اگرچه زبان سينما به دليل ماهيت هنري خود، زباني اثرگذار در روايت و بازنمايي قصه جنگ است و عواطف و احساسات آدمي را در خدمت ساختار دراماتيكي خود قرار ميدهد، اما يك فيلم جنگي حتي بهترين آنها نيز نميتواند فضاي واقعي جنگ را بازتاب دهد. اين بدين معني نيست كه آنها تصويري وارونه يا دروغين از جنگ ترسيم ميكنند، اما قطعا تصويري ناقص و ناتمام از اين تجربه سخت ارائه ميدهند كه اگرچه خيالي نيست، اما همهاش واقعي نيست. در اينجاست كه ژانري به نام مستند جنگي، ضرورت و نقش خود را اعلام و تثبيت ميكند. شايد بتوان اينگونه تعبير كرد كه مستند جنگي ميتواند خلا‡ فرا دراماتيك جنگ و واقعيتهايي را كه نميتوان به واسطه يك فيلم داستاني بيان كرد، بازگو كند. البته برخي نيز برعكس معتقدند فيلم داستاني به دليل بهرهگيري از برخي ابزارها و تكنيكهاي فني و هنري بيش از يك اثر مستند ميتواند واقعيت جنگ را در عمق و لايههاي درونيتر آن منعكس كند و بيافريند. به عبارت ديگر، سينما به واسطه خلق موقعيتهاي دراماتيك، تصوير تراژديك يا حماسي جنگ را نمايش ميدهد كه سينماي مستند نميتواند به اين عمق راه پيدا كند، اما سويه حقيقي اثر مستند هم در تاثيرگذاري بر مخاطب چيزي از تمهيدات سينمايي كم ندارد و گاهي حتي يك حقيقت خام آنقدر بزرگ و تاثيرگذار است كه تنها روايت ساده آن كافي است كه پيام به كاملترين شكل ممكن به مخاطب منتقل شود. اصلا چرا به حاشيه برويم. نمونه موفق يك مستند جنگي در كشور ما بدون شك و همانطور كه شما هم ميتوانيد حدس بزنيد «روايت فتح» سيدمرتضي آويني بود كه يكي از بهترين مستندهاي جنگي است كه درباره جنگ ايران و عراق ساخته شده و خود يك سند تاريخي درباره اين جنگ نابرابر است.
مستند جنگي علاوه بر وجوه سينمايي و هنري خود و اينكه درباره واقعيت اجتماعي و سياسي گزارش ميدهد، يك سند معتبر تاريخي از آن واقعه هم محسوب ميشود كه فراتر از يك اثر هنري ميتوان به آن نگريست و ابزاري مناسب براي جنگشناسي يا مطالعات جامعهشناختي در اين باره است. مستند جنگي برخلاف فيلم سينمايي دفاع مقدس صرفا برساخته خيالات و تصورات مولفانش نيست و بيشتر به بازنمايي خاطرات و خطرات واقعي در اين تجربه دشوار ميپردازد و آنچه كه هست را عينا نشان ميدهد. شايد در فيلمهاي دفاع مقدس بيش از هر ژانر سينمايي ديگر، به جلوههاي ويژه و تكنيكهاي سينمايي نياز است تا بتوان تصوير دقيق از واقعيت را بازنمايي كرد، اما مستند جنگي جلوههاي واقعي جنگ را بالذات در درون خود دارد و بدون اينكه بخواهد از اين تمهيدات بيروني استفاده كند خود جلوههاي واقعي جنگ را به تصوير ميكشد، جلوههايي كه شايد هيچگاه نتوان آن را براي مخاطب بازسازي كرد. در واقع فيلم جنگي بازسازي صحنههاي جنگ و آدمهاي آن است، اما مستند جنگي بازنمايي و گزارش اين تجربه است كه آدمهايش هم همه واقعي هستند.
قرار نيست در مستند جنگي يك رزمنده پشت نقاب جنگ پنهان شود و جنگيدن را بازي كند. او با جنگ زندگي ميكند و ميان وي و نقشي كه به عهده دارد فاصلهاي نيست. او خود تصوير تمامرخ نقش است و نيازي به تيپسازي و نقشآفريني ندارد، لذا باورپذيري شخصيتها در مستند جنگي خيلي بيشتر از فيلم سينمايي است، حتي اگر پرويز پرستويي، شخصيت حاجكاظم را خيلي باورپذير بازي كرده باشد، جنگ به دليل مقتضيات خود چهره عريان و خالص افراد را برملا ميكند و آدمها در جبهه به خود واقعيشان نزديكترند. در واقع ميان مستند جنگ و مخاطبان آن فاصلهاي نيست كه با تمهيدات سينمايي و هنري پر شود. ميان آنها يك ارتباط بيواسطهاي رخ ميدهد كه تعليق و رمزگشايي كمتري را ميطلبد و عين واقعيت است. در يك مستند جنگي ممكن است تصوير و تاويل زيباييشناختي درباره سوژه صورت نگيرد، اما واقعيت آنقدر عريان و ملموس است كه به رنگآميزي مضاعفي نياز ندارد. به عبارت ديگر، جاذبه يك مستند جنگي در واقعي و باورپذيري آن نهفته است و عنصر رئاليستي آن بيش از عناصر تكنيكي به آن اعتبار ميبخشد. البته به اين معنا نيست كه مستند جنگي بينياز از تكنيك و تمهيدات هنري است