کتاب درباره شهيد - متن کتاب "چون کوه با شکوه" - پاره تنم بود

کد خبر: ۱۱۸۳۰۱
تاریخ انتشار: ۰۸ مرداد ۱۳۸۷ - ۲۲:۵۴ - 29July 2008
مي‌گفت : «مادرجون ! تو ناراحت نباش . اگه اونها ما رو بكشن ،‌ما شهيد محسوب مي‌شيم و به بهشت مي‌ريم .»
آن وقت نصيحتمان مي‌كرد كه :‌«اگه ما شهيد شديم و شما موندين ، بايد وظيفه خودتون رو خوب انجام بدين .»
مي‌گفتم : «وظيفه ما چيه پسرم ؟»
مي‌گفت :‌«همون كاري كه حضرت زينب (س) بعد از حضرت امام حسين (ع) كرد . او بعد از امام حسين (ع) از بچه‌ها نگهداري كرد . به مردم فهموند كه امام حسين (ع) چه كسي بود و هدف امام حسين (ع) چه بود . شما هم بايد به بچه‌هايي كه بعد از ما مي‌آن بگين كه ما براي چه شهيد شديم . چه كار كرديم و چرا با شاه و دار و دسته‌اش جنگيديم .»
مي‌پرسيدم : «پسرم ! شما از اين كارهايي كه مي‌كنين ،‌مي‌خواين چه نتيجه‌اي بگيرين .»
مي‌گفت : «ما هدف داريم مادر . مي‌خواهيم شاه نباشه ، بي‌ديني نباشه ، بي‌عفتي و بي‌حجابي نباشه ، حكومت شاهي نباشه . ما مي‌خواهيم زنانمون حجاب داشته باشن و مردم ما از فقر و بدبختي خلاص بشن .»
محمد ،‌آن روز سرنوشت آينده خودش را مي‌دانست .

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار