خاطره اي از سرهنگ خلبان "عليرضا غفاري"

کد خبر: ۱۲۱۸۳۶
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۰:۴۷ - 18February 2009
حمله به قرارگاه مخفي
يکي از روزهاي پاياني 1363 بود که به من ابلاغ شد در ماموريت پشتيباني از نيروهاي خودي، قرارگاهي از دشمن را که در فاصله نه چندان دور از مرز و در جبهه مياني غرب کشور قرار داشت، مورد حمله هوايي قرار بدهم . در آن زمان من افسر جواني بودم که به عنوان کمک خلبان در هواپيماي "اف 4" انجام وظيفه مي کردم و تا آن وقت چندين بار ماموريت هاي پشتيباني نزديک هوايي را در خطوط مقدم جبهه و همچنين ماموريت هاي ضربتي تاکتيکي را در قلب خاک عراق تجربه کرده بودم.
پس از توجيهات لازم درباره هدف و منطقه اطراف آن توسط افسر اطلاعات عمليات، به اتفاق يکي از خلبانان که به عنوان فرمانده هواپيما تعيين شده بود عازم انجام ماموريت شديم . براي جلوگيري از شناسايي توسط رادار دشمن در آن منطقه، تصميم داشتيم که در ارتفاع کم و از لاي کوه ها خود را به هدف برسانيم و در يک برگشت صدو هشتاد درجه هدف را مورد حمله قرار دهيم و در همان جهت به سوي مرز برگرديم. براي اجراي اين تاکتيک بزرگ ترين مسئله ناوبري در ارتفاع کم بود که من عهده دار آن بودم. بر روي نقشه اي که تهيه شد تمام مسير پروازي را به گونه اي ترسيم کرده بودم که در معرض حداقل تهديدات دشمن قرار داشته باشيم . نقاط مختلفي را روي نقشه مشخص کردم و مقدار بنزين را در هر نقطه محاسبه و روي نقشه يادداشت کردم.
وضعيت هوا را از هواشناسي گرفتم . لکه هاي ابر در آسمان اطراف پايگاه و مه غليظ در ارتفاعات گزارش شده بود اما هواي منطقه هدف خوب بود. البته هوا خيلي سرد بود و من از روي احتياط تجهيزات زمستاني را با خود برداشتم. آخرين هماهنگي ها نيز انجام شد و پس از صرف صبحانه و انجام کارهاي اداري قبل از پرواز و عبور از زير کتاب خدا عازم ماموريت شديم.

به سوي هدف پرواز کرديم
هواپيما مجهز به انواع بمب هاي معمولي ضد نفر و ضد زره بود . خلبان کابين جلو نيز بازديدهاي لازم را انجام داد. سپس با ياد خدا هواپيما را روشن کرديم و لحظاتي بعد براي برخاستن ابتداي باند پروازي قرار گرفتيم. بدون هيچ تماس راديويي و يا صحبتي که موجب استراق سمع احتمالي دشمن شود با علائمي قراردادي آخرين وارسي هاي پروازي و موتور انجام شد و سپس در قلب آسمان جاي گرفتيم.
وقتي انسان کاري فني و دقيق را به صورت متوالي انجام دهد آن چنان مشغول مي شود که گذشت زمان را درک نمي کند. مثلا در هر لحظه مواردي بود که بايستي با کابين جلو هماهنگ مي شد مانند اين که دقيقاً چند ثانيه از مسير جلو يا عقب هستيم؟ ساعت و کرنومتر هر دو کابين چند ثانيه ديگر براي سمت بعدي صفر و مجدداً راه اندازي گردد؟ يا در مسير، وجود ارتفاعات و فشار قوي و دکل ها و برج ها بايستي هماهنگ و يادآوري شود و حتما هر گونه آثار و علائم الکترومغناطيس، از تهديدات پدافندي دشمن، بر روي نشان دهنده مربوطه در هر دو کابين وارسي شده عکس العمل هاي لازم گرفته شود و پس از يادداشت آن در گزارش هاي بعد از پرواز ارائه شود . لحظاتي پس از اتمام مخازن سوخت خارجي، بر روي نيروهاي خودي قرار داشتيم و منطقه، به نظر من از آرايش نظامي خوبي برخوردار بود.
Image

از مرز عبور کرديم
ارتفاع را کم کرديم و اندکي بعد بايد مرز را پشت سر مي گذاشتيم و همچون تيري در قلب دشمن نفوذ مي کرديم. ناگهان تجمع زيادي از تجهيزات و ادوات جنگي دشمن شامل تانک ها و نفربرها و خودروهاي زرهي را ديدم . از خلبان کابين جلو پرسيدم:
- اين همه تجهيزات در اين جا ... چه نقشه شومي براي ما دارند؟
او گفت:
- نگران نباش! حساب همه اينها را خواهيم رسيد.
به محاسبات قبلي رجوع کردم . دستگاه ناوبري ما، هدف را چند مايل جلوتر و اندکي به چپ نشان مي داد. لحظاتي بعد جاده اي که نقطه تقاطع آن با مسير هواپيما آخرين نقطه نشانه زميني ما بود مشاهده شد. مانورهاي آمادگي براي رها کردن بمب ها را شروع کرديم و با فشار کمي ، هواپيما به سرعت اوج گيري کرد و تلاش کرديم تا آن را در موقعيت مناسب براي شيرجه به سوي هدف قرار دهيم. دستگاه ضد الکترومغناطيسي هواپيما به خوبي کار مي کرد و تنها نگراني ما توپ هاي ضد هوايي بود که گلوله هايشان در زير هواپيما و اطراف آن منجر مي شد. حتي آتشي که از دهانه توپ هاي مستقر بر روي زمين زبانه مي کشيد، کاملاً ديده مي شد.

هدف کاملا استتار شده بود
هواپيما را با مانور صد و هشتاد درجه به سمت هدف هدايت کرديم . از خلبان کابين حلو پرسيدم:
- آيا هدف را در دستگاه نشانه روي خود داري؟
او هواپيما را به چپ و راست مانور داد و همزمان گفت:
- آنتن هاي تلويزيون و منبع آب را مي بينم.
يک باره فرياد زد:
- بله ديدم . آنها زير درختان انبوه استتار شده اند.
با فشار دکمه بمب ها بر روي تجهيزات و خودروهاي زرهي رها شدند و همزمان دوربين عکاسي مستقر در انتهاي هواپيما شروع به کار کرد . عوامل دشمن را به وضوح مي ديدم که قصد داشتند جان خود را نجات دهند. ارتفاع آن قدر پايين بود که که من خودروهاي در حال شعله ور شدن را در درون آينه هاي اطراف کابين مي ديدم .
با انجام چند مانور خود را از منطقه هدف که آسيب فراوان ديده بود دورکرديم . هنوز از بازديد سيستم هاي هواپيما و نشان دهنده هاي موتور و بازرسي ميزان سوخت فارغ نشده بوديم که مجدداً بر فراز نيروهايي که در ابتداي ورود به مرز از کنار آنها عبور کرده بوديم قرار گرفتيم.

نيروهاي مستقر در مرز را به رگبار بستيم
خلبان کابين جلو آتش مسلسل ها را متوجه تانکر سوختي کرد که همراه اين کاروان بود و لحظاتي بعد اين تانکر در آتش غرق شد .
کم کم به مرز نزديک مي شديم و ارتفاع مي گرفتيم تا اين که در فضاي کشور خود ارتفاع را به 25000 پا رسانديم و پس از تماس با رادار خبر موفقيت آميز اين عمليات را با رمز اعلام کرديم . آنها هم هواپيماهاي گشت و مراقبت هوايي را برابر روش به سوي ما فرستادند. هواپيماهاي گشت هوايي، با عبور از منطقه پرواز ما و حرکت به سمت مرز پوشش لازم را براي مقابله و جلوگيري از حمله احتمالي شکاري هاي دشمن فراهم کردند و ما با خيالي آسوده به سمت پايگاه خود ادامه مسير داديم. دقايقي بعد در پايگاه فرود آمديم و سپس راهي آشيانه هواپيما شديم. طبق معمول فرماندهان و پرسنل پايگاه در انتظار ما بودند. بعد از پياده شدن آنها ما را مورد استقبال قرا دادند و برايمان گوسفند قرباني کردند. بلافاصله فيلم دوربين ها پياده شد و ساعتي بعد با ظهور و چاپ فيلم ها و عکس ها به بررسي نتايج ماموريت پرداختيم . عکس ها گوياي موفقيت در ماموريت بود و ادوات نظامي دشمن را در حال شعله ور شدن نشان مي داد و در واقع توفيق در اجراي ماموريت را به صورت مستند تاييد مي کرد.
نظر شما
پربیننده ها