نكردي ز ايثار و همت دريغ
به ميدان شمشير و پيكان و تيغ
چگونگي شهادت بزرگ سردار اسلام ميرزا محمد بروجردي
بدل نيست ديگر مرا تاب و صبر تو گويي كه خون بارد از چشم و ابر
كند نوحه بر شاخه بلبل ز غم قناري به سوگ است و رنج و الم
خزان كرده غوغا به صحرا و باغ دل لاله خونين شد و پر ز داغ
نه تنها بريزد ز هر شاخه برگ كه گويي بود باغ زير تگرگ
بصورت زند سيلي سخت و ضرب مسيح عزادار و جانبخش غرب
بروجردي آن شمع افروخته چو پروانه بال وپرش سوخته
برازنده سردار اسلام ناب فروزنده چون پنجه آفتاب
بكاهيد با سوزش خود روان كه روشن كند محفل ديگران
چنو هيچ پوينده ره نبود زسوز درونش كس آگه نبود
چو شمعي سراپاي او جانفروز همه سودش از رنج خود درد و سوز
ره عشق روشن شد از نور او دل پير و برنا پر از شور او
نبودي در آن سينه تابناك به غير از رضاي خداوند پاك
براي خدا روز و شب كار كرد براه هوي جنگ و پيكار كرد
وجودش به چشم عدو تير بود كه دشمن از آن اسوه دلگير بود
به ميدان تو گويي چو شير نر است به جنگاوري مالك اشتر است
چنان بود آگه به رمز حيات كه امر بعيدي است از ممكنات
كه ماه سوم بود از شصت دو در آغاز خرداد كان ماه نو
نمود از بدبخت مردم افول كه شد خاطر دوستداران ملول
به آتش درون شد بسان خليل بروجردي آن عاشق بي بديل
بناگاه در شعله وانفجار پر شوق بگشود تا كوي يار
ز اندوه دهر كهن وارهيد چو درراه معشوق خود شد شهيد
چو پروانهاي سوخت در هجر شمع كه وفا را به سر برد و پر زد ز جمع
به ايمان و او راد نيمه شبش كه جز نام جانان نبد بر لبش
زداغ و ز سوگ چنان قهرمان سيه پوش گرديد پير و جوان
سوي كوي معشوق پرواز كرد
ره از بهر ياران خود باز كرد
سردار شهيد بروجردي انوار روحاني و جمهوري اسلامي و پيروزي و امنيت را براي مردم محروم غرب كشور به ويژه برادر پيش مرگ مسلمان كرد به ارمغان آورد.
منادي آزادي آن مرد پاك بروجردي آن چهره تابناك
بيفزود ارزش به اسلام و دين ز قول و زين و زراي متين
همان ارزشي را كه آغاز كار سپاه رسول خداوندگار
به كردند در كار ها خود نصب عين چه در فتح بدر و چه فتح حنين
كز آن طعم شيرين فتح و ظفر چشيدند هرجا به گاه خطر
كه با تكيه بر آنچنان ارزشي ورا بود آنگونه آرامشي
كه با تطمئن القلوب از صفا رسد پيك فتح و ظفر از خدا
همان ارزشي را كه ز ايمان خويش زتقوا و تسليم ز اندازه بيش
شود ناشي از امر يكتا خدا كز آن فتح و نصرت نباشد جدا
بدانجا همه كرد و ديگر گروه كه هرگز نديدند غير از ستوه
از آن پاك سردار والا مقام نديدند جز عزت و احترام
نه تنها ز اخلاق آن پاكراي ز راز و نيازش به نزد خداي
كه باشد سراپاي آن نيكخو ز تقوا و تسليم و ايمان او
از آن شعله سينه گرم و پاك از آن ناله هاي دل سوزناك
كه جانان نمي رفت از ياد او از آن دردمندانه فرياداو
نبودش به جز پاك قلب سليم به شبها در آن دشت پر خوف و بيم
به وادي ايثار كردي سفر شهيدي كه با عزت و زيب و فر
همه رهن ديدار دادار بود حياتش كه چون نخل پر بار بود
شب و روز با رنج بي حد و مر رسد تا كه اهداف دين بر ثمر
نمودي سر و جان شيرين فدا به ايثار و مردي به راه خدا
سرا پا قرين سعادت بود چنين كس كه درياري همت بود
حياتش جهاد و عقيدت شود در آخر نصيبش شهادت شود
نگسترد در راه او ديو ، دام
جهادش براه الهي مدام
پس از بازگشت حضرت امام محافظت او از فرودگاه تا بهشت زهرا و سپس در مدرسه علوي به عهده داشت.
چو برگشت اميد مستضعفان به ايثار و مردانگي آن زمان
گذشت از سر و بهر حفظ امام كمر بست آن مرد والا مقام
در ايران چو پيروز شد انقلاب برون آمد از ابر چو آفتاب
دمادم بيافزود بر جهد خويش كه مي بود هوشيار و فرخنده كيش
ز پس ماندگان پليد رژيم هر آن كس كه مخفي بد از فرط بيم
نمودي يكايك همه دستگير سپردي به قانون و كردي اسير
در اين راه بسيار كوشيد سخت پي محو نا مردم تيره بخت
به راه خدا عقده ها بر گشود بسي نقش فعال ايفا نمود
محمد زبر انداخت در انقلاب هر آن كس كه بودش به صورت نقاب
شد آن مرد والاي با عقل و دين پس از مدتي سرپرست اوين
چو شوراي فرخنده انقلاب بفرمود ، يك سر زراه صواب
ز مردانگي گام بنهاد پيش محمد به همراه ياران خويش
كه از بهر ايجاد يزدان سپاه به گيرد از آن جمع بنيان سپاه
به ايمان و ايثار و از فرهي يكي ارتش پاك و حزب اللهي
كه در روز سختي و وقت نياز چو بازوي ارتش بود كارساز
شهيد بروجردي مردي بود صابر و شكيبا كه همواره در جبهه ها به شاگردان خويش درس استقامت
و بردباري مي آموخت.
چنان شير غرنده در كار زار بروجردي آن مرد با اقتدار
شكيبا و صابر به دشت نبرد زخوف خدا ، چهره اش رنگ زرد
به هركس در اين راه شاگرد اوست شكيبايي آموخت در راه دوست
ز خود محوري سخت بيزار بود به رزمش خداي جهان يار بود
تلاشي ورا بود بي حد و مر براه خداوند پيروزگر
به هر جا كه مي رفت با دشمنان بسي بود از هر نظر مهربان
به شوق و توكل به اذن خدا همي تاخت بر دشمنان دغا
ظفر را كه بودي بهين ارمغان به جهد به كوشش نمودي عيان
شهيد است پيوسته جاويد و پاك كه روزي خورد با دلي تابناك
صفاتش چنان خلق نيكوي او چه دلها كه ره ميبرد سوي او
بگويند هر يك براي خداي
به تمجيد اخلاق آن پاكراي
به جنگي كه او دست و پايش شكست بسي بود مشكل كه شويد به دست
ولي باز مي داشت دايم وضو به غير از طهارت نديدم از او
به منزل چو مي آمد آن سرفراز پس از مدتي از زمان دراز
بدان خستگي با همه بچه ها نمي كرد شوخي و ورزش رها
كه جبران همي كرد با كار خويش زماني كه غيبت همي داشت بيش
به خانه چون مي آمد از در مدام همي كرد با مهرباني سلام
به هنگام رفتن چه نزديك و دور خداحافظي كرده با شوق و شور
اگر چه شدي دوستانش شهيد نشد خنده از چهره اش ناپديد
همي گفت آن مرد فرخنده بخت كه ما نيز بايد ببنديم رخت
شهادت بود مطلبي دلپذير خدايا مكن امت ما اسير
بسي بود عالي ز لطف و صفا سراپا همه عشق و شور و وفا
هر آنكس كه يكبار ديدش به چهر
از او داشت در سينه خويش مهر
پيام تبريك و تسليت حجت الاسلام و المسلمين جناب حاج آقا علي اكبر هاشمي رفسنجاني به مناسبت شهادت آن سردار فاتح
محمد شهيد بزرگ و كريم كه بودش به هر حال شاني عظيم
بد از پيشتازان اصل سپاه همي بود آن مرد با عز و جاه
بروجردي آن گرد با اقتدار براي سپاه است ينيانگذار
از آن پيش كاينجا شود انقلاب درخشيد يكباره چون ماهتاب
پس از انقلاب اين جوان دلير قوي عزم و با شوكت و شير گير
بدي در نقاط خطر آفرين فتوح آزماي و ظفر آفرين
جهان را به چشم عدو تيره كرد برزميده با كفر و كين در نبرد