فتح خرمشهر به عنوان يک حادثه تاريخي و سرنوشتساز، پايانبخش دوره اول جنگ است که با تجاوز عراق به ايران در تاريخ 31 شهريور سال 1359 آغاز شد و با آزادسازي مناطق اشغالي به پايان رسيد. ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر به مدت شش سال و تحولاتي که در اين مرحله از جنگ صورت گرفت، به ويژه نحوه پايان جنگ، پرسش از علت ادامه جنگ را به يک پرسش بنيادين تبديل کرده است. در اين زمينه ملاحظاتي وجود دارد که بايد مورد توجه قرار گيرد:
1ـ تصميمگيري براي پايان دادن يا ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر با نظر اجماع نخبگان و مسئولان سياسي ـ نظامي کشور و در حضور امام راحل و پس از برگزاري جلسات متعدد، اتخاذ شد.
شرايط تصميمگيري، ناظر بر اين معنا بود که قواي نظامي ايران با آزادسازي مناطق اشغالي، ماهيت جنگ تجاوزکارانه و فرسايشي را با کسب برتري سياسي ـ نظامي تغيير دادهاند و در چنين وضعيتي به زعم آمريکا و غرب، ارائه هرگونه امتياز به ايران به معناي به رسميت شناختن برتري نظام برآمده از انقلاب اسلامي و با منافع غرب در تضاد است. بنابراين، اجتناب از ارائه هرگونه امتياز به ايران، يک سياست کلي و مورد توافق بود که از سوي آمريکا و غرب دنبال ميشد. بر پايه همين ملاحظه با تعريف برتري ايران به عنوان تهديد منافع آمريکا و غرب، مهار اين برتري هدف سياستهاي جديد منطقهاي آمريکا قرار گرفت.
2ـ راهحلهاي پيشنهادي براي پايان دادن به جنگ در اين مرحله، عموما از سوي برخي کشورهاي منطقه، از جمله عربستان مطرح شد که بيشتر ناظر بر تشکيل صندوق مشترک براي پرداخت خسارت به ايران و عراق بود. به اين ترتيب که کشورهاي منطقه با تشکيل صندوقي مشترک، مبالغي را به صندوق واريز کنند و تدريجا براي بازسازي ايران و عراق پرداخت شود. در اين زمينه، صحبت از مبلغ 25 ميليارد دلار تا 50 ميليارد دلار مطرح شد؛ اما به دليل اينکه راهحل متناسب با شرايط برتري ايران نبود و ساير خواستههاي ايران مانند محکوم کردن متجاوز، عقبنشيني کامل از خاک ايران، مورد توجه قرار نگرفته بود، زمينه انجام مذاکرات فراهم نشد، در نتيجه رقم قطعي مشخص نيست.
3ـ فاصله زماني تصميمگيري ايران پس از فتح خرمشهر تا انجام عمليات رمضان با وقوع برخي رخدادهايي همراه شد که نقش مهمي در شکلگيري ادامه جنگ داشت. در حالي که در سوم خرداد سال 1361 خرمشهر فتح شد و در تاريخ 14 خرداد، اسرائيل به جنوب لبنان حمله کرد، تصور اوليه در ايران، ناظر بر اين معنا بود که نگراني از پيروزي ايران منجر به گشايش جبهه جديد شده است. واکنش سياسي ـ نظامي ايران با اعزام هيأت ديپلماتيک در تاريخ 17 خرداد و سپس اعزام برخي از نيروهاي نظامي و اعلام آمادگي براي جنگ در دو جبهه، متأثر از همين ملاحظات بود.
در تاريخ 20 خرداد، عراق آمادگي براي عقبنشيني يکجانبه را اعلام و در تاريخ 30 تير آن را اجرا کرد. در اين مرحله 5 هزار کيلومتر از خاک ايران، همچنان در اشغال ارتش عراق بود که در عقبنشيني تنها 2500 کيلومتر از آن تخليه شد و مناطق حساس مانند ارتفاعات استراتژيک و شهر نفتشهر در اشغال نيروهاي عراقي باقي ماند.
ملاحظات سياسي ـ نظامي جديد سبب شد، امام(ره) با احساس نگراني از ماهيت سياستهاي جديد آمريکا و اسرائيل و عراق، روند اعزام نيرو به لبنان را متوقف و دستور بازگشت نيروها را صادر کردند.
در چنين فضايي، قطعنامه 522 در تاريخ 22 تير ماه از سوي سازمان ملل صادر شد که هيچکدام از درخواستهاي ايران مورد توجه قرار نگرفته بود و همچنان از جنگ به عنوان وضعيت ميان دو کشور نام برده ميشد!
مجموعه رخدادهاي سياسي ـ نظامي در سطح منطقه، مواضع جديد آمريکا، ماهيت قطعنامه جديد سازمان ملل، تماما نگراني ايران را ـ مبني بر اينکه کليه تلاشها و سياستها براي مهار و برتري ايران سازماندهي شده است ـ تشديد کرد و در نتيجه، تصميمگيري اوليه پس از فتح خرمشهر، با آغاز عمليات رمضان در تاريخ 23 تير ماه سال 1361 و با هدف تأمين صلح شرافتمندانه و تنبيه متجاوز به اجرا گذاشته شد.
4ـ نقد و بررسي تصميمگيري براي ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و طرح پرسش در اين زمينه، براي نخستين بار از سوي نهضت آزادي مطرح شد. مسئله قابل توجه در اين زمينه، اين است که انتقاد نهضت آزادي نزديک به يک سال پس از تصميمگيري و اجراي آن و با مشاهده نتايج اين تصميمگيري، اعلام شد. حال آنکه اگر نهضت در اين زمينه ديدگاه و موضعي داشت، براي تأثيرگذاري بر روند تصميمگيريها بايد همانند حزب توده که در همان موقع، اقدام به موضعگيري کرد، با صدور بيانيه، مواضع خود را رسما اعلام ميکرد.
فارغ از اين ملاحظه، نقدهاي ناظر بر تصميمگيري براي ادامه جنگ، اصولا بر اساس نتيجه و بدون توجه به شرايط طرح ميشود، حال آنکه جدا کردن يک تصميم از شرايط و بستر تاريخي آن، مانع از فهم ضرورتها و دلايل اين تصميمگيري خواهد شد.
گزينههاي موجود براي تصميمگيري ايران، به گونهاي بود که اگر براي توقف جنگ تصميمگيري ميشد، امتياز قابل ملاحظهاي به ايران واگذار نميشد و هيچ تناسبي با شرايط برتري ايران نداشت و احتمالا زمينه درگيري مجدد ايران و عراق نيز فراهم ميشد. امروز همان تصميمگيري با طرح اين پرسش روبروست که چرا ايران اينگونه جنگ را پايان داد؟ و حال آنکه، در آن هنگام از موضع برتر برخوردار بود و دشمن دچار شکست شده بود؟
اين توضيح ناظر به اين معناست که پيچيدگيهاي حاکم بر شرايط تصميمگيري پس از فتح خرمشهر، به گونهاي بوده است که هرگونه تصميمگيري با توجه به پيامدهاي آن ميتوانست، پرسشزا باشد و تنها تفاوت در نوع پرسشهاست، نه اصل آن.
مرکز پژوهشهاي اجتماعي نخستوزيري در خرداد سال 1361، طي يک نظرسنجي از عدهاي با شرايط سني، تحصيلي و جنسيت متفاوت، «نظرات مردم در مورد ادامه جنگ و ورود به خاک عراق» را مورد بررسي قرار داده است. در اين نظرسنجي، «نظر مردم در مورد ادامه جنگ»، وارد شدن به خاک عراق در صورتي که عراق شرايط ما را نپذيرد و دلايل عدم ورود به خاک عراق، مورد توجه قرار گرفته است.
در پاسخ به اين پرسش که جنگ را تا کجا ادامه بايد داد، خروج عراق از خاک ايران با 7/30 درصد و سقوط صدام با 5/28 درصد، بيشترين آرا را کسب کرده است. ديگر گزينهها همچون گرفتن خسارت 4/12 درصد و صلح تنها 2 درصد را به خود اختصاص دادهاند. در حالي که پاسخ نميدانم، 4 درصد بوده است.
در پاسخ به اين پرسش که اگر عراق شرايط ما را نپذيرد، آيا صلاح ميدانيد وارد خاک عراق شويم، بر حسب جنسيت پاسخ مثبت، 1/70 درصد، پاسخ منفي 1/15 درصد و نميدانم 2/9 درصد و بر حسب سن، پاسخ مثبت 9/76، پاسخ منفي 7/7 و نميدانم 4/15 درصد است. بر حسب ميزان سواد پاسخگويان، پاسخ مثبت 4/48، پاسخ منفي 2/32 و پاسخ نميدانم 5/6 درصد است.
درصد پاسخها به تناسب مناطق بيستگانه تهران متفاوت است. چنانکه پاسخ کساني که يکي از بستگان آنها در جبهه بوده است، در مورد ورود به خاک عراق، 3/58 درصد مثبت و 20 درصد منفي و 20 درصد نميدانم ميباشد.
اين نظرسنجي، فارغ از اينکه تا چه ميزان ميتواند از نظر علمي اعتبار داشته باشد، بيانگر بخشي از واقعيت اجتماعي و افکار عمومي نسبت به مسئله جنگ و تصميمگيري در مورد پايان يا ادامه آن و در ميان اقشار مختلف با موقعيتها و شرايط متفاوت است که با ميانگين 70 درصد با آنچه پس از فتح خرمشهر واقع شد، موافقت خود را بر ادامه جنگ اعلام کردهاند.
منبع: فصلنامه مطالعات تاريخي ـ شماره 2، بهار 1383