سياست راهبردي آمريکا در مقابله با بيداري اسلامي

کد خبر: ۱۲۸۵۶۳
تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۰ - ۰۷:۱۹ - 27October 2011

 



پديده‌ي بيداري اسلامي که با عبارات احياي اسلام، جنبش اسلامي و بينادگرايي مطرح مي‌شود، حدود يک قرن است که يکي از مسائل خاورميانه مي‌باشد. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ابعاد بيداري اسلامي را بين‌المللي و شتاب و تأثير شگرفي بر تحولات سياسي و فرهنگي داشته است.
دولت آمريکا براي تسلط خاورميانه به عنوان اولين گام در راستاي تسلط بر جهان و اجراي استراتژي تک‌قطبي کردن جهان و خود را «قلدر محله کردن»؛ با سه هدف مشخص،‌ اقدامات خود را آغاز کرده است:
1.تسلط بر مراکز نفتي و دولتهاي صاحب نفت براي تأمين هزينه‌هاي سلطه‌ي جهاني خود و جلوگيري از قدرت گرفتن دولتهاي صادرکننده نفت.
2. تأمين امنيت و سلطه‌ي اسرائيل و صهيونيسم بر خاورميانه که بخشي از سياست مشترک جهاني آمريکا مي‌باشد.
3. مهار و يا انحراف اسلام سياسي و کنترل جنبش‌هاي اسلامي براي جلوگيري از نفوذ اين جريان به خارج از منطقه خاورميانه.
اگرچه اقدامات انجام شده براي سرکوب موج گرايش به اسلام سياسي ـ انقلابي موفقيتي نداشته اما استحاله فرهنگي، غلبه‌ي تفکر سکولاريسم، نفوذ عوامل خود در مراکز‌ آموزشي، فرهنگي و رسانه‌ها و به راه انداختن جنگ رواني ـ تبليغاتي بر ضد اسلامو مسلمانان، تحت عناوين مبارزه با تروريسم، دفاع از حقوق بشر، نابودي سلاح‌هاي کشتار جمعي و هسته‌اي، برقراري دموکراسي،‌ برنامه راهبردي آمريکا در قرن 21 مي‌باشد که تلاش‌هاي زيادي در جهت اجراي آنها در جريان است و به اين دليل چالش‌هاي گسترده در منطقه وجود دارد.

مقدمه

ابتداي قرن چهاردهم نقطه‌ي آغاز تحول و حرکت جديدي در جهان اسلام بود. اگرچه حرکت مزبور کندوتا حدودي نامحسوس بود ولي به تدريج احياي حيات سياسي و اجتماعي مسلمانان و حضور آنان در صحنه‌هاي مبارزاتي و طرح گفتمان‌هاي حکومت ديني، عدالت‌خواهي،‌ استقلال‌طلبي،‌ اصطلاح بيداري اسلامي را در فرهنگ سياسي و بين‌المللي وارد کرد.
بيداري اسلامي که در ابتدا بيشتر جنبه داخلي و مرتبط با مسائل اجتماعي مسلمانان داشت، پس از چند حرکت سياسي بر ضد سلطه نيروهاي خارجي و استعماري به موضوع مهم و حياتي دولت‌هاي بزرگ تبديل شد. با اجراي طرح‌هاي کوتاه‌مدت و بلندمدت توسط قدرتهاي بزرگ استعماري، جريان بيداريو جنبش‌هاي اسلامي حدود يک قرن مبارزات و مشکلات بسياري را پشت سر گذاشت و سرانجام در آخرين سال قرن چهاردهم هجري با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، اوضاع و احوال جديدي شکل گرفت که در ادامه‌ي خود تحولات و دستاوردهاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و بين‌المللي زيادي داشته است. به گونه‌اي که بازتاب و پيامدهاي اين پديده، موضوع مستقلي است که در غالب مراکز تحقيقات استراتژيک جهان اکنون مورد پژوهش درگفتگو و کتاب‌ها و مقالات بسياري در اين زمينه چاپ و منتشر شده است. آنچه در اين نوشتار مورد بررسي قرار مي‌گيرد، سياست راهبردي سلطه‌ي استکباري سرمايه‌داري و به ويژه ايالات متحده آمريکا به عنوان بزرگترين دولت استکباري و رهبر جهان سرمايه‌داري، در قبال بيداري اسلامي و استراتژي مقابله با حرکت‌هاي مبارزات ناشي از آن مي‌باشد.

انقلاب اسلامي و پيامدهاي آن


 قريب چهل سال دوران پس از جنگ جهاني دوم، بيشترين اهتمام و برنامه‌ريزي‌هاي سلطه‌ي سرمايه‌داري معطوف به مبارزات با کمونيسم و اداره‌ي جهان دوقطبي بود. به گونه‌اي که تماميمسائل در چگونگي روابط شرق و غرب و به عبارت ديگر سرمايه‌داري و کمونيسم خلاصه و هر تحولي در اين چارچوب تجزيه و تحليل مي‌شد. در حالي که جهان اسلام جنگ در سه جبهه را که از ابتداي قرن چهاردهم آغاز کرده بود، همچنان ادامه مي‌داد. جنگ با حکومت‌هاي فاسد و وابسته که همچنان در اشکال مختلف ادامه دارد؛ و جنگ با جريان‌هاي فکري و فرهنگي وارداتي که توسط قدرتهاي استعماري و عوامل نفوذي آنها هدايت مي‌شد و بالاخره جنگ با جهل و خرافات و عقب‌ماندگي‌هاي گوناگون که جنگي بسيار سختو نيازمند زماني طولاني مي‌باشد. قدرت‌هاي استکباري ادامه‌ي سلطهو حاکميت خود را بر سرزمين‌هاي مسلمانان در حکومت‌هاي وابسته و ضد مردمي مي‌ديدند و رويکرد آنها به سرکوب حرکت‌هاي مردمي و گسترش فرهنگ و ارزش‌هاي غربي بود. مسلمانان مبارز در قالب تشکل‌هاي غيررسمي،‌ غيرمتمرکز و تا حدودي ناشناخته براي قدرتهاي استعماري به آموزش و اجراي فرايض ديني پرداختند و به تدريج با توسعه‌ي آگاهي‌ها و احياي روح ديني و انگيزه‌هاي اسلامي، فعاليت‌ها و تأثيرات اجتماعي و سياسي خود را گسترش دادند.
انقلاب اسلامي در ايران از نظر تحليل‌گران سياسيو اجتماعي و قدرتهاي بزرگ نه تنها پديده‌اي مهم و فوق‌العاده بلکه عجيب و باورنکردني بود.

انقلابي که عليرغم حاکميت نظام دوقطبي در جهان، شعار استقلال و نفي سلطه‌ي شرق
 
و غرب، و با وجود دو قرن مبارزه با دين، خواستار حضور دين در صحنه‌هاي اجتماعي،‌سياسي و بين‌المللي شده وشعار حکومت ديني مي‌دهد. بيداري اسلامي در واقع جريان ناشناخته و نيرومندي بر ضد سلطه‌ي فکري، سياسي و اقتصادي شرق و غرب بود که انقلاب اسلامي در ايران يکي از ثمرات و آثار برجسته و توسعه‌دهنده‌ي آن بوده است.
«مايکل برانت» يکي از معاونان سابق سازمان اطلاعت مرکزي آمريکا (سيا) در مصاحبه‌اي گفت: «جهان اسلام از قرن‌ها پيش تحت سيطره‌ي دول غربي بوده است و اگرچه در يک قرن اخير اغلب کشورهاي اسلامي به ظاهر استقلال خود را به دست آورده‌اند ولي نظامهاي سياسي و اقتصادي و به خصوص فرهنگ اين جوامع، هنوز در کنترل غربي‌هاست و از آنها پيروي مي‌کنند.
 در سال 1357 با وقوع انقلاب اسلامي در ايران، آمريکاييها متحمل خسارات سنگيني شدند. ابتدا ما فکر مي‌کرديم اين انقلاب خواست طبيعي جامعه مذهبي ايران است که رهبران مذهبي آن قصد بهره‌گيري از شرايط را دارند، و با کناره رفتن شاه ما مي‌توانيم به مرور افراد مطلوب خود را [نظير ساير کشورها و انقلاب‌ها] بر روي کار بياوريم و سياست‌هاي خود را در ايران تداوم بخشيم. اما با گذشت زمان و گسترش فرهنگ انقلاب اسلامي در کشورهاي منطقه به خصوص در عراق، پاکستان،‌ لبنان و کويت و ديگر کشورها، متوجه شديم که در تحليل‌هاي خود اشتباه کرديم.
 در يک گردهمايي که با حضور مقامات سازمان «سيا» برگزار شد و در آن نماينده‌اي از سرويس اطلاعاتي انگليس ـ به علت تجارت زياد اين کشور در جوامع اسلامي ـ نيز حضور داشت، به اين نتيجه رسيديم که پيروزي انقلاب اسلامي ايران فقط نتيجه‌ي سياست‌هاي اشتباه شاه در مقابله با اين انقلاب نبوده است؛ بلکه عوامل ديگري مانند قدرت رهبر مذهبي آن و استفاده از فرهنگ شهادت دخيل بودند که اين فرهنگ از هزار و چهارصد سال پيش توسط نوه پيامبر اسلام (امام حسين(ع)) به وجود آمده و هر ساله با عزاداري در ايام محرم اين فرهنگ ترويج و گسترش مي‌يابد. ما همچنين به اين نتيجه دست يافتيم که شيعيان بيشتر از ديگر مذاهب فعال و پويا هستند. در اين گردهمايي تصويب شد که بر روي مذهب شيعه تحقيقات بيشتري صورت گيرد و طبق اين تحقيقات برنامه‌ريزي داشته باشيم. به همين منظور 40 ميليون دلار بودجه براي آن اختصاص داديم. اين پروژه در سه مرحله به ترتيب زير انجام شد:
1ـ جمع‌آوري اطلاعات و آمار
2ـ اجراي اهداف کوتاه‌مدت با انجام تبليغات عليه شيعيان و راه‌اندازي اختلافات مذهبي ميان شيعيان با ديگر مذاهب اسلامي
3ـ اجراي اهداف بلندمدت جهت از بين بردن اين مذهب.» (1)
بيداري اسلامي که در واقع بازگشت به اسلام (و به تعبيري ديگر «احياي اسلام») پس از يک دوره سکون و سکوت است، عامل ظهور جنبش‌هاي اسلامي مي‌باشد و شرايط جديدي را شکل داد که نه تنها غيرمنتظره بود، بلکه با وجود بيش از يک قرن از آغاز آن و ربع قرن پس از پيروزي مرحله‌اي آن، هنوز هم براي شناخت و براي مقابله با آن با معضلات پيچيده و متعددي روبرو هستند. زيرا فرهنگ و ارزش‌هاي دروني اين حرکت علاوه بر انطباق با فطرت الهي انسان، برتر و نيرومندتر از فرهنگ و ارزش‌هاي مادي است و براي ديگران که فقط در سطح تئوري و نظري مسائل را مي‌بينند تا حدودي قابل درک و محسوس نمي‌باشد. از اين رو برداشتهاي متفاوت و در نتيجه شيوه‌هاي مختلفي براي برخورد با اين پديده تبيين و تحليل شده است. طبعا در اين نوشته برخوردهاي مجموعه‌ي قدرت‌هاي سرمايه‌داري و به ويژه آمريکا مورد بررسي خواهد بود زيرا بلوک کمونيسم که ديگر موجوديتي ندارد و ديگر کشورها يا از خود توان ندارند و يا تابع و از اقمار غرب مي‌باشند.

شيوه‌هاي مقابله با بيداري اسلامي

دو گرايش عمده در برخورد با بيداري، احياگري و جنبش‌هاي اسلامي ـ و در تعبير تبليغاتي و انحرافي آن بنيادگرايي اسلامي ـ در ميان دولتهاي بزرگ و سياستمداران و استراتژيست‌ها وجود دارد. اگرچه هر دو گرايش هدف واحدي ـ‌که حذف و از بين بردن نفوذ و حضور اسلام در صحنه‌هاي سياسي و بين‌المللي است‌ـ را دنبال مي‌کنند، گروهي معتقد به تقابل و گروه ديگري معتقد به تعامل مي‌باشند. گروه اول چنين باور دارند و تبليغ مي‌کنند که اسلام و مسلمانان همچون کمونيسم انحصارطلب،‌ استبدادي و عميقا سازش‌ناپذير و ضد سرمايه‌داري و در نهايت ضد غرب (2) مي‌باشند. به اين ترتيب اسلام ضد دموکراسي و ليبراليسم و طبعا مخالف سکولاريسم رايج و مورد حمايت غرب مي‌باشد. تقابل‌گرايان در واقع معتقدند تهديد اسلام مشابه تهديد کمونيسم است.
«از منظر اين گروه، اسلام به عنوان يک تهديد راهبردي عمده در دوره‌ي پس از جنگ سرد جانشين کمونيسم شده است... «دانيل پايپتس» ـ‌از مشاوران شوراي امنيت آمريکا در دوران نومحافظه‌کاران‌ـ بر اين نکته تأکيد مي‌ورزد که چالش بنيادگرايان اسلامي نسبت به غرب ژرف‌تر از چالش کمونيست‌ها است. کمونيست‌ها صرفا با سياست‌هاي ما مخالف بودند و نه با کل جهان‌بيني، شيوه‌ي لباس پوشيدن، شيوه‌ي عبادت و شيوه‌ي همسرگزيني ما! از نظر او اسلام ذاتاً با غرب مخالف است. آمريکايي‌ها به اسلام به عنوان يک دشمن مي‌نگرند و همانند کمونيسم دوران جنگ سرد، اسلام را تهديدي عليه غرب مي‌دانند.
اين خط فکري توسط معاون پيشين «ريچارد نيکسون»، «واتر مک دوگال» ايجاد شد که روسيه‌ي شوروي را به اتحاد با جبهه‌ي مسيحيت عليه دشمن مشترکشان يعني اسلام دعوت کرد.
تقابل‌گرايان با توجه به اين باور که دموکراسي با اسلام ناسازگار است، از ايالات متحده مي‌خواهند به متحدين خاورميانه‌اي خود براي تحقق حقوق بشر و اصلاحات دموکراتيک فشار نياورد. فشار براي دموکراتيزاسيون زودرس مي‌تواند باعث تضعيف چشمگير رژيم‌هاي طرفدار ايالات متحده و ظهور نظام‌هاي ديکتاتوري، تئوکراتيک و متعصب‌تر گردد. در اين ديدگاه دموکراسي در خاورميانه کالايي است که راه رژيم‌هاي ضددموکراتيک را براي کسب قدرت هموار مي‌سازد.» (3) طرفداران درگيري فيزيکي و همه‌جانبه براي نابودي جريان بيداري اسلامي و حرکتهاي مردم اسلامگرا به دلايل متعددي علاوه بر موارد اشاره شده، نگران آينده‌اي مي‌باشند که اوضاع از کنترل آنان خارج و گسترش موج گرايش به اسلام به حدينيرومند و نافذ باشند که نظام فکري، اقتصادي و حتي امنيتي و سياسي آنان را تحت تأثير قرار دهد.  «ساموئل هانتينگتون» از نظريه‌پردازان معروف تقابل‌گرا با بيداري و جنبش‌هاي اسلامي، مي‌گويد: «در جهان جديد منبع اصلي تعارض، ايدئولوژي يا اقتصاد نخواهد بود. شکاف‌هاي بزرگ ميان بشريت و منبع اصلي تعارض، فرهنگي خواهد بود. رويارويي تمدن‌ها، سياست جهاني را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد! در هر دو سوي، تعامل اسلام و غرب با عنوان برخورد تمدن‌ها تلقي مي‌شود.» (4) وي پيش‌بيني مي‌کند که جنگ جهاني آينده جنگ تمدن‌ها است.»

اهداف سلطه بر خاورميانه

از طرف ديگر ايالات متحده براي تحقق استراتژي تک‌قطبي کردن جهان و به اصطلاح خودشان «قلدر محله شدن» به دلائل زير تسلط بر خاورميانه را ضرورتي اجتناب‌ناپذير مي‌داند.

1ـ مقابله با بيداري اسلامي

روند گسترش بيداري اسلامي به گونه‌اي مي‌باشد که بعد از فروپاشي شوروي و محو کمونيسم به يکي از جدي‌ترين مباحث بين‌المللي درآمده است، زيرا نه تنها مسلمانان را در شرايط جديدي قرار داد، بلکه ساير اديان نيز به تدريج نقش اجتماعي و سياسي بيشتري يافتند و مهمتر آنکه مقوله‌ي دين به يکي از موضوعات مطرح و مؤثر در صحنه‌ي بين‌المللي درآمد. (5)
 امروز اصطلاحاتي نظير «اسلام سياسي»، «اسلام انقلابي»، «اسلام خميني» و «اسلام ايراني»‌را نظام استکبار سرمايه‌داري جايگزين اصطلاحاتي نظير «غول کمونيسم»، «بلوک شرق»، «دنياي پشت پرده‌ي آهنين» کرده است.
فلسفه‌ي اصلي رويکرد به جايگزيني تهديد بيداري اسلامي بلافاصله پس از فروپاشي شوروي به دو سياست استراتژيک بلندمدت غرب برمي‌گردد.

1ـ دشمن نيرومند خارجي

 اروپا و آمريکا در دو قرن اخير براي توجيه جنايات استعماري و اقدامات سلطه‌جويانه خود و براي جلب حمايت مردم خود و جلب آراي آنان و براي به حداکثر رساندن منافع خود، جرياني را به صورت تهديد مشترک خود معرفي مي‌نمايند. لذا پس از اضمحلال کمونيسم و بلوک شرق، ‌اسلام به عنوان دشمن اصلي غرب و حتي جهان بشريت معرفي شد. اگرچه به دلايلي و از جمله منافع عظيم و دولتهاي دست‌نشانده در جهان اسلام، مجبور به انتخاب کلمه‌ي «تروريسم» شدند. بنابراين در ذهنيت و تصور زمامداران و مردم، اسلام همان تروريسم و به همين علت محکوم به نابودي است؛ از اينروبايد جنگ صليبي جديد راه‌اندازي شود.
«دولت بوش بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 (20 شهريور 1380) به گونه‌اي عمل کرد که نشان دهد جهان اسلام در قالب تروريسم به جنگ آمريکا آمده است. ابتدا از ورود به جنگ صليبي خبر دادو آنگاه انگشت اتهام را متوجه مسلمانان و گروه‌هاي اسلامي کرد. اما عملکرد بعدي آن در سه بخش نظامي، سياسي و تبليغاتي نشان داد که اتخاذ سياست نظامي‌گري فصلي تنظيم شده از پرونده‌ي تغيير در نظم جهاني براي ارتقاي نقش و موقيعت آمريکا به عنوان تنها ابرقدرت باقيمانده از جنگ سرد است.» (6)
آنچه که در چند سال انجام شد و همچنان ادامه دارد ـکه خسارات و مصائب بسياري بر امت اسلام بر جاي گذاشت ـ‌در راستاي اجراي اين سياست بوده است. مقاومت مسلمانان در مقابل سلطه‌ي غرب و حمايت استکبار سرمايه‌داري از دولتهاي دست‌نشانده و احتمال قطع منافع آنان در جهان اسلام،‌ از جمله دلايل رويکرد به اين سياست استراتژيک مي‌باشد. منافع غرب در اين منطقه به اندازه‌اي
گسترده و استراتژيک مي‌باشد که تصور نمي‌کنند بدون سلطه‌ي کامل بر جهان اسلام و متوقف کردن روند بيداري اسلامي بتوانند به حيات سياسي و اقتصادي خود ادامه دهند.

1ـ 2ـ ضديت با اسلام

 ضديت و دشمني آشکار و تاريخي غالب مسيحيان و يهوديان با اسلام و مسلمين در قرن اخير با بيداري اسلامي و حرکت اجتماعي ـ‌ سياسي و با حضور مسلمانان در صحنه‌ي بين‌المللي تشديد شد. اقدامات اروپا و اخيراً آمريکا در جنگ با اسلام بسيار گسترده و جدي است. فروپاشي خلافت عثماني، تأسيس رژيم غاصب اسرائيل،‌ تأسيس سلسله‌ي پهلوي، نابودي ثروت‌هاي مادي و معنوي مسلمانان،ايجاد تفرقه و جنگ مستمر در ميان مسلمانان، رواج ناسيوناليسم و ملت‌پرستي و جلوگيري از تحقق امت به معناي واقعي آن، مبارزه‌ي همه‌جانبه و گسترده با انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران و تبليغ بر ضد مسلمانان بخشي از اقداماتي است که ناشي از دشمني دولتهاي استکباري با اسلامو حضور مسلمانان در صحنه‌هاي ملي و بين‌المللي براي حفاظت و دفاع از هويت و منافع خود مي‌باشد.
کوشش براي شکل دادن و بنيانگذاري نظامي جديد که با جهان‌بيني مادي و سلطه‌گرا در تضاد است و تلاش براي تحقق نظام ديگري متفاوت از نظام تحميلي «دولت ـ‌ملت» به عبارت ديگر حرکت در جهت همگرايي و در نهايت وحدت جهان اسلام به منظور مقابله با سلطه‌ي فرهنگي و ارزشي غرب و احياي فرهنگ و ارزش‌هاي ديني ـ توحيدي، نگراني ديگر است که علت بسيج امکانات و جنگ بر ضد بيداري اسلامي شده است. زيرا اسلام انقلابي مستقيما فهم رايج از نقش خنثي و خاموش مذهب در سياست و اخلاق را هدف قرار مي‌دهد. تغيير برنامه‌هاي آموزشي، ايجاد شبکه‌هاي ماهواره‌اي ويژه‌ي مسلمانان، اعراب و ايرانيان به زبان‌هاي فارسي و عربي، تغيير اسامي اسلامي، حذف مفاهيمي همچون جهاد، امر به معروف و نهي از منکر و شهادت، ترويج سکولاريسم و لائيسم، رواج گسترده‌ي فساد و فحشا بخشي از اقدامات در حال اجرا در راستاي استراتژي بلندمدت غرب براي «استحاله‌ي فرهنگي جهان اسلام و جلوگيري از گسترش بيداري جنبش‌هاي اسلامي»‌مي‌باشد.
«مايکل برانت» معاون سابق سيا در اين زمينه مي‌گويد: «مراجع شيعه در طول تاريخ هيچگاه از حاکم غيراسلامي و ظالم تبعيت نکرده‌‌اند. در ايران با فتواي آيت‌الله شيرازي سياستهاي انگليس با شکست مواجه شد و حکومت شاه که هم‌پيمان با آمريکا بود توسط آيت‌الله خميني برچيده شد. در عراق صدام با تمام توان نتوانست حوزه‌ي علميه‌ي نجف را مجبور به تبعيت از خود کند، و به همين منظور موسي صدر ارتش‌هاي انگليس، فرانسه و اسرائيل را مجبور به فرار از اين کشور کرد و حزب‌الله لبنان نيز صدمات سنگيني را به ارتش اسرائيل در جنوب اين کشور وارد کرد.  اين تحقيقات ما را به اين نتيجه رساند که به طور مستقيم نمي‌توان با مذهب شيعه رودرو شد و امکان پيروزي بر آن بسيار سخت است و بايد پشت پرده کار کنيم.
 ما به جاي ضرب‌المثل انگليسي «اختلاف بينداز و حکومت کن» از سياست «اختلاف بينداز و نابود کن» استفاده مي‌کنيم. در همين راستا برنامه‌ريزي‌هاي گسترده‌اي را براي سياست‌هاي بلندمدت خود طرح کرديم. حمايت از افرادي که با مذهب شيعه اختلاف دارند، ترويج کافر بودن شيعيان به گونه‌اي که در زمان مناسب عليه آنان توسط ديگر مذاهب اعلام جهاد شود. همچنين بايد تبليغات گسترده‌اي را عليه مراجع و رهبران ديني شيعه صورت دهيم تا آنان مقبوليت خود را در ميان مردم از دست بدهند.
يکي ديگر از مواردي که بايد روي آن کار مي‌کرديم، موضوع فرهنگ عاشورا و شهادت‌طلبي بود که هر ساله شيعيان با برگزاري مراسمي اين فرهنگ را زنده نگاه مي‌دارند. ما تصميم گرفتيم با حمايت‌هاي مالي از برخي سخنرانان و مداحان و برگزارکنندگان اصلي اينگونه مراسم که افرادي سودجو و شهرت‌طلب هستند،‌ عقايد و بنيان‌هاي شيعه و فرهنگ شهادت‌طلبي را سست و متزلزل کنيم و مسائلي انحرافي در آن به وجود آوريم، به گونه‌اي که شيعه يک گروه جاهل و خرافاتي در نظرآيد. در مرحله‌ي بعد، بايد مطالب فراواني عليه مراجع شيعه جمع‌آوري شده و به وسيله‌ي مداحان و نويسندگان سودجو انتشار دهيم و تا سال 1389 (2010 ميلادي) مرجعيت را که سد راه اصلي اهداف ما مي‌باشند تضعيف کرده و آنان را با دست خود شيعيان و ديگر مذاهب اسلامي نابود کنيمو در نهايت تير خلاص را بر اين فرهنگ و مذهب بزنيم. (7)

2ـ‌تسلط بر نفت و بازار منطقه

پس از جنگ جهاني اول و با شدت بيشتري بعد از جنگ جهاني دوم، نفت به صورت کالايي استراتژيک، مهم و حياتي براي اقتصاد قدرت‌هاي بزرگ شد. به گونه‌اي که تسلط بر کشورهاي صادرکننده نفت به ويژه در خاورميانه، محور سياست خارجي و بين‌المللي دولتهاي بزرگ گرديد. غرب تلاشگسترده‌اي کرد تا منافع دسترسي شوروي به منافع منطقه بشود و لذا تسلط بر ايران براي شرق و غرب به صورت اساسي‌ترين سياست ثابت آنها درآمده بود. از اين رو اتحاد موضع شرق و غرب در مقابله به نهضت اسلامي ملت ايران از معدود مواردي بود که پس از جنگ جهاني دوم اتفاق ‌افتاد. زيرا خود را در مقابل دشمن مشترکي مي‌ديدند که سلطه‌جويي استکبار را نمي‌پذيرفت و با فرهنگ و ارزش‌هاي جديدي به صحنه‌ي سياسي و مبارزاتي آمده است.
 استخراج و صدور نفت و سودهاي حاصل از آن به اندازه‌اي از اهميت و وضعيت مناطق نفت‌خير و دولتهاي صادرکننده‌ي نفتدارد. هرگونه تحول مهمي در خاورميانه و به ويژه در خليج فارس تأثير زيادي بر وضعيت بازار نفت، اعم قيمت آن، قيمت سهام در بازارهاي بورس، وضعيت اقتصادي و تراز بازرگاني بسياري از کشورها خواهد داشت. از اين رو منطقه‌ي خاورميانه به دليل برخورداري از حدود دو سوم ذخاير شناخته شده‌ي نفتي، توليدو صدور روزانه بيش از نيمي از نفت مصرفي جهان در مراکز ثقل سياست‌هاي نظام سرمايه‌داري به ويژه آمريکا و اروپا قرار دارد.
 در ارتباط با اين جريان موضوع ديگري که اهميت نفت را مضاعف مي‌کند، بازگرداندان دلارهاي حاصل از فروش نفت به غرب، براي به گردش درآوردن چرخ‌هاي نظام سرمايه‌داري است. به عبارت ديکر دلارهاي نفتي براي توليد کالا و ايجاد اشتغال و فروش محصولات غرب به قيمت‌هاي تحميلي به کشورهاي صادرکننده که در واقع استثمار مضاعف مي‌باشد. به همين دليل بخش عمده‌اي از سياست‌ها و اقدامات دولتهاي بزرگ در خاورميانه به

سياستهاي‌ نفتي
 
معروف است. اکنون در صحنه‌ي بين‌المللي سه مقوله‌ي بيداري اسلامي، نفت و خاورميانه آن چنان به يکديگر وابسته شده‌اند که مسائل و جريان‌هاي فکري،‌ اقتصادي و ژئوپلتيکي جهان را تحت‌الشعاع خود قرار داده و به گونه‌اي است که امکان جدا کردن آنها از يکديگر غيرممکن شده است.
 ارائه طرح «خاورميانه بزرگ» در راستاي تحقق دو هدف مهم و حل دو معضل جدي استکبار غرب در منطقه مي‌باشد. تسلط بر خاورميانه به منزله‌ي اولين مرحله‌ي اجراي تک قطبي کردن جهان، و بهره‌گيري از نفت و دلارهاي حاصل از فروش آن براي تأمين هزينه‌هاي اجراي پروژه قلدر محله شدن است. مهار و يا انحراف بيداري اسلامي و پياده کردن فرهنگ و ارزش‌هاي آمريکايي دو هدف راهبردي ديگر براي پيروزي در اولين مرحله اجراي طرح استراتژيک قرن 21 آمريکا و سياست منزوي کردن رقبا و انحصاري کردن قدرت ايالات متحده مي‌باشد. در واقع آمريکا باتسلط بر نفت و بازار خاورميانه، از کليه‌ي دولتهاي ديگر باج ارزان‌فروشي نفت و دريافت مابه‌التفاوت با قيمت واقعي، و دريافت بخشي از سود حاصل از فروش کالاها را در اين منطقه، به عنوان ژاندارم و حافظ و حاکم منطقه خواهد گرفت. اگرچه تاکنون عليرغم تلاش‌ها و هزينه‌هاي بسيار و از دست دادن حيثيت و آبرو نتوانسته کاملا به خواسته‌هاي خود برسد ولي از آنجا که طرح بلندمدت مي‌باشد، لذا ممکن است که با وجود تهديدات و معضلات پيچيده اين تلاش‌ها ادامه پيدا کند. ميزان و چگونگي موفقيت يا شکست طرح بستگي به قدرت جنبش‌هاي اسلامي و مقاومت آنها و گسترش و تعميق بيداري اسلامي دارد. (8)

3ـ‌براندازي جمهوري اسلامي ايران

موقعيت استراتژيک و ژئواستراتژيک ايران هميشه و به ويژه در دو قرن اخير مورد توجه دولت‌هاي بزرگ بوده است. تلاش پرتغالي‌ها، هلندي‌ها، روس‌ها، عثماني‌ها، انگليسي‌ها، آمريکايي‌ها و حتي افغان‌ها! (در دوره‌ي صفويه) براي تسلط بر ايران بخشي از تاريخ پرفراز و نشيب قرون معاصر اين کشور است. با تسلط مشترک آمريکا ـ انگليس بعد از کودتاي 28 مرداد 1332، ايران در سياست جهاني قدرتهاي بزرگ از موقعيت ويژه‌اي برخوردار شد و رژيم وابسته و فاسد پهلوي آنچنان در خدمت منافع غرب به ويژه آمريکا بود که کيسينجر گفت: «شاه نادرترين متحد آمريکا در جهان و يک هم‌پيمان نامشروط بود.» (9)
انقلاب اسلامي در ايران به دلايل متعدد نمي‌توانست براي غرب به ويژه آمريکا قابل قبول و قابل تحمل باشد. لذا از همان اولين روزهاي پس از پيروزي انقلاب تلاشهاي گسترده در اشکال گوناگون براي براندازي و يا حداقل تغيير رفتار و استحاله‌ي فرهنگي آغاز شد. مجموعه‌ي اقدامات و چالش‌هاي آمريکا و ايران و دلايل هريک از آنها خود به تنهايي تحقير جداگانه‌اي را مي‌طلبد. «... آمريکا ايران را نيروي هدايت‌کننده در پشت خيلي از ستيره‌جويي‌هاي اسلام‌گرايان در جهان مي‌بيند. اين دغدغه و عطف توجه به ايران تحت حاکميت روحانيون نه تنها ناشي از تجربه‌ي تلخ اين کشور
درطول بحران گروگان‌ها، بلکه به دلايل هراس اين کشور از ايدئولوژي اسلام انقلاب ايران نيز هست... از اين رو، تمايز نظري که مقامات ايالات متحده بين اسلامگرايان ميانه‌رو و جنگ سالار قائل مي‌شوند در مورد ايران کاربرد ندارد.  ... مسأله ايران رويکردي را که ايالات متحده به اسلام‌گرايان داشته است روشن مي‌سازد. سردرگمي فکري ايالات متحده درباره‌ي بيداري اسلامي و سوءظن اين کشور به اسلام‌گرايان را نمي‌توان بدون رمزگشايي از علل هراس عميق دستگاه سياست خارجي آمريکا از ايران فهميد. چنين به نظر مي‌رسد که واشنگتن از انقلاب ايران به عنوان معيار اوليه براي سنجش اسلام‌گراي احيا شده در سراسر خاورميانه و شمال آفريقا، استفاده مي‌کند. در اين زمينه، سياست آمريکا در قبال ايران، پيامدهاي گسترده‌تري براي روابط آمريکا با اسلام‌گرايان در همه مناطق جهان دارد.» (10)
چالش‌هاي سياسي، اقتصادي و امنيتي آمريکا با ايران در 25 سال گذشته به اعتراف بعضي از مقامات ايالات متحده نتوانست از گسترش بيداري اسلامي حتي در داخل اروپا و آمريکا جلوگيري کند. به گونه‌اي که امروز يکياز مباحث و عناوين همايش‌ها و تحقيقات پيرامون راه‌هاي مقابله بااين پديده به ويژه آمريکا و اروپاست.  وزارت خارجه‌ي انگليس در يک تحقيق راهبردي براي دولت، روند تحولات آينده را چنين تحليل مي‌کند: «رويارويي احتمالي ايده‌هاي مذهبي و فرهنگي به احتمال قوي انگلستان و دموکراسي‌هاي غربي را تحت تأثير قرار خواهد داد. عقايد مذهبي مجددا به نيروهاي محرک روابط بين‌الملل بدل خواهد شد. در پاره‌اي از موارد اين نيرو با اهداف و انگيزه‌هاي سياسي درهم مي‌آميزد. به نظر مي‌رسد مسائلي در روابط ميان دموکراسي غربي و پاره‌اي از کشورهاو گروه‌هاي اسلامي بروز خواهد کرد. علل تنش در روابط بسيار پيچيده‌اند. مساله‌‌ي اسرائيل ـ‌فلسطين اگر حل نشود به قوت خود باقي خواهد ماند. تنش‌هاي مذهبي خارجي مي‌توانند به صورت مستقيم و غيرمستقيم اوضاع انگلستان را تحت تأثير قرار دهد.
مديريت روابط با کشورهاي اسلامي و ملل مسلمان يکي از چالش‌هاي مهم و استراتژيک جهان غرب طي دهه‌ي آينده و پس از آن خواهد بود. جهان بايد شناخت مذهبي و انگيزه‌هاي سياسي ناشي از آن را تقويت کند.
 علي‌رغم اشتراکات ارزشي موجود در مذاهب، اهميت پاسخ دادن به تعامل ميان دموکراسي‌هاي غربي با کشورهاي اسلامي به سرعت رو به افزايش است.به همين دليل تنظيم روابطبا کشورهاياسلامي و مسلمانان يکي از مهمترين چالش‌هاي راهبردي انگليس و جهان غرب در آينده خواهد بود...» (11)
برخوردهاي غيرقانوني و غيردموکراتيک با گروه‌ها و مراکز و مظاهر اسلامي ـ از جمله غيرقانوني اعلام کردن حجاب در چند کشور اروپايي و محدوديت‌هاي فوق‌العاده براي تمامي مسلمان و مراکز آنان در آمريکا ـ نمودي از نگراني‌هاي غرب در اين زمينه مي‌باشد. اگرچه تاکنون نتوانسته‌اند در کنترل اين جريان توفيق داشته باشند، اما همچنان به تشديد تبليغات بر ضد اسلام، مسلمانان و ايران مي‌پردازند. از اين رو قرن 21 را بعضي دوران ظهور قدرت فکري و معنوي اسلام و مقابله با سلطه‌ي فرهنگي و ارزشي غرب مي‌دانند. سرانجام پيام قرآن کريم است که فرمود: يريدون ليطفئوا بافواهمم والله متم نوره ولو کره الکافرون. خواست دائمي کفار اين است که نور خدا را با تبليغات و فريب‌هايشان خاموش کنند.در حالي که اراده‌ي پرودگار اين است که نور حق را گسترده و کامل کند، اگرچه کفار ناراحت و مخالف باشند. (12)

____________________________________________________________________________________
 پي‌نوشت‌:
1.«نقشه‌اي براي جدايي مکاتب الهي» به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي، 4/3/83، ص 16.
2. منظور از غرب، جنبه‌ي جغرافيايي آن نيست، بلکه مجموعه قدرت‌ها و دولتهاي در چارچوب نظام سرمايه‌داري مي‌باشد که غالباً در غرب جغرافيايي جهان اسلام قرار گرفته‌اند.
3. جرجييس، فؤاز، اي. «آمريکا و اسلام سياسي»، ترجمه، سيدمحمدکمال سروريان، (تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردي،‌چاپ) صص 59 ـ 56.
4. همان منبع، ص 54.
5. در همين ارتباط سازمان ملل توجه ويژه‌اي به مسأله دين و اديان پيدا کرد و تاکنون دو سمينار بين‌المللي تشکيل و قرار شد صاحبان اديان نقش بيشتري در حل معضلات کنوني جهان داشته باشند.
6. دکتر محمدي، منوچهر، «استراتژي نظامي آمريکا بعد از 11 سپتامبر» (تهران:‌ انتشارات سروش، 1382)، چاپ اول، ص 182
7.روزنامه جمهوري اسلامي،‌ مورخ 4/3/83، ص 16
8. حضرت امام خميني(ره) به پيروزي اين حرکت و شکست قدرتهاي استکباري ايمان داشتند و بارها با اطمينان نسبت به آيين‌ موفقيت‌آميز بيداري اسلامي و پيروزي مسلمانان مطالبي را با تأکيد بيان کرده‌اند.
9. زونيس، ماروين؛ «شکست شاهانه». ترجمه‌ي عباس مخبر، (تهران:‌ نشر طرح نو، چاپ دوم، 1370)، ص 396
10. آمريکا و اسلام سياسي، ص 237.
11. جهان يک دهه‌ي آينده: ديدگاه بلندمدت و استراتژيک انگلستان.
12. سوره‌ي صف، آيه‌ي 8.

=============
فهرست منابع :

1.قرآن کريم
2. آمريکا و اسلام سياسي، نوشته‌ي جرجييس فؤاز،‌اي؛ ترجمه‌ي سيدمحمدکمال سروريان
2. نقشه‌اي براي جدايي مکاتب الهي، به نقل از روزنامه‌ي جمهوري اسلامي، 4/3/83
4. استراتژي نظامي آمريکا بعد از 11 سپتامبر،‌ نوشته‌ي دکتر منوچهر محمدي
5. شکست شاهانه، نوشته‌ي ماروين زونيس، ترجمه‌ي عباس مخبر
6. جهان يک دهه‌ي آينده، ديدگاه بلندمدت و استراتژيک انگلستان
7. نهضت‌هاي اسلامي معاصر، نوشته‌ي کليم صديقي، ترجمه‌ي سيدهادي خسروشاهي

نويسنده: دکتر جواد منصوري (مشاور سابق وزير امور خارجه)
 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار