چرایی حمایت امریکا و اسرائیل از به قدرت رسیدن نظامیان در مصر

هرگونه جابجایی قدرت در مصر، منافع امریکا مخصوصا امنیت رژیم صهیونیستی را با چالش‏های جدی در دراز مدت مواجه خواهد کرد.
کد خبر: ۱۲۳۵۸
تاریخ انتشار: ۰۵ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۸ - 24February 2014

چرایی حمایت امریکا و اسرائیل از به قدرت رسیدن نظامیان در مصر

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از موسسه مطالعات امریکا، دوران حکومت نظامیان در مصر از دهه پنجاه میلادی تا ۲۰۱۱ با علامت سوالها و ابهامات زیادی مواجه است. با کودتای افسران آزاد و "خلع ملک فاروق"، "ژنرال نجیب" به عنوان رئیس جمهور مصر انتخاب شد. اما طولی نکشید که "جمال عبدالناصر" ملی گرای سرسخت، وی را کنار و خود بر اریکه قدرت نشست. شاید بتوان دوران جمال عبدالناصر را تنها دورهای در تاریخ معاصر مصر دانست که این کشور نقش فعال خود در جهان عرب را به خوبی ایفا کرد. چرا که وی در ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ دو جنگ مهم را علیه رژیم صهیونیستی راه انداخت و به نوعی به سایر کشورهای عرب ثابت کرد که مصر امالدنیا و محور کشورهای عربی است. علاوه بر این، وی در سال ۱۹۵۶ با ملی کردن کانال سوئز در برابر غرب قرار گرفت. اما این دوران با مرگ وی خاتمه یافت و انور سادات به قدرت رسید و مصر را از مدار مقاومت علیه رژیم صهیونیستی خارج کرد و بعد از وی نیز "حسنی مبارک" که شخصیتی غربگرا بود سیاستهای سادات را ادامه داد.

بیداری اسلامی در مصر که در سال ۲۰۱۱ آغاز و ظرف کمتر از یک ماه به سقوط حسنی مبارک منجر شد، امیدواری جدیدی برای قرار گرفتن مصر در مدار مقاومت ایجاد کرد که این امیدواری با روی کار آمدن دولت اخوانالمسلمین تقویت نیز شد. با این حال، دولت "محمد مرسی" تنها یک سال در قدرت باقی ماند و بار دیگر نظامیان مصری قدرت را در این کشور در اختیار گرفتند. مصر در منطقهای قرار گرفت که قدرتهای بزرگ نمیتوانند برای تداوم قدرت خود به آن بیتفاوت بمانند. امریکا نیز با توجه به این که خاورمیانه (غرب آسیا) را به عنوان یک منطقه سوقالجیشی و حیاتی برای تأمین انرژی و اقتصاد خود میداند سعی دارد از به قدرت رسیدن رژیمهایی در این کشورها حمایت کند که امنیت انرژی و رژیم صهیوینستی را به بهترین شکل ممکن تامین کند. در این مورد مصر جایگاه ویژهای در سیاست خارجی امریکا دارد. برای تبیین این موضوع در این مطلب به چرایی اهمیت مصر و حکومت نظامیان در این کشور برای امریکا پرداخته میشود.

پیروزی اسلام گرایان و احتمال افول غرب گرایی
 
ایالات متحده با سقوط مبارک در ۲۲ بهمن ۱۳۸۹ (دهم فوریه۲۰۱۱) و به قدرت رسیدن اخوانالمسلمین، خطر را در این منطقه احساس کرد. بنابر طرح خاورمیانه بزرگ، امریکا بنا بر سیاستهای اعلانی خود به دنبال گسترش دموکراسی در خاورمیانه (غرب آسیا) و مخصوصا جهان اسلام بود. اما پیروزی اسلامگرایان در مصر در اولین انتخابات آزاد در این کشور زنگ خطر را برای تصمیمگیران امریکا به صدا در آورد، چرا که با توجه به گرایش ملتهای منطقه به اسلام و همچنین اکثریت اسلامگراها نتیجه هر انتخابات دموکراتیکی، پیروزی اسلامگرایان در خاورمیانه خواهد بود و این چیزی نبود که منافع امریکا را در منطقه تامین کند. بنابراین امریکا اگر چه در سیاستهای اعلانی خود در برابر اخوانالمسلمین و محمد مرسی موضعی خصمانه نگرفت اما سیر حوادث بعدی نشان داد که حکومت یک ساله اخوان در مصر تنها به عنوان کاتالیزوری برای عبور از دوره مبارک به دوره جدید حکومت نظامیان بوده است. با توجه به اهمیت چندگانه مصر، امریکا نمیتوانست با اما و اگرهای در آینده سیاستهای خود را تدوین کند و مطلوب این کشور بازگشت مجدد نظامیان به قدرت بود. شاهد این مدعا نیز عدم به کار بردن عنوان کودتا برای اقدام ارتش مصر در برکناری محمد مرسی رئیس جمهور مصر است.
 
تابوشکنی گذشته مصر در خصوص اسرائیل
 
مصر تا قبل از جنگ ۱۹۷۳ همواره به عنوان کشوری که پرچم قیام علیه اشغالگری رژیم صهیونیستی را برافراشته بود شناخته میشد. در واقع مشکل بزرگ رژیم صهیونیستی در آن دوران مصر بود و اگر این کشور به نوعی سازش با این رژیم راضی میشد این رژیم میتوانست سیاستهای اشغال گرانه خود را پیش ببرد.
 
انور سادات این زمینه را برای رژیم صهیونیستی مهیا کرد. وی به عنوان سومین رئیس جمهور مصر قیامی را که از سال ۱۹۴۸ علیه رژیم اشغالگر قدس شروع شده بود با سفری غیرمنتظره به سرزمینهای اشغالی به سوی شکست برد. وی اولین حاکم یک کشور عرب بود که پیمان سازش را با رژیم صهیونیستی امضاء نمود و این کشور را بیچون و چرا به رسمیت شناخت. بعد از جنگ رمضان (جنگ اکتبر) سادات سیاست خود را در قبال رژیم صهیونیستی تغییر داد و پس از مدت کوتاهی، مصر را از خط مقدم جنگ با این رژیم خارج نمود و با رژیم صهیونیستی قرارداد صلح امضا کرد. سادات در اولین اقدام، با امضای قرار داد کمپ دیوید که به موجب آن موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت، جهان اسلام را در بهتی عظیم فرو برد.
 
در واقع به دنبال بهبود رابطه با امریکا، سادات در یک سفر غیرمنتظره به سرزمینهای اشغالی فلسطین در روز نوزدهم نوامبر ۱۹۷۷ باب مذاکرات مستقیم با رژیم صهیونیستی را گشود و سرانجام علیرغم مخالفت شدید سایر کشورهای عرب، این رژیم را به رسمیت شناخت. ادامه این سیاست، به مذاکرات صلح سران مصر و رژیم صهیونیستی با میانجیگری امریکا منجر شد که در نهایت، موجب انعقاد پیمان کمپ دیوید در ۲۶ مارس ۱۹۷۹گردید که خشم کشورهای اسلامی را برانگیخت. مبارک نیز سیاست سادات را در مورد رژیم صهیونیستی و امریکا اتخاذ کرد و گروههای اسلام گرای مخالف را که سیاستهای مقابلهجویانه در برابر رژیم صهیونیستی اتخاذ میکردند سرکوب کرد.
 
شاید بتوان گفت که همین یک اقدام نظامیان مصری به تنهایی برای امریکا و رژیم صهیونیستی کافی باشد تا این که از نظامیان در برابر هر جریان و قدرت دیگری در مصر حمایت کنند. مصر به نوعی مرکزی برای تعیین خط مشیهای دیگر کشورهای عربی است و هر نوع تصمیم مصر بر جهان عرب تاثیر زیادی میگذارد. در واقع اقدام نظامیان در عادی کردن روابط با رژیم صهیونیستی، دیگر کشورهای عربی مانند اردن را نیز تحریک به عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی کرد. مصر دیوار انزوایی را که از سال ۱۹۴۸رژیم صهیونیستی را محاصره کرده بود فرو ریخت و زمینه را برای تعدی های بعدی این رژیم فراهم کرد. این اقدام مصر باعث شد امریکا به صورت سالانه از زمان امضای کمپ دیوید نزدیک به ۳ میلیارد دلار به این کشور کمک بلاعوض کند. بنابراین کاملا طبیعی بود که در دوران گذار در مصر امریکا خواهان بازگشت نظامیان به قدرت باشد.
 
حمایت نظامیان مصر از جناح سازش در فلسطین
 
اهمیت مصر برای امریکا مرتبط با جغرافیای سیاسی آن و مخصوصا امنیت رژیم صهیونیستی است. مصر با داشتن مرز مشترک با فلسطین و رژیم صهیونیستی در سیاست خارجی امریکا جایگاه ویژهای دارد. رژیم صهیونیستی که به عنوان پایگاه امریکا در خاورمیانه برای کنترل جهان اسلام و تامین امنیت انرژی محسوب میشود جزء منافع حیاتی امریکا است. به طور طبیعی کشورها برای تامین منافع حیاتی خود به هرگونه اقدامی مبادرت میکنند.
 
مهمترین مسئله در مورد رژیم صهیونیستی نیز نحوه پیشرفت مذاکرات صلح این رژیم با گروههای فلسطینی است. در فلسطین نیز دو گروه عمده وجود دارد: جنبش فتح که به ریاست "محمود عباس" طرفدار سازش با رژیم صهیونیستی است و در هرگونه مذاکرهای در این مورد شرکت میکند و جنبش حماس که هرگونه مذاکرهای با رژیم صهیونیستی را رد کرده و معتقد به مقاومت است. میزان کمکهای خارجی در مقاطع مختلف میزان قدرت این دو جنبش را تعیین کرده است. مصر از مهمترین کشورهای تاثیرگذار در صحنه سیاسی فلسطین است که تا قبل از تحولات سال۲۰۱۱ از جریان سازشکار یعنی جنبش فتح حمایت میکرد و رژیم صهیونیستی به نوعی از این سیاست مصر ابراز رضایت میکرد. اما با پیروزی اخوانالمسلمین در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری مصر تهدیدی جدی متوجه امنیت رژیم صهیونیستی شد. حماس که خود شاخهای از اخوانالمسلمین است به صورت طبیعی با قدرت گرفتن اخوانیها در مصر جایگاه برتری در صحنه داخلی فلسطین پیدا کرد. هرچند اخوانیها با اتخاذ راهبرد تمکن به صورت صریح علیه رژیم صهیونیستی موضعگیری نداشتند اما کاملا واضح بود که این تاکتیکی بیش نیست و اخوانی ها ترجیح میدهند همزمان در چندین جبهه خود را درگیر نکنند.
 
امریکا و رژیم صهیونیستی به خوبی این تهدید را درک کردند و به صورت آشکار و پنهان سعی در برهم زدن این شرایط را داشتند. کودتای "عبدالفتاح السیسی" علیه مرسی را میتوان با چراغ سبز امریکا دانست، چرا که با توجه به کمکهای سالانهای که امریکا به ارتش مصر میکند به نوعی استقلال ارتش این کشور از دست رفته و به امریکا وابسته است.

بنابراین خیلی سخت بتوان پذیرفت که اقدام ارتش مصر بدون هماهنگی با امریکاییها انجام گرفته باشد. در واقع با توجه به سابق نظامیان در مصر که همواره طرفدار امنیت و صلح با رژیم صهیونیستی بودند و از جریان مقاومت در فلسطین دوری میکردند میتوان به راحتی پذیرفت که بازگشت نظامیان به قدرت برای رژیم صهیونیستی بهترین گزینه بوده است که میتواند مرزهای رژیم صهیونیستی را بار دیگر به آرامش برساند. از طرف دیگر با محاصره غزه که توسط رژیم صهیونیستی صورت گرفته است مرز رفح در همسایگی غزه با مصر تنها راه ارتباطی مردم محصور غزه با دنیای خارج است. در دوران حکومت اخوانالمسلمین در مصر چندین بار این مرز بازگشایی شد اما با برکناری مرسی ارتش به بهانههای مختلف به تونلهای این منطقه حمله و این معبرها را نابود کرده است. این اقدامات به بهترین وجه منافع امریکا و رژیم صهیونیستی را برآورده میسازد. بنابراین برای موفقیت مذاکرات صلح به سود رژیم صهیونیستی طبیعی بود که امریکا از بازگشت نظامیان مصری به قدرت حمایت کند تا وزن جریان سازشکار در فلسطین را ارتقاء دهد.
 
جمع بندی
 
 با توجه موارد فوق کاملا مشخص است که هرگونه جابجایی قدرت در مصر، منافع امریکا مخصوصا امنیت رژیم صهیونیستی را با چالشهای جدی در دراز مدت مواجه خواهد کرد. هرچند امریکا برای حفظ شأن و جایگاه بینالمللی در سیاستهای اعلامی خود از قدرت گرفتن اسلامگراها و حاکمیت مردم در مصر حمایت کرد اما با مدیریت این قیام، آن را به سطح یک رفرم تنزل داد و صرفا مصر را دو سال در اختیار دیگر گروههای مصری قرار داد تا به نوعی هیجان و انرژی انباشته شده مردم را تخلیه و بار دیگر مصر را تحویل نظامیان در این کشور دهد. البته در کنار عوامل ذکر شده نباید از نقش صادرات گاز مصر به رژیم صهیونیستی نیز غافل شد. مصر به عنوان یکی از صادرکنندگان اصلی گاز به رژیم صهیونیستی نقش عمدهای در تامین نیاز این رژیم به گاز طبیعی دارد. در دوره مبارک این صادرات بدون هرگونه مشکلی و حتی با قیمتی پایین انجام شده بود. اما با قدرت رسیدن اسلامگراها در مصر چندین بار لولههای انتقال گاز به رژیم صهیونیستی منفجر شد و رژیم صهیونیستی در این زمینه دچار مشکل شد. قدرت گرفتن اسلامگراها در مصر دورنمای این انتقال انرژی را با تهدیدی جدی مواجه کرده بود. با توجه به افزایش قیمت گاز طبیعی و کاهش ذخایر کشورها و همچنین فاصله رژیم صهیونیستی از تامین کنندگان اصلی گاز طبیعی در جهان، این مسئله میتوانست چالشهای رژیم صهیونیستی را در زمینه انرژی جدیتر کند. بنابراین این عامل نیز در کنار دیگر عوامل باعث شد که امریکا از شکست اخوانالمسلمین و بازگشت نظامیان به قدرت حمایت کند.
 
در نهایت میتوان گفت تجربه تحولات سیاسی چند دهه اخیر مصر نشان داد که حکومتهای نظامی و دیکتاتور میتوانند منافع رژیم صهیونیستی را حفظ نمایند و تجربه کوتاه دولت دموکراتیک در دوره محمد مرسی نیز این نظریه را تایید کرد، به گونهای که با وجود فشارها وی در پی قطع روابط با صهیونیستها برآمد و حمایتها از مردم فلسطین در نوار غزه را افزایش داد. این امر منجر به این شد که صهیونیستها از دولت وی احساس خطر کرده و با وقوع کودتا در مصر علیه دولت محمد مرسی، رژیم صهیونیستی به همراه امریکا از این موضوع استقبال کرد.
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار