زخط سرخ شهيدان جبهه ميخوانم

کد خبر: ۱۲۴۱۷۳
تاریخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۵:۲۶ - 29July 2009
71
دست از تن و تن ز سر جدا بايد رفت
در دشت بلا بهر بقا بايد رفت
غفلت منما كه خصم دون بيدار است
از پا منشين به كربلا بايد رفت
72
گزيدگان ترا طاقت جدائي نيست
معاندين ترا فيض آشنايي نيست
كسي كه گشت گرفتار جعد گيسويت
بفكر خويش و در انديشه رهائي نيست
73
زخط سرخ شهيدان جبهه ميخوانم
كه عكس روي تو بر اشك ديده ها پيداست
دلي كه بهر تو آشفته و پريشان شد
در آن تلالو انوار كبريا پيداست
74
چراغ عقل پي جستجويت افروزم
در اين تجسس دل بوي آشنا پيداست
به بحر عشق تو افكنده ايم زورق جان
به موج حادث ها دست ناخدا پيداست
75
پيكار شهيد در پي پيمان خدائي است
ايثار شهيدان دادن جان عهد و وفائي است
76
خورشيد خون سر زد ز آفاق شخادت
در حجم جان گل كرد مصداق شهادت
با كوله باري از عقيق عشق و ايمان
از شهر تن رفتند عشاق شهادت
77
خوشا بر من كه دلدارم حسين است
به محشر ياور و يارم حسين است
سر و كاري ندارم در دو عالم
كه درعالم مددكارم حسين است
به بالينم نمي خواهم طبيبي
كه را خواهم كه غم خوارم حسين است
ندارم غير عشقش فكر ديگر
كه هم فكر و هم افكار حسين است
78
تو را در هاله اي از نور ميخواست
تو را در برگ گل مستور مي خواست
فقط خاكسترت بر دوش ما بود
خدا حتما ترا اينجور مي خواست
79
ما زنده از آنيم كه آرام نگيريم
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
80
دلم پر آتش و اشكم چو خون است
بيا بنگر كه حالم بي تو چون است
علي اصغر چراغ قلب مادر
پدر از داغ تو چون دال و نون است
تو دادي جان چنان در راه اسلام
كه شرحش با قلم از حد فزون است
بلي داغ تو  وداغ عزيزان
مرا تا واپسين دم در درون است
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار