درباره شهيد - متن کتاب "فرياد زاگرس (آلواتان)" - فصل ششم - بخش دوم

کد خبر: ۱۱۹۲۳۰
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۸۷ - ۲۰:۵۳ - 29August 2008
قمي مدام در تكاپو بود ، از سنگري به سنگري ديگر ، مهمات رو به اتمام ، درد خيز تر از آن تشنگي و عطشي شديد بود كه مجروحان را امان مي بريد . خستگي جانكاه دو شبانه روز نبرد بي وقفه و تهيدستي از ساز و برگ و مهمات از يك سوي و يورشهاي پي در پي دشمن از سوي ديگر همه را به ستوه آورده بود . حلقه محاصره لحظه به لحظه تنگ تر مي شد و اميد رهايي كاهش مي يافت . امساك در نوشيدن آب ، در خرج كردن مهمات ، به آنهايي كه هنوز مانده جاني و توش و تواني داشتند توصيه مي شد . كاهش آتش از سوي محاصره شدگان برخيزگي و گستاخي دشمن مي افزود .
ناگاه بلندگويي به صدا در آمد :به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران ، من شهلا هستم ، نماينده مجاهدين خلق ايران ، شما مزدوران خميني و هواداران ارتجاع در محاصره كاملهستيد ، هيچ گريزگاهي نيست ،كاوه را به ما تسليم كنيد تا از اين مهلكه جان به در ببريد . بيست دقيقه فرصت داريد اين آخرين شانس شماست .
سكوتي حكم فرما شد . قمي كه از گلوله نشسته در ران خود درد مي كشيد سعي مي كرد آن را كتمان نمايد ، بلند گو را از طالقاني گرفت و فرياد زد :ياوه سرايي نكن منافق بي شرف به خاك و خون كشيدن پيرمردان ، كشتن بچه هاي مدرسه را حمايت از خلق مي دانيد با همكاري با متجاوزان عراقي را مجاهدت مي شماريد ننگ بر شما .
در همين لحظه بي سيم چي گوشي را بدستش داد .
- قمي قمي محمود .
- به گوشم محمود جان
- چع خبر ؟
- مشغول مذاكره ايم
- مذاكره با كي ؟
- با شهلا
- شوخي نكن
- نه به خدا
- كي ؟
- نماينده ضد انقلاب .
- اگر اين طوريه ، سعي كن طولاني بشه ، فرصت خوبيه .
هزار نماينده كموله كه مدام با سبيلهاي چخماقي اش ور مي رفت ، نگراني از سر و رويش مي باريد ، رو به شهلا كرده و گفت :چرا وقت را تلف مي كني با يك فشار ديگه چيزي از آنها نمي مانه
بهرام هم با سر نظر هژار را تاييد كرده و گفت :كاك هژار راست مي گه قرار ما تو جلسه مير آباد اين بود كه يكي را سالم نگذاريم و همه را از بين ببريم ، الان هم دكتر لحظه به لحظه تماس مي گيره و ميگه كار را تمام كنين تا حساب بقيه پاسدارها را برسيم .
شهلا پاسخ داد : ولي مسعود به ما ابلاغ كرده تا مي توانيد اسير بگيريد ، درستش هم همينه ، اگر فردا از رسانه هاي بين المللي مثل راديو اسرائيل ، آمريكا ، بي بي سي ، خبر و تصوير اسرا را پخش كنن . تاثير اين عمليات را بر اذهان عمومي بيشتر مي كنه
بهرام با اعتراض گفت : ولي نظر دكتر ...
هنوز كلام بهرام تمام نشده كه صداي قمي از فراز صخره بلند شمالي آلواتان بلند شد : شما فريب خورده ها بار اولتون نيست كه فرزندان راستين انقلاب و امام را مرتجع خونين
سهلا با لحني برآشفته جواب داد :اين كه شما مرتجع هستين مثل روز ، روشنه ، شما هميشه چوب تقليد كوركورانه از ولايت فقيه را خوردين ، اين اعتقاد ناآگاهانه ، تعصب ، تحجر ، و عقب افتادگي دائمي توده ها را به دنبال داشته .
قمي نهيب زد :اين توهم ابلهانه است ، و گرنه شما از سراسر كشور سرازير كردستان نمي شدين اونم با حركت مسلحانه در مقابل ملت خودتان ، بايد بدانيد كه ولايت فقيه ، اصلي است جاودانه . رهبري امت در يك نظام مكتبي به كسي سپرده مي شود كه خود تجسم عيني آن مكتب باشد . ولي شما حقايق روشن دين را با افكار ماترياليستي ، با نظرات ماركس و لنين و مائو به هم آميخته ايد و به همين علت د رتشخيص حق از باطل ، دوست از دشمن ، دچار كج انديشي و انحراف شده ايد .
شهلا فرياد زد :عصر دين سپري شده ، عصر ، عصر علم و دانشه .
قمي بي درنگ پاسخ گفت : يكي از كج فهمي هاي شما همينه كه قضاوتهاي رهبرنتان را علمو دانش و ترقي مي دانيد ولي مفاهيم ديني و فرهنگ اصيل و ناب اسلامي را عقب افتادگي . شما تفكر به اصطلاح علمي تان را جايگزين شريعت اسلامي كرده ايد ، مگر شماها ، مجاهدين ، فدائيان و ديگر گروهها در بحثها و ميتينگهايي كه برگزار مي كردين ، فرياد ضد امپرياليستي و ضد آمريكائي تان گوش فلك را پر نكرده بود ؟ چي شده حالا دوشادوش دمكراتهاي آمريكايي و فدايي هاي روسي و كموله هاي مائوئيستي عليه انقلاب اسلامي جنگ مسلحانه به راه انداخته ايد مگر شما به بني صدر نمي گفتين جلاد خلق كرد ، چي شده كه حالا عضو شوراي باصطلاح مقاومت شما شده
قمي مكثي كوتاه كرد و با صلابت ادامه داد :مردم كردستان از اعتقاد عميق به اسلام و قرآن برخوردارند و روح و جسم اين مردم با دين و خدا پيوندي ناگسستني دارد . اگر فكر كردين كه با اين تئوريهاي تخيل ي علمي تان انقلاب اسلامي شكست مي خوره بايد بدونين كه اين آرزو را به گور خواهيد برد .
شهلا كه از خشم مي لرزيد با صداي گرفته اي نعره مي كشيد :بس كن ضد خلق مرتجع ... فقط اينو بدون كه كلك تون كنده است ، فلك هم به دادتون نمي رسه ، از اين لحظه پاسخ ما به شما مرتجعين آتش مسلسله ، آتش قهر انقلابي .
- تو هم گوش كن منافق كلام خدا را بشنو :
ما كان ا... ليذر المومنين علي ما انتم عليه حتي يم يز الخبيث من الطيب ...
صداي تكبير بلند رزمندگان و هم زمان غرش مهيب انفجارهاي پي در پي دامنه آلواتان را لرزاند . دود غليظ شيري رنگ از پس هر انفجار به هوا بر مي خاست . گلوله هاي فسفري .
فرياد محمود در بي سيم طنين انداز شد :
- قمي قمي محمود ... قمي محمود ...
- بله بله به گوشم محمود جان به گوشم .
- آماده اي ؟
قمي با تمام توان فرياد كشيد :نصر من ا... و فتح قريب .
- پس گرا بده
خطوط پشتيباني ضد انقلاب آماج انبوه آتش توپخانه قرار گرفته بود ، قمي كه از فراز بلندترين قله جنگل با دوربين و گاه چشم غير مسلح تمامي تپه هاي اطراف را زير نظر گرفته بود ، نگاه به سمت چپ انداخت ، گوشي را گرفت :
- محمود محمود قمي .
- بله بله بفرما
- نيروهاي فواد با ستون خودرويي در حال عقب نشيني به طرف مرز هستن .
- الان ترتيبشو مي دم .
مسيح به نقطه اي روي نقشه اشاره كرد ، آبشناسان بي سيم را برداشت ، چند لحظه بعد دو هلي كوپتر در آسمان پديدار شد . محمود سخت در تكاپو بود ، پي در پي فرمان مي داد :500 تا كم ، 300 تا بگير به چپ ، حالا پشت سر هم ...
با نفجار مداوم توپها و آتش خمپاره اندازها ، ستبراتن جنگل مي لرزيد و اژدهاي درون خفته آن ، از هفت سر خويش فرياد مي كشيد . دشمن كه ديگر جاي امني برايش نمانده ، آسيم ه سر ، به اين سوي و آن سوي مي دويد . با هر انفجار جمعي به خاك مي افتادند ، كشته يا زخمي .
راهي برايش نمانده بود جز گريز . در كالبد خسته همرزمان قمي ، جان تازهاي دميده شد . اصغر با فراغ بال از اين سنگر به آن سنگر مي دويد . قمي بي پروا در بالاي صخره ايستاده فرياد مي كشيد :صد تا به چپ ، بالا نگير
خرجشو كم كن بگير پايين همين خوبه ، ا... اكبر ا... اكبر ...
با آتش يك سويه ، مقاومت دشمن در هم شكسته شد . مسيح فرمان قطع آتش را صادر كرد .
محمود در پيشاپيش گردان در دامنه كوه ، به سوي قلعه ناگشوده شده ، قمي به سرعت گام برمي داشت . بانگ ا.. اكبر در كوه و جنگل مي پيچيد و زهر ترس و دهشتي عظيم را به جان دشمن مي ريخت . ناله و استغاثه افراد مجروح از هر سو بلند بود ، باقيم انده افراد دشمن كه جان از مهلكه بيرون برده بودند ، بي هيچ مقاومتي سر افكنده سلاح بالاي سر گرفته از كمين گاههاي خود بيرون آمدند .
اندك اندك خورشيد به پس ستيغ كوه دامن مي كشيد . غروب از راه رسيد . پيكانهاي زرين خورشيد توده ابر انباشته شده بر فراز قله آلواتان را جا به جا از هم گسيخته بود و هاله گرداگرد هر لكه ابر كبود سرخ بود ، خونين بود . در چمبره محاصره ، جنگ بي امان ، از بازماندگان تمام توش و توان را گرفته ، همه زمين گير شده بودند . تن خسته ، دل شكسته اما پر اميد ،آخرين بي سيم نيز از اصابت تركش بي نصيب نمانده بود . آتشباري دشمن خاموش شده بود ، ولي لشكر درد اينك هجوم آورده ، ناله ، مويه .
قمي همچنان با تن مجروح ، بر بالاي صخره ، نگاهي به آسمان ، نگاهي به دره ، ناگهان خش خش برگهاي فرو ريخته همراه با لرزه به اندام درختچه ها را در فاصله اي نه چندان دور ، زير پاي خود شنيد . تمام نيروي خود را جمع كرد فرياد زد :بچه ها آماده بچه ها آماده
صدايي شنيد :قمي جان ، منم مخلصت كاوه
در كالبد قمي دميده شد ، جاني تازه ، از صخره به پايين خزيد به سوي دره . اما نتوانست پيشتر رود . با ناله اي آميخته به شوق و گريه مي گفت :باز هم كاوه
اصغر فرياد زد :ا... اكبر
غريوي برخاست . رسا ، پرطنين همچون صور اسرافيل ، كوه لرزيد . پژواك آن در دره ها پيچيد . آلواتان فتح شد . پاك شد از اشباح خبيث و طيب و طاهر .
كاوه با شتاب خود را به قمي رساند ، شوق و صل دو همرزم سر بر شانه يكديگر ، ناله ها خاموش . هر بازمانده در آغوش چند رزمنده . غلغل آب قمقمه ها ، نوازش و اندك اندك صداي خنده .
در قرارگاه موقتي ، بر فراز تپه مشرف به سه راهي بيلوكه ، بي سيم به صدا در آمد :
- مسيح ، مسيح محمود .
- بفرما آقا محمود
- به حولو قوه الهي ، قله در تصرف ماست .
بانگ تكبير رزمندگان در فضا پيچيد . سرهنگ آبشناسان مسيح را در آغوش گرفت و با خنده اي آميخته به اشك شوق گفت :خدا را شكر اين كار با محاسبات مادي غير ممكن بود . بنازمت كاوه و در حاليكه با كف دست ژاله هاي اشك را از گونه هاي خود مي سترد ، با لحني آكنده از جوش و خروش به برادران سپاهي و ارتشي كه گرداگرد او جمع شده بودند گفت :كاوه انساني پاك باخته و چريكي بزرگ است كه در عملو جنگ چريك شده ، نه با درسهاي تئوري . وجود او براي جمهوري اسلامي بسيار ارزشمند است . او هيچگاه به دشمن پشت نمي كند . اگر در دنيا يك چريك پاكباخته و دلباخته به اسلام و امام وجود داشته باشد ، او محمود كاوه است .
بانگ صلوات رزمندگان در دامنه كوه طنين انداخت . سرهنگ آبشناسان و مسيح دست در دست يكديگر به سوي هلي كوپتر به راه افتادند . هلي كوپتر بر فراز آلواتان به پرواز درآمد . مسيح اشاره به دوردستها كرد و گفت :از حالا به بعد مار زخم خورده در مير آباد چنبر خواهد زد .
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار