"حاج ابوعلی خجسته منش" مردی که برای شهادت لحظه‌شماری می‌کرد

هنگامی که مردم آرزوی تشرف خدمت امام خمینی (ره) را داشتند او از من خواست از امام درخواست کنم وی را ترخیص فرماید تا بتواند به خط مقدم جبهه رهسپار شود. وقتی علت این درخواست را جویا شدم...
کد خبر: ۱۲۶۷۷
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۰:۴۲ - 01March 2014

زندگی پاسداران دین خدا همواره مملو است از داستانهایی حماسی، عبرتهایی درس آموز و جانبازیهای شگفت انگیز، شهدای اسلام غالباً سربازانی گمنامند که جزء خدا هیچ کس آنان را توان شناختن ندارد. "شهید ابوعلی خجسته منش" نیز در زمرۀ سربازان رنج کشیده و محرومیت دیده این اُمت بود.

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، متن حاضر گزیدهای از زندگینامۀ اسوۀ صبر و استقامت، ایثار و شهامت، شهید والامقام "حاج ابوعلی خجسته منش" میباشد که در دوران زندگی پُر برکتش همواره پیش قرآول خدمت به مظلومان در مقابل جبهۀ کفر بود.

دین مداری و استکبار ستیزی بخش اصلی هویت او بود

وی در سال ۱۳۱۷ در خانوادهای محروم متولد شد و که تولدش نیز همزمان با چنگ اندازی استکبار جهانی بر ملل ضعیف اتفاق افتاد. پس از رسیدن به سن نوجوانی دریافت که چه جنایتهایی از ناحیه مستکبرین بر محرومین و مستضعفین وارد میشود و بدین جهت کمر همت را علیه جباران زمان بربست و تمام توان خود را به کار گرفت و تا آنجا که میتوانست با حفظ رشته پیوند خویش با روحانیت، خود را با مجموعه انقلاب هماهنگ و همسو ساخت.

در قیام ۱۵ خرداد ۴۲ به نوبۀ خود ایفای نقش نمود در آغاز پیروزی انقلاب در حرکات عمومی مردم در کمیته استقبال از امام(ره) و سپس حفاظت از آن بزرگوار نقش فعال داشت که حتی بعدها هم در جماران از آن امام حفاظت مینمود.

روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن دوشادوش مردم با حامیان شاه جلاد جنگید و پس از پیروزی انقلاب درکمیته فعالانه شرکت داشت و در ایجاد کمیته مسجد النبی نارمک کمیته مرکزی شرق تهران سهم بسزایی داشت.

شهید ابوعلی فردی بسیار مهربان و با عطوفت بود که نسبت به خانوادههای شهدا این خصلت پسندیدهاش به اوج خود میرسید. وی فعالیت مستمری در برگزاری مراسم شهدا داشت و این فریضه الهی را به تمام دوستان خصوصاً خانوادهاش سفارش مینمود.

مردی از تبار عاشورائیان که پشت به مظاهری دنیوی کرد

 "حجت الاسلام موسوی کاشانی" نماینده ولی فقیه و امام جماعت مسجد النبی نارمک در وصف مُحسنات اخلاقی این شهید بزرگوار چنین میگوید: ابوعلی از جمله مردانی بود که زرق و برق دنیا نتوانست او را فریب دهد جاه و مقام صوری دنیوی نتوانست او را به زانو درآورد شهید ابوعلی دلیر مردی بود از تبار آزادگان، بازماندهای از عاشورائیان، ابوعلی سالیان دراز از همرزمان خودش جلوتر بود. مردی بزرگ بود از تبار آسمانها، که قال اندیش کوچه و شهر گنجایش او را نداشت.

او در ردیف عرشیان مینگریست و پرواز میکرد. او مردی بسیار بلندنظر و حریف بر شیطان بود و هنگامی که مردم آرزوی تشرف خدمت حضرت امام را داشتند، از من خواست تا از امام درخواست کنم وی را ترخیص فرماید تا بتواند به خط مقدم جبهه رهسپار شود. وقتی علت این درخواست را جویا شدم گفت: برادران همرزم من در جزایر مجنون وام الرصاص زیر تابش سوزان آفتاب تشنه و گرسنه در مقابل دشمن ایستادگی میکنند، با این وجود برای من ماندن در جماران ناگوار است. ابوعلی تلاش در جبهه و شلاق زندانهای صدامی را برابر نوازشهای آرام بخش مرحوم حاج احمد آقا خمینی ترجیح میداد، او از این دنیا بریده بود و عاشق لقای الهی شده بود و ما هنوز نمیدانیم تشنگیهای طاقت فرسای جبهه و شبهای پُر از پشه جزایر جنوب بیشتر لذت دارد یا در خدمت حضرت امام (ره) بودن.

فعالیتهای جهادیاش فراتر از مرزهای ایران بود

او سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ارتفاعات جولان و لبنان در خدمت شهید والامقام دکتر چمران بود. و ارادتی که به روحانیت داشت او را از دیگران متمایز کرده بود.

 ابوعلی در مقام پاسداری یک پاسدار واقعی در محراب یک امام عادل، در منبر خطابه یک روحانی والامقام، در حضور امام یک خدمتگذار دلسوز، در بازار یک کاسب صحیح العمل و در جبهه یک قهرمان عاشورایی بود.

در آغاز تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جزء اولین گروههای عضو آن نهاد بود و در اکثر مواقع در برابر تحرکات مزدورانه دشمنان اجنبی آماده مقابله بود و هر لحظه منتظر شهادت بود، همیشه میگفت: خدایا من هم لیاقت شهید شدن را دارم خدایا ما را هم در زمرۀ بندگان مخلص خود قرار بده.

خاک نشینی که افلاکی شد

شهید ابوعلی پس از شروع جنگ تحمیلی در عملیاتهای ثامن الائمه طریق القدس، بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجر مقدماتی و والفجرهای ۲، ۳، ۴ و ۵ در غرب عملیات بازی دراز و مسلم بن عقیل شرکت داشت و چند بار نیز مجروح گشته بود و سرانجام در عملیات خیبر در جزیرۀ مجنون در تاریخ ۴/۱۲/۶۲ به همراه لشگریان اسلام بر کُفر جهانی تاخت و به مدت ۱۴ سال مفقود الاثر بود تا اینکه پیکر مطهرش بدون سر در مورخه ۱۵/۴/۷۶ به وطن بازگشتو بنا به وصیتش با لباس سپاه در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

گزیدهای از وصیت نامه این شهید والامقام

چون با آگاهی کامل در مسیری قدم نهادهام که در هر صورت پیروز هستم، چه شیوه امامانم شهید کردم یا خدای نخواسته در بستر بمیرم.

ان شاالله خدا خواست شهید شدم، اگر در جبهه بودم در صورت امکان مرا در همان محل با لباس سپاه به خاک بسپارید و اگر جنازهام را به خانوادهام تحویل دادند هیچکس حق گریه ندارد و من از آن شخص راضی نخواهم بود، من از بستگان خود تقاضای شادی دارم.

اتومبیل وانت بطور رایگان به سپاه پاسداران تحویل گردد و پولی که در یکی از شرکتها سهم خریدم به جهاد سپرده شود و از حقوق ماهیانهام بطور ماهانه ۵۰۰ تومان به جهاد پرداخت گردد.

در پایان از فرزندانم تقاضا دارم در صورت شهید شدن اگر جنازهام به آنان تحویل شد، در صورت امکان با اسلحه و لب خندان بر درب مسجد بایستند تا دشمنان ما بدانند که اگر یک نفر رفته ۶ نفر دیگر به جایش هستند که با اسلحه خود از اسلام دفاع نمایند.

در صورتی از فرزندانم راضی خواهم بود که در خط ولایت فقیه گام بردارند و از تمام کسانیکه مرا میشناسند برای رضای خدا حلالیت میطلبم و از آنان تقاضای طلب آمرزش دارم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاتهُ

علی خجسته منش

نظر شما
پربیننده ها