يعني هر وقت كه احساس ميكرد آنها نيازمند هستند ، 100 تومان ، 200 تومان و گاه بيشتر و يا كمتر به آنها ميداد و ميگفت : «اين بچهها بايد رشد كنن . بايد به جاي گشتن توي شهرها ، برن درس بخونن ، تا فردا هم خودشون بتونن گليم خودشون رو از آب بيرون بكشن و هم به درد اجتماع بخورن .»(كتاب چون كوه با شكوه)