي را پشت سر گذاشت ،وارد مدرسه شد.اودوران ابتدايي را با موفقيت به پايان رساند و در دوره ي راهنمايي مشغول تحصيل شد .از دوران کودکي يکي از بازي هايي که همواراه به آن علاقه داشت وانجام مي داد،بازي با تفنگ پلاستيکي اش بود.
در دوران مبارزات مردمي با حکومت ستمگر شاه همراه با مردم در تظاهرات شرکت مي کرد. يک روز که در مسجد ولي عصر(عج) مشغول گوش کردن به سخنراني هاي آقاي رضواني،از مبارزين زنجان بود ؛نيروهاي نظامي شاه به مسجد يورش بردندوعده اي از مردمدستگير کردند،او در زير زمين مسجد پنهان شد وبا لطف خدا از دست نيروهاي شاه در امان ماند.بعد از پيروزي انقلاب با شور شوق تمام در پايگاههاي بسيج شرکت مي کردوبه پاسداري از دستاوردهاي انقلاب مي پرداخت.
جنگ که شروع شد او بي هيچ ترديدي به جبهه رفت. در اکثر عملياتي که از سوي ايران براي بيرون راندن نيروهاي متجاوز عراقي وساير مزدوران عرب ،انجام مي شد ،شرکت داشت. در طول مدت طولاني که در جبهه ها بود هر وقت به مرخصي مي آمد از لباس مخصوصي که به رنگ سفيدبود، استفاده مي کرد. بيشتر مشغول عبادت بود.
به دنيا و مال دنيا اهميت نمي داد ومهمولا قبل از پايان مرخصي به جبهه بر مي گشت. امير علي رفيعي پس از سالها مجاهدت ومبارزه در راه اعتلا واقتدار اسلا وايران، در 34 سالگي در سال 1364 ودر عمليات نصر 3 به درجه شهادت رسيد.خانواده وهمشهريانش در مراسم عزاداري او که فرماندهان لشگر محمد رسول الله(ص) حضور يافته بودند، از سمت وکارهاي خارق العاده اي که در جبهه انجام داده بود باخبر شدند ،وازمسئوليتش . خاطراتي در آن روز از شجاعت اوبيان شد تعجب همه را بر انگيخت.او يکي از فعالترين فرماندهان لشگر27 محمد رسول الله بود.امير علي رفيعي در جنگ تن به تن با دشمن پيروزمي شد و هر وقت که زخمي مي شد اهميت نمي داد و وپس از بهبودي نسبي با قواي بيشتري مشغول جنگ مي شد .او نامزد داشت و قرار بود ازدواج کندکه به شهادت نائل گرديد .
منبع: پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران زنجان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
پس از درود فراوان بر خميني روح خدا و فرمانده کل قوا و سلام و درود بر شهداي صدر اسلام تا کنون و به خصوص 72 شهيدمظلوم کربلاي حسين (ع) و سلام و درود بر 72 مظلوم کربلاي ايران به سرداري مظلوم شهيد دکتر بهشتي؛ و سلام و درود بر شهداي به خون خفته انقلاب اسلامي ايران به خصوص شهداي به خون غلتيده جنگ تحميلي ؛و سلام و درود بر پيروان راستين امام امت .
« جنگ ، جنگ تا رفع کل فتنه از عالم.»
سلام عليکم جميعاً .
انسان بيهوده آفريده نشده و در آفرينش انسان هدفي بس بزرگ در کار است و آن انتخاب راه حق از ميان تمام راهها و بندگي و تسليم خدا از ميان تمام انواع بندگي ها و تسليم هاست .براي آنکه انسان در هدفش موفق شود تمام امکانات طبيعي را براي او قرار داده ايم و همه چيز را مسخرش نموديم .به او هشدار داديم که کار نيک و بد در هر شرايط به هر مقداري که باشد مورد حساب و مد نظر قرار مي گيرند .
انسان در گرو عمل خويش است . حتي از گوش و چشم و دل انسان از شنيدني و گفتني و مال و فکر کردن باز پرسي مي شود . خداوند پاداش نيکو کاران را ضايع نمي کند و اين مژده خداوند به وسيله پيامبران است.
اي خداي مهربان و بخشنده از تو سپاس گذارم که اين لياقت را هم به من دادي و مرا جزء بندگان خوب و بهشتي خود قرار دادي . چنانچه از ميلاد پيامبران(ص) و امامان معصوم (ع)تا يازده امام که همه اينها شهيد شدند و از قرنها پيش هم همچنان اين ميهمان پذيري تو ادامه دارد .
من با ايثارگران پاسدار و بسيج آشنا بودم ،هنگام عمليات اين عزيزان عاشقانه و مظلومانه با شوق و ذوق آرزوي پيروزي و شهادت مي کردند و مي گفتند : از ما بدي ديدي ببخش و حلالمان کن. آري عزيزان اينها مي دانستند از کجا آمدند و به کجا خواهند رفت . فرداي آن روز ميديدي همين افراد شهيد شدند . بله اينها خودشان مي دانند کي هستند و کي خواهند رفت و ميهمان چه کسي هستند ولي ظاهر نمي کنند. شما عزيزان مزار شهدا را بنگريد و تماشا کنيد. الان که دارم اين وصيتنامه را مي نويسم ،مدتي است که مکروهات غيبت و حرام را ترک کرده ام و کارهاي حلال و خداپسندانه را انجام مي دهم. حالا در خودم احساس چيزي را مي کنم و خودم هم شوق و اشتياق فراواني دارم . خدا خدا مي کنم که خدايا گناهکارم ،حالاکه گناهکارم اي خدا تو توبه پذير و مهربان هستي ؛گناه مرا هم عفو کن و اگر مصلحت ميداني شهادتت را در راهت نصيبم گردان . همه خواهند رفت . روز جزا فرا خواهد رسيد. اي خدا مي ترسم بمانم گناهانم زياد شود و مهر بر قلبم زني و کور شوم وديگر بيچاره شوم . به چه کسي پناه ببرم ؟ دردم را با چه کسي بگويم ؟ و با کي صحبت کنم ؟ پس تا گناهم بيشتر نشده اين ميهمان حقير و عاشق شهادتت را به درگاهت بپذير . چنانچه ساير شهدا را پذيرفتي . و الان در بهشت زنده هستند و ملائکه دور آنها مي چرخند . اي واي بر ما که قرآن چه مي فرمايد ؟ ما غافل هستيم : اي آنانکه ايمان آورديد غافل نگرداند شما را اموال شما و نه اولاد شما از فکر خدا و هر کسي اين فکر را بکند پس ايشان زيانکارانند و انفاق کنيد از آنچه روزي داده ايم شما را پيش از آنکه بيايد يکي از شما را مرگ .پس گويند اي پروردگارا مرگ مرا پس و عقب انداز مرا تا مدتي پس صدقه بدهيم و بشوم از نيکان و هرگز پس نيندازد خدا نفسي را هرگاه بيايد مدت او و خدا آگاه هست به آنچه مي کنيد .منافقين آيه 11-8
و اي خداي بزرگ از تو سپاسگزارم که چون زيستن را به من آموختي .
اي عزيزان و اي برادران و خواهران آيا مرگ نيست ؟ بله مرگ هست براي هر بشر . خداوند متعال هر چه بخواهد در سرنوشت بنده اش تغيير و تحول مي دهد و مي داند کي زنده کند و کي بميراند و کي داخل آتش و کي وارد بهشت کند ؟ بالاخره جاي هر انساني پس از مرگ قبر است ،همان قبر تنگ و تاريک و بالاخره يک روز هم همه در آنچا خواهند خوابيد . آيا درياها، آسمانها، آفتاب و مهتاب، انسانها ،گياهان وکره خاکي اين دنيا ،موجودات، خوردني ها و آشاميدني ها خود به خود به وجود آمده اند ؟ خير با اراده و قدرت الهي است. البته اينها را که نوشتم فيلسوف و متفکر نيستم و منظور پند و نصيحت نيست .
اگر قبول کنيد من حقير ترين و کوچکترين برادر شما هستم اميدوارم که آنان که از من بدي ديدند حلالم کنند. اگر کسي طلبي از من دارد که من نمي دانم از خانه و از پول خودم بگيرد . اميدورام در راه خدا باشيم و کم کاري نکنيد .
آخر باز گشت به سوي خداست .آقا امام زمان (عج) هم اعمالمان را نظاره مي کند . خدايا اين رهبر هميشه مبارز را تا ظهور حضرت مهدي نگه دار . اي مردم دلاور پيام شهيدان کربلاي حسيني را که در عراق خفته اند و شهداي کشور خونين ايران پيامشان اينست که از اسلام دست بر نداريد و هميشه از حق مظلوم دفاع کنيد و از امام امت دست بر نداريد؛ وحدت کلمه را حفظ کنيد در راهپيمائيها شرکت نمائيد و در عزاداري حضرت ابا عبدا... الحسين (ع) شرکت جوئيد .
پشتيبان حزب ا... و در خط امام و با تقوي باشيد به دشمنان اجازه ندهيد به صف فشرده شما راه يابند .بلي پيامشان اين است که ذکر شد . اي دشمنان داخلي و خارجي اي منافقين کور دل اي مستکبرين و اي گران فروشان و اي شايع کنندگان فساد ،به خود آئيد، شما نمي دانيد هم در اين دنيا و هم در آخرت ذليل هستيد . به خود آئيد وتا دير نشده توبه کنيد و خداوند توبه پذير است .بايد ببخشيد که صحبت طولاني شد . از خانواده خود به خصوص از مادرم مي خواهم اصلا گريه و زاري نکنيد .مانند ساير خانوداه هاي معظم شهدا دليرانه و خوشحال از ميهمانان پذيرائي کنيد . آنروزکه شهيد شوم براي من عيد و تولد است. از ساير وابستگان تقاضا دارم صبر را پيشه کنند و حافظ خون شهداي اسلام باشند و باعث آبرو ريزي نشوند . اي مردم شهيد پرور و اي امت بزرگ پيام من ناقابل اين است که امام را تنها نگذاريد. اسلام آخرين دين خداست و حنيف است شما با خدا باشيد و خدا هم با شما است . امير علي رفيعي



خاطرات
مادر شهيد :
سربازيش را در تهران تمام کرد ولي به خانه نيامد. به تهران رفتيم و در آنجائي که خدمت مي کرد پرسيديم چرا امير علي به خانه نيامده؟ گفتند :آنها رفتند به يکي از شهرها. حدود 2 ماه نامه او نيامد .
وقتي آمد گفت که مادر جان سرم شلوغ بود .اين طور وارد کار شدم سربازيم که تمام شد در آنجا ماندني شدم. پرسيدم آنجا کجاست؟ گفت: پاسدار خانه است. بعد از آن هر ماه نامه مي داد و 3 يا 4 ماه يکبار خودش مي آمد. حقوق بچه هاي زنجان را به او مي دادند تا به آنها بدهد. وقتي مي آمد اول حقوق آنها را مي داد بعد به خانه مي آمد . در جبهه که زخمي مي شد او را مي آوردند بعد از چند روز درمان وقتي که بهبودي مي يافت دوباره به جبهه مي رفت. آخرين دفعه گفت: مادر جان مي دانم که ديگر نمي توانم بيايم به گفته خدا و به فرموده پيامبر من مي دانم که بر نمي گردم. نامزد مرا رد کنيد. من هم در جوابش گفتم :فرزندم مرا به عاقبت (آخر خوش) رساندي. اينقدر چشمهايم را به راه دوختم و خدا و پيامبر و امام را صدا زدم ،جواب آخر من اين شد .رفت و 5 روز بعد که حمله شد اوشهيد شد. در مورد حقوقش با من صحبت نمي کرد .يکدفعه ديدم که سر و صورت او باد کرده. گفتم امير جان چرا سر و صورتت باد کرده؟ گفت:به خاطر آب هوا يي است که به من نمي سازد. به خاطر اثر زخم بود و نمي گفت. پرده اتاق را مي انداخت و به بدنش دارو مي زد. به روح خودش قسم،وقتي مي آمدو صبحها از خواب بلند مي شد و صداي قرآن خواندنش بلند مي شد ،همسايه ها مي آمدند و مي گفتند: چشمت روشن، امير آمده .در حياط مي نشست و باصوت قرآن مي خواند. کتابهايش را روحاني ها آمدند و به قم بردند.

خواهر شهيد :
امير علي در سال 1344 در زنجان ديده به جهان گشود و پس از طي مراحل طفوليت در دبستان واقع در خيابان صفا درس خود را ادامه داد و تا کلاس دوم راهنمائي بالا آمد . در سال 1357 که انقلاب اسلامي به رهبري فرمانده کل قوا امام عزيزمان آغاز شد ايشان نيز از همان سال فعاليتهاي خود را آغاز کرد . در سال 59 بود که از طرف بسيج زنجان عازم قم شد و در طي آموزش نظامي خود به جبهه اعزام گرديد و از همان سال ايشان شيفته راه آقا امام حسين (ع) ، خانه و زندگي را وداع کرد . هرچند يکبار به مرخصي مي آمدند . او چند بار مجروح شد و حتي مجروح شدن خود را از ما پنهان مي کرد .
در يک کلام بگويم واقعاً چراغي بودند و ما در روشني او زندگي مي کرديم و مانند شمعي که از روشنايي او مي شد استفاده کرد . امير دسته گلي بود خداوند براي خودش چيد. هميشه يار و ياور خواهرش بود . در برابر مصائب و مشکلات فردي بردبار بود . البته در اينجا از استقامت و صبر امير که موجب شگفتي بود : يادم هست که يکسال قبل برادر بزرگم ولي محمد رفيعي که به فيض شهادت نائل آمدند، ايشان پيراهن مشکي به تن نکرد و ما را نيز به صبر و بردباري هدايت مي کرد جز در برابر عظمت پروردگار واحد و يکتا از هيچ بيم و هراس نداشت .
در مورد نحوه شهادت به نقل از همرزمان و آشنايان که جهت بزرگداشت مجلس ترحيم به خانه ما تشريف آورده بودند بگويم . مي گفتند در شب شهادت امير را دوستانش داماد خطاب مي کردند و در پاسخ دوستان همسنگرش با لبخند مي گفت به همين زودي انشا ا... داماد خواهم شد .
در عمليات نصر 3 شربت شهادت را نوشيد و به سوي معبود خود شتافت . ايشان وقتي به مرخصي طولاني مي آمدند در اکثر مواقع به زيارت امام هشتم رضا (ع) و امامزاده داود مي رفت و اگر فرصتي مي شد به ديدار دوستان و اقوام مي رفت . بسيار علاقه داشت که نماز را در اول وقت به جا آورد و چنان در نماز غرق مي شد که گويا تمام وجودش از روحش جداست .
بيشتر به حفظ حجاب ، امانتداري تقوا توصيه مي کرد و در مورد مال و منال دنيا اين چنين بيان مي کرد. انساني که از جان شيرين خود در راه دفاع از اسلام و ناموس ملت خود گذشته و در راه بنيانگذار مکتب شهادت حضرت ابا عبدا... حسين قدم بر مي دارد مال دنيا چه ارزشي دارد ؟ و هيچ ارزشي و پاداشي بالاتر از ارزش و اجر معنوي نيست . البته ديگر قادر به توصيف متانت و مظلوميت آن شهيد نيستم . از خداوند متعال مسئلت دارم که مملکت اسلامي ايران را هميشه در برابر دشمنان سر بلند و موفق بدارد و شهداي جنگ تحميلي را همراه با برادر شهيدم علي رفيعي با علي اکبر (ع)محشور گرداند و ما را ادامه دهنده راه آن شهيدان بدارد .



آلبوم تصاوير" />
نظر شما
پربیننده ها