بزرگترين نبرد تانكها بعد از جنگ جهاني دوم در گفتگو با فرماندهان عمليات نصر (هويزه)
اشاره:
عمليات هويزه و روز 16 دي سالروز شهادت علم الهدي و تعدادي از دانشجويان در اين عمليات همواره از پيچيدگيهاي خاصي برخوردار بوده و سؤالات فراواني را به ذهن متبادر ميكند. در اين راستا تصميم گرفتيم براي روشن شدن برخي از زواياي پنهان اين عمليات گفتگوي مفصلي با فرماندهان لشكر زرهي قزوين (لشكر عملكننده در اين عمليات) داشته باشيم. امير لطفي فرمانده اسبق لشكر و امير جمشيدي و امير اسكويي پاسخگوي سؤالات ما در اين گفتگو بودند.
*با توجه به وضعيت كشور در سال 1359 و حمله عراق به خاك ايران چه طور شد كه مجموعه حكومت تصميم به انجام عمليات هويزه (نصر) گرفت؟
امير لطفي فرمانده لشكر 16 زرهي قزوين و فرمانده عمليات نصر فشاري كه در آن موقع به نيروهاي ما از طرف ارتش عراق وارد ميشد بسيار زياد بود ساعت به ساعت به مرز ايران حمله ميشد تا اينكه نيروهاي عراقي نزديكيهاي اهواز رسيدند، درآب تيمور 21 كيلومتري اهواز.حمله اولشان در 5 محور بود اما دراينجا منظورشان رسيدن به اهواز و
محاصره اهواز و بريدن خوزستان ازايران بود. با توجه به رهنمودهاي امام(ره) و فشار مردم كه هر چه زودتر بايد دشمن را ازخاك وطن خارج كنيد اين حمله طرحريزي شد.
با اينكه نيروهاي ما به علت شروع انقلاب و پراكنده شدن نيروهاي نظامي در استانهاي مختلف دروضعيت خوبي نبودند و تنها واحدي كه تقريبا قويتر مانده بود لشكر 16 زرهي بود اين عمليات به ما محول شد.
من يادم است روزي كه اولين هواپيماهاي عراقي فرودگاه مهرآباد را بمباران كردند تيمسار فلاحي به من تلفن كرد و گفت با رييس جمهور صحبت كن.
آن موقع رييس جمهور و فرمانده كل قوا بني صدر بود.
به من گفت: فورا حركت ميكني و لشكر را در اهواز مستقر ميكني.
من گفتم: يك لشكر زرهي ميدانيد چيست و چقدر زمان ميخواهد كه يك لشكر زرهي را از قزوين، همدان، زنجان، منجيل با توجه به وضعيت انقلاب جمع كرد و به اهواز بفرستيم.
گفت: كه هر چي ميخواهي من در اختيارت ميگذارم.
گفتم: تريلي، هواپيما و ساير وسايل ترابري ميخواهم.
گفت: چقدر طول ميكشد.
گفتم: يك ماه.
گفت: كرخه شده مرز ايران و عراق يك ماه خيلي دير است.
گفتم: اين همه تانك و توپ و پرسنل را نميشود با زمان كم به اهواز وارد كرد.
بعد از اين جريان رفتم پيش امام خميني(ره)، هيچوقت يادم نميرود. فرمودند هر تريلي و
خودرويي كه در محور تهران قزوين حركت ميكند خودش را در پادگان لشكر معرفي كند كه ما از آن روز شروع كرديم به ترتيب وسايل را فرستاديم.
ازچه تاريخي شروع به اعزام كرديد؟
26 مهر 1359
روز 9 آبان بود كه من خودم وارد لشكر شدم. دو كوهه را بمباران كرده بودند كه ما وارد دزفول شديم. در دزفول رفتم پيش تيمسار ظهير نژاد كه در زير زميني نشسته بود. گفتم كه من آمدم و لشكر در منطقه دزفول پراكنده است.
مقداري فكر كرد و گفت: چه كاري ميتواني انجام دهي.
گفتم: شما فرمانده نيرو هستي و هر فرماني كه بدهي من اجرا ميكنم.
گفت: شما فعلا سازماندهي پيدا بكنيد تا من دستور بدهم.
ما آمديم، شب بعدبارندگي بسيارشديدي شد نيروهادردره مستقر بودندوتا اينها خواستند حركت كنند به ارتفاعات بروند چند خودرو را سيل برد. به هرحال حدود 10 روز در دزفول بوديم كه اولين تانك تيپ 3 را هم درفرودگاه اضطراري دزفول عراقيها زدند و نفرات آن هرگز پيدا نشدند وهمه شهيد شدند. اولين شهيد لشكر هم شهيد هوشنگ انوريزاده است.
تا ما خودمان را پيدا كرديم گفتند لشكر را حركت بدهيد و ببريد به اهواز.
لشكر شانزده، 3 تيپ زرهي داشت تيپ 1 و 3 را ما حركت داديم تيپ 2 را بعنوان احتياط نيروي زميني در دزفول نگه داشتند.
رفتيم دراهواز دريك سطحي تيپ 1 گسترش يافت وهر تانك ازتانك ديگر500 مترفاصله
داشت.
آن موقع مقام معظم رهبري آيتالله خامنهاي كه نماينده حضرت امام در شوراي عالي دفاع بود در جلسهاي كه با خود ايشان و شهيد فلاحي و سرتيپ فكوري حضور داشتند گفتند كه حضرت امام فرمودند شما تعرض كنيد امت مسلمان ايران پشتيبان شماست و من هم پشتيبان ارتش هستم. اين فرماني است كه از طرف حضرت امام صادر شد و ما هم مطيع ايشان بوديم.
تيمسار ظهير نژاد فرمانده نيروي زميني نيز گفته بود من يك نظامي هستم شما فرمان بدهيد من اجرا خواهم كرد.
فورا به سرهنگ حسيني كه فرمانده عمليات نيروي زميني بود اين موضوع ابلاغ شد و آنها نيز طرح عمليات را حاضر كردند و به ما دادند كه ساعت 5:30 روز 15 دي ماه تك نموده و پادگان حميد را آزاد كنيد.
البته از نظر كلاسيك طرح درستي هم بود. عملياتها معمولا صبح زودآغاز ميشود تا در آخر شب آن واحد خودش را پيدا كند تا غافلگير نشود.
وقتي اين دستور به دست من رسيد هنوز تيپ 1 گسترش پيدا نكرده ومنطقه هم هنوز شناسايي نشده بود.
خود من رفتم پيش شهيد چمران به ايشان گفتم: كه شما اطلاعاتي از منطقه داريد.
گفت: فقط مواظب كرخه كور باشيد چون آنها 6 پل خاكي روي كرخه كور زدهاند.
گفتم: من احتياج دارم از جهت هويزه- سوسنگرد استفاده كنم.
گفت: لوله به اندازه كافي داريم بايد پل بزنيد.
لولهها را فرستادند كه حتي راننده جرثقيل را با تانك زدند و در جا شهيد شد. در قسمت غرب رودخانه به هر حال با لولهها يك پل درست كرديم.
از بنيصدر هم در جلسه خواستم كه يك فرصت و يك امتياز به من بدهد.
گفت: چيه هر چه بخواهي ميدهم.
همان موقع آيتالله خامنهاي وشهيد بهشتي هم آمده بودندوزير پل اهواز سوسنگرد تشكيل جلسه داده بودند. بنيصدر گفت كه آقايان آمدند كه فردا شما حمله كنيد.
گفتم: با اينكه ميدانم خيليها به من ميخندند ولي پيشنهاد من اين است كه ساعات عمليات را از صبح زود به 10 صبح منتقل كنيم.
گفتند: چرا 10 صبح.
گفتم: يكي از اصول عمليات غافلگيري است من هم نفرات را ميشناسم و هم طرف روبرو را آنها درست منتظر حمله ما هستند. حمله ما درست مصادف با 28 صفر بود. آنها فكر ميكردند در چنين روزي ايرانيها حمله نميكنند و اگر هم حمله بكنند صبح اول وقت است. به هر حال موافقت شد.
ساعت 9:30 صبح هر چي توپخانه داشتيم به خط كردم تيپ 3 در شرق و تيپ 1 در غرب قرارگرفتند احتياط هم نداشتيم. 8 تانك از تيپ 2 اهواز به فرماندهي خدابيامرز شهبازي دراختيار ما گذاشتند كه اگر يك وقت كم آورديم آنها را به كار ببريم.
درست درساعت 9:30 با رمز الله اكبر فرمان آتش راداديم 30 دقيقه تمام اينها آتش ريختند تيپ يك عمل احاطه را انجام داد ورفت پشت سر دشمن؛ تيپ 3 جبههاي عمل ميكرد خودم هم با نفر بر پشت سر اينها بودم.
ساعت 10 كه راه افتاديم ساعت 11:20 دقيقه عمليات پيروز شد. كه به نظر خودم در تاريخ جنگهاي دنيا بينظير است. در آن موقع در اولين عمليات ارتش 1200 اسير گرفتيم، آنقدر غنايم بود كه همه را نتوانستيم بياوريم عقب. تمام اين فيلمها هست و خبرنگاران آنها را ضبط كردهاند. نميدانم چرا آنها پخش نميشود تا عظمت اين پيروزي مشخص شود. بعد از پيروزي عمليات پرچم ايران را آن سمت كرخه كور زدم حضرت آيتالله خامنهاي نماينده امام در شوراي عالي دفاع آمدند همان جا نماز خواندند و ناهار هم خورديم. تيمسار فلاحي بالاي يك ديوار رفته بود و عقبنشيني عراقيها را نگاه ميكرد چون آنها در حين عقب رفتن مهمات ار آتش ميزدند. چند تا تانك هم عقب عقب رفته بودند و در كرخه كور افتاده بودند. به اين ترتيب ما 6 پل را سالم گرفتيم و آماده دستور بعدي شديم كه ادامه بدهيم تا پادگان حميد چون از دور ديده ميشد.
همان شب دستور دادم كه نيروها دفاع دورادور بگيرند چون امكان پاتك دشمن بود.
حضرت امام بعد از اين عمليات فرمودند كه به خاطر پيروزي اين عمليات همه به پشت بام بروند و الله اكبر بگويند چون اولين حمله موفقيتآميز نيروهاي ايراني بود.
چرا عمليات را ادامه نداديد؟
لشكر 29 زرهي كه درشرق منطقه قرار داشت و قرار بود كه ازدو سمت از كارون عبور كند و به ما ملحق شود به عللي نتوانست پيشروي خودش را ادامه بدهد وزمينگير شد. در
نتيجه مل يك لقمه چرب و نرم درجلو يك سپاه و يك لشكر زرهي و مكانيزه كه قويترين لشكرهاي صدام بود و گارد جمهوري عراق قرار گرفتيم. در كنار همه اينها نيروي هوايي عراق هم بود كه روسها آن را هدايت ميكردند من خودم با بيسيم مكالمات آنها را گوش ميدادم و ميشنيدم كه آنها روسي صحبت ميكنند.
آنها حمله ميكردندونيروهاي ما رابه رگبار ميبستند. ازروز 17 دي شروع به پاتك كردند هم از هوا و هم از زمين، اولين كاتيوشايي كه زدند به رديف اول نيروهاي ما اصابت كرد و كلي خسارت زده شد و زمينگير شديم.
از آن طرف آنها شروع به حركت كردند از اين طرف ما، نه جادهاي داشتيم كه به ما مهمات و كمك برسد و نه مهماتي داشتيم. عراقيها شروع به زدن تانكها كردند. يادم نميرود تيمسار جوادي از پشت بيسيم فرياد ميزدند كه الان يكي زدند ...
پشت بيسيم گفتم اين طورنگولااقل به كد بگو. كه درآن زمان يكي ازمجلات خارجي به اين موضوع اشاره كرده بود و نوشته بودند كه يكي ازفرماندهان تيپ ملتمسانه تقاضاي كمك ميكرد.
ما شروع كرديم به دفاع كردن درحالي كه مهمات نداشتيم نفراتمان كم شده بودند تعدادي از تانكهاي ما نابود شده بود. من درخودروآهو بيابان نشسته بودم يك موشك آر.پي.جي آمد خورد درسقف خودروخود موشك رفت ودم آن درسقف باقي ماند كه واقعايك معجزه بود.
تيمسارظهيرنژاد دستورداده بودكه نيروهاي نامنظم وسپاه مستقل عمل كنند. ولي ما بررسي كرديم ديديم كه اينها سلاح پشتيباني ندارند. دكتر چمران گفت كه ما بعنوان نيروي نفوذكننده خودمان عمل ميكنيم و جلو ميرويم. با فرمانده سپاه اهواز هماهنگ شديم 300 نفر با سلاح سبك در اختيار لشكر گذاشتند ما آنها را تقسيم كرديم 150 نفر به تيپ 3 و 150 نفر به تيپ يك داديم كه اينها بعنوان راهنما در جلو حركت كنند چون گفته بودند ما منطقه را بلديم.
در لحظهاي، كه پاتك شروع شد بعلت غنايم و اسرايي كه بدست آورده بوديم همه بچهها هجوم آوردند كه ميخواهيم برويم جلو، هر چقدر هم ميگفتيم كه جلو نرويد اهميتي نميدادند.
درهمين حين مقام معظم رهبري با ماشين كنارنفر برمن آمدند گفتند: لطفي وضعيت در چه حال است؟
گفتم: ميبينيد حاج آقا. الان وضع ما اين است و شديدا تحت پاتك هستيم.
همين كه من اين را گفتم يك كاتيوشا رديف پشت سر ما را زد.
تا اين اتفاق افتاد من آيتالله خامنهاي را به داخل نفر بر منتقل كردم. داخل نفر بر با آيتالله خامنهاي در مورد موقعيت و شرايط منطقه و ايثارگري رزمندگان صحبت كردم، هنگامي هم كه به تهران برگشتند در مجلس سخناني را در دفاع از عملكرد نيروهاي ايراني بيان فرمودند.
به هرحال پاتك ادامه پيدا كردوآن 300 نفر هم تا جفير جلو رفتند كه عراقيها آنها را گرفته بودند و اعدام كرده بودند كه الان زيارتگاهي در آنجا ساختهاند. اين بهانه شد كه بگويند
شما پشتيباني نكرديد در صورتي كه ما پشتيباني لازم را از لحاظ آتش انجام داده بوديم.
ما با توجه به وضعيت منطقه و شرايط آن مرتب به آنها ميگفتيم كه جلو نرويد.
عصر روز 18 دي تازه ما توانستيم اين پاتكها را جواب بدهيم. حتي تيمسار فلاحي به من دستور داد كه يك خيز عقب بياييد و عقبنشيني بكنيد.
من گفتم تيمسار تا آخرين نفس و آخرين نفر اينجا مقاومت ميكنم. ما مينهاي ضد تانك را مسلح ميكرديم و روي اين پلها ميانداختيم.
تيمسار فلاحي دستوري دادند بر استقرار در مواضعي كه امكان دفاع بهتر را با كمترين تلفات ممكن ميساخت.
بعد از اين فرمان نفربر را سوار شديم و يك خيز عقب آمديم. در اين عمليات افسران فرماندهان و نيروها بسيار عالي عمل كردند.
البته اين فقط خلاصهاي از عمليات بود.
چرا مهمات جلو نميرسيد به نظر ميرسد بنيصدر اهمال كاري كرده است؟
امير لطفي: لشكر واحدي است كه عمل ميكند و بايستي لشكر را از هر لحاظ پشتيباني و حمايت كرد. آقاي غرضي اگر بود خيلي شاهد خوبيبود چون او هم حضور داشت من پشت بيسيم داد ميزدم هواپيما بفرستيد، كمك بفرستيد ولي هيچ اهميتي داده نميشد. ما حتي پشت سرمان نيز جاده نداشتيم.
درادامه جلسه امير جمشيدي فرمانده تيپ 1 لشكر 61 زرهي قزوين درعمليات نصر گفت:
اصولا هرحمله به سه منظورانجام ميشود كه عبارتند ازهدف سياسي، نظامي ورواني.
دراين عمليات ازنظر اينكه ما يك خط به عقب آمديم اصلا مسالهاي نيست. بايد بررسي كرد چرا اين عمليات را حضرت امام فرمان دادند و اجرا شد.
بايد توجه داشت از هور تا كارون يك منطقه بسيار وسيعي است بيش از يك سپاه براي تحت پوشش قرار دادن احتياج دارد. اما چرا اين حمله انجام شد و ما چه نتايجي گرفتيم؟
هدف نظامي اين حمله جلوگيري از تهاجم دشمن بود. يعني به دشمن ثابت كرد كه ديگر نميتواند تهاجم بكند. ما با اجراي اين عمليات و گرفتن اسرا و غنائم به دشمن ثابت كرديم كه ديگر نميتواند حمله و تهاجم داشته باشد. از آنجا به بعد بود كه نيروهاي مسلح ايران آمادگي پيدا كردند كه اولين حمله و عمليات بزرگ كه طريق القدس است انجام بدهند و شهر بستان را آزاد نمايند. دشمن ديگر نتوانست تهاجم بكند، آمد و مواضع پدافندي خودش را تقويت كرد. پس ما به هدف نظامي رسيديم. اما از نظر سياسي؛ با تبليغاتي كه دشمن در منطقه كرده بود با تمامي پشتيبانانش، شرق و غرب به اينها كمك ميكرد، مقامات سياسي ما ميخواستند كه به دنيا ثابت بكنند كه توانايي ارتش ما و نيروهاي ما بسيار بيشتر از اين است و اين طور نيست كه عراق به راحتي پيش بيايد.
درآن زمان تمام گروهكهاي ضد انقلاب درداخل كشور بسيار قوي بودندوتبليغ ميكردند ما هنوز اين حمله را انجام نداده بوديم كه سازمان ملل ميگفت صلح بكنيد.
گروهكها هم درداخل تبليغ ميكردندوميخواستند ناتواني حكومت رانشان بدهند درنتيجه اين عمليات ازنظرداخلي هم بسيار اهميت داشت. با توجه به اينكه ما توانستيم كلي اسير و
مهمات بدست بياوريم توانستيم يك روحيه به ملت و مسئولين بدهيم. پس ازنظر سياسي هم درداخل كشور موفق بود.
ازنظر رواني هم، اين عمليات هم براي ارتش و ملت ما مهم بود و هم براي دشمن. دشمن در اين عمليات زمينگير شد.
روزاول عمليات من در بيمارستان بودم يك اسير مجروح عراقي را آورده بودند آنجا خيلي مغرور و با ژست خاصي به عربي صحبت ميكرد و ميگفت اصلا مهم نيست صدام همه ما را آزاد خواهد كرد. روحيه عراقيها اين طور بود اين روحيه از آنها گرفته شد و زمينگير شدند.
از اين كه ما يك خط به عقب برگرديم و يا جلو برويم اصلا اهميتي ندارد چون ما به اهدافمان رسيديم.
يكسري دانشجو از سپاه اهواز با شما بودند...
درخصوص اين برادران سپاهي كه باما بودندوشهيد شدند مقداري سوء تبليغ شده است. بايد اين را از نظر نظاميگري بدانيم، پياده نظام وقتي با تانك همكاري ميكند، اثر ضربت تانك باعث ميشود دشمن مواضع خود را رها كند. در عمليات بيتالمقدس يك روز غروب به سنگر آمدم گفتند كه يك سرهنگ دوم عراقي مجروح در بهداري تيپ است وقتي من پيش اورفتم گفت: وقتي كه ماصداي تانكهاي شما را شنيديم گفتيم كه اينجا هم شكست خورديم. اين اثرتانك است.
پياده نظام وظيفهاش پاكسازي مواضع بعد ازتانك است،پياده نظام نبايدازتانك جدا
شوداگرجدا شد بايد مطمئن باشد كه ازبين ميرود ازآن سمت تانك هم ازبين ميرود.اين يك چيز مسلم است.
درست است كه دشمن عقبنشيني ميكند ولي آنها ميروند در خط دوم پدافندي مستقر ميشوند. بين اولين مواضع پدافندي و دومين مواضع پدافندي خالي است حتي يك آدم غير نظامي هم ميتواند از آنجا عبور كند ولي عبور كردن مهم نيست شايد نتوانند ديگر برگردند.
به هر حال اين عمليات بازكننده راه تمام عملياتهاي بزرگي بود كه بعدا انجام شد. بزرگترين عملياتي بود كه دشمن را زمينگير كرد و در نهايت آمادگي پيدا كرديم كه عملياتهايي مانند فتحالمبين و بيتالمقدس و ... را انجام دهيم و در نهايت خاكمان را بدست بياوريم.
امير قناتي فرمانده گروهان اركان و فرمانده گروهان يكم لشكر 61 در عمليات نصر در همين زمينه ميگويد:
عمليات نصر اولين عمليات تهاجمي گسترده عليه دشمن بود كه تا آن تاريخ سابقه نداشت واين روحيه تهاجمي در آن زمان درلشكر 16 قزوين وجودداشت. عليرغم تمام مشكلات موجود در اول انقلاب لشكر 16 همه وسايلش آماده به كار بود.
حدود 5/1 ماه طول كشيد كه لشكر در دزفول مستقر شد. از دزفول به فولي آباد اهواز منتقل شديم و آنجا براي عمليات آماده شديم. روز 13 دي دستورعملياتي به گروهانها ابلاغ شد. مهمات را از حميديه به فولي آباد آورديم وتانكها را بارگيري كرديم. و غروب 13 دي آماده حركت شديم.
دراين عمليات ما با 2 تيپ و بدون نيروي احتياط ميخواستيم به 8 تيپ دشمن حمله كنيم يعني يك در مقابل 4، از آن طرف پشتيباني ما بسيار ضعيف بود. ولي روحيه تهاجمي پرسنل لشكر بسيار بالا بود.
ما وقتي تانكها را حركت داديم از سوسنگرد به هويزه، آن سمت رودخانه نيسان دشمن با موشكهاي «ماليوتكا» از ما پذيرايي ميكرد پشت تريلر تانكهاي ما را ميزدند و اين نشانه ضعف اطلاعات ما بود چون ما هنوز نميدانستيم هويزه دست كيست.
به هر حال 14 دي ما مستقر شديم. باران شديدي هم ميآمد. تانكها را در خط مقدم مرتب كرديم. ساعت 10 صبح حمله شروع شد و ما در كمتر از دو ساعت رسيديم به پشت توپخانه دشمن، كه اين در تاريخ جنگ بيسابقه است.
تيپ يك و 3 با هم 160 تانك آماده حمله داشت كه پس از نبرد اين جنگ به جنگ تانكها معروف شد كه بعد از جنگ جهاني دوم اين امر تاكنون رخ نداده بود.
صدام گفته بود كه روز سوم جنگ ناهار را در تهران ميخوريم! در حالي كه در هويزه زمين گير شد و نتوانست جلو بيايد. در آن شرايط ارتش ايران، هيچ كس فكر نميكرد كه اين تانكها از كجا آمده است. به جرات ميتوانم بگويم لشكر 16 يك لشكر نمونه بود.
كاري كه لشكر 16 كرد مقدمه پيروزي نيروهاي مسلح بود.
اميراسكويي فرمانده وقت گردان 227 لشكر 16 زرهي قزوين يكي ديگرازحاضرين جلسه است كه در اين باره ميگويد:
تيپ ازپشت هويزه حمله ميكردوتيپ 3 جبههاي به دشمن حمله ميكرد. گردان 227 تانك را من فرماندهي ميكردم كه در سمت چپ تيپ وارد عمل ميشد. فرصت هم اصلا نداشتيم. درخط بايد اين تانكها را مستقر ميكرديم. حدود ساعت يك بود كه ديدم تيمسار لهراسبي كه بعدا فرمانده لشكر 16 شدند آمدند. ايشان آمد گفت اسكويي شما در پشت هويزه كه دشمن نيرو ندارد مستقر شويد اگر اين كار را بكني شما فردا صبح 20 دقيقهاي كار دشمن را تمام ميكنيد.
رفتيم ديديم كه درست ميگويد. همه بچهها را جمع كردم گفتم كه موضوع از اين قرار است و گفتم كه بردن اين همه تانك و نيرو به پشت هويزه ماموريت خيلي سنگيني است، بچهها هم قبول كردند و به ما ياعلي گفتند.
ما هم رفتيم پيش فرمانده تيپ به سختي قبول كرد و در نهايت رفتيم خدمت تيمسار لطفي ايشان هم قبول كردند و ما هم حركت كرديم. حدود 6 بعدازظهر اين گردان را حركت داديم و پشت هويزه رفتيم و آرايش نظامي گرفتيم ساعت 10 صبح وقتي حمله شروع شد، وقتي ما رسيديم به عراقيها آنها از هيچ خبر نداشتند تازه ميخواستند صبحانه بخورند و وقتي ما آنها را گرفتيم همه با لباس خواب بودند.
اين را هم بگويم اينكه ميگويند عقبنشيني كرديد و شكست خورديم درست نيست. ما عقب نشيني نكرديم. عراقيها از جنازه ما رد شدند نه اينكه ما به راحتي عقب برويم. اصلا عقب روي يك تاكتيك است، وقتي فرمانده گردان نيرو ندارد مهمات ندارد و هر لحظه امكان از بين رفتن نيروها وجود دارد به آن عقبنشيني نميتوان گفت.
اميرجمشيدي: الان دراين اتاق نشستن وصحبت كردن خيلي ساده است وقتي كه در منطقهاي كه آدم اصلا نميداند جلويش چه خبر است و هر لحظه ممكن است در دام دشمن بيفتند، بسيارخطرناك است انسان ديگر آنجا هيچ اهميتي نميدهد به اينكه اسير ميشود يا كشته ميشود.
روزچهاردهم شهيد فلاحي، شهيد فكوري وبنيصدرباعدهاي آمدند منطقه تاآنجا راببينند. وقتي رفتيم جلو وهمه منطقه را ديديم وتوضيحاتي دادم. درحين برگشت من به بنيصدر گفتم ما اينجا عملياتي ميكنيم كه يا خيلي موفق است يا اصلا كل تيپ ازبين ميرود، نكند اين اتفاق بيفتد و فردا بگويند كه خيانت شده و ...
قبل از اينكه بنيصدر به من جواب بدهد شهيد فلاحي گفت: جمشيدي شما كار خودت را انجام بده ...
بنيصدر هم گفت: شما اصلا نگراني نداشته باشيد.
دليل نگراني من اين بود كه من ميگفتم ما كه در اين بيابان آمديم نه در جناح چپمان نيرو هست نه در جناح راست، چرا دشمن با ما هيچ برخوردي نميكند. من اگر خودم جاي دشمن بودم اين فكر را ميكردم و ميگفتم اينها ميخواهند حمله بكنند و اين تيپ كه اينجا مستقر است لقمه من است و به موقع آن را ميگيرم و عمليات را به شكست ميكشانم.
به هرحال اين عمليات به شكر خدا انجام شد و با غافلگيري كامل دشمن به پيروزي رسيد. ازاينكه ما درمقطعي به عقب برگشتيم اصلا نبايد روي آن صحبت كرد ما به اهداف سياسي ونظامي و رواني كه داشتيم رسيديم نتيجه اين اهداف هم اين بود كه نهايتا ما دشمن را ازخاكمان بيرون كرديم. ملت ايران درنهايت به پيروزي رسيد دنيا از ايران حمايت ميكند عراق رابعنوان متجاوزشناختندو...ملت ايران به پيروزي رسيدو اين نتيجه جانفشانيهايي است كه در اين راه صورت گرفته است.
ما به حرمت خون همين شهدا بود كه توانستيم خاكمان را پس بگيريم. مهمترين عملياتي كه براي بيرون راندن دشمن از خاك ايران انجام شده همين عمليات نصر بوده است كه اثر رواني سياسي بسيار مهمي در روحيه ملت ايران داشت و دشمن را زمينگير كرد و ما را آماده عمليات بزرگ بعدي كرد و ما امروز با افتخار از آن عمليات ياد ميكنيم. اين براي ما كه رزمنده بوديم افتخار است چون صدام را شكست نداديم بلكه با ابرقدرتها طرف بوديم و آنها را شكست داديم. مگر همين رامسفلد نبود كه اوايل جنگ به عراق آمد و از او حمايت كرد مگر الان نميگويند كه نميخواهند صدام را محاكمه علني بكنند چون صدام ميداند كه چرا و به دستور چه كسي جنگ عليه ايران را شروع كرد. آنها به اهدافشان نرسيدند و ملت ايران توانست ابرقدرتها را شكست دهد نه يك ابرقدرت را. خداوند رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني را رحمت بكند براي اينكه به پشتيباني ايشان و هدايتهاي ايشان بود كه ما توانستيم اين پيروزي را بدست بياوريم، هرگز حاضر نشدند كه ذلت را بپذيرند.
يك سوالي هميشه بعد از اين عمليات مطرح بود. اول موضوع شكست ارتش درعمليات نصر را مطرح ميكردند و بعد به اين نتيجهگيري ميرسيدند كه با شكست ارتش دراين عمليات اين موضوع نشان داده شد كه با جنگ كلاسيك و نيروهاي رسمي نميتوان در جنگ نتيجه گرفت وازطرف ديگر بحث حضور نيروهاي مردمي در جبههها مطرح ميشود...
امير «اسكويي»: زماني كه ما هدف را گرفتيم تيپ من 2 شهيد داد. يك هدف 40 كيلومتري را گرفتيم 2 شهيد داديم. اما وقتي استاندار وقت فرمان امام را اجرا نميكند و بايد آن نيروي مردمي را در اختيار ما قرار بدهد و اين كار را نميكند به علت برخي مسايل و براي ما جاده نميكشد بايد رفت و از او پرسيد كه چرا اين كار را نكرد؟ او بايد پشت سر من لودر ميآورد و جاده ميكشيد تا مهمات به ما برسد.
امير جمشيدي: عمليات كلاسيك عملياتي است كه طبق اصول و روش باشد. همه عملياتهاي ما كلاسيك بوده است. طبق اصول، نيروي مهاجم بايد 5/1 تا 2 برابر نيروي مدافع باشد تا بتواند به اهداف خود برسد، اينكه ما مثلا توانستيم در عمليات طريقالقدس به اهداف خود برسيم به همين علت بود چون همه چيز متناسب بود.
هركسي كه اين حرف را ميزند اصلا درست نيست. آنهايي كه نظامي هستند ميدانند كه اين حرف كاملا اشتباه است و ما اصلا اين سخن را قبول نداريم.
جنگ همهاش مردمي بوده است اينكه جنگ را بعنوان جنگ كلاسيك و مردمي دستهبندي ميكنند اشتباه است.عمليات مردمي اصلا معني ندارد. مگرارتش جزء مردم نيست از بسيج وسپاه گرفته تا ارتش و ... همه مردمي هستند.
امير لطفي: آقاي جعفري فرمانده نيروي زميني سپاه، سردارصفوي و... تنهاواحدي كه با اين افراد هماهنگ بودوبا آنها عمل ميكرد لشكر 61 زرهي بود. هميشه پيش ما بودند البته من هم براي آنها شرط ميگذاشتم. مثلا آن سمت سوسنگرد به من گفتند كه ما ميخواهيم
برويم آن طرف، ساعت رانگاه كردم گفتم من تا 2 ساعت بيشترنميتوانم شما را پشتيباني كنم، بايد دو ساعته برگرديد.
گفتند باشه ما برميگرديم. توپخانه از اينها حمايت كرد و آنها رفتند و كار خود را كردند و اسير هم گرفتند و 2 ساعته برگشتند.
هرجا ميرفتند با هماهنگي ما بود. برويد از خودشان بپرسيد تنها واحدي كه شما را حمايت ميكرد و به شما خودرو و مهمات ميداد چه لشكري بود؟ الان كه اين صحبتها شد ياد يك خاطرهاي افتادم، زمان جنگ من خيلي مرتب و رسمي لباس ميپوشيدم يك روز سردار صفوي آمد گفت: فلاني من از تو ميخواهم طلب آمرزش بكنم.
گفتم: چي شده؟
گفت: من چندجا نشستم وگفتم اين افسر ژيگول كيه؟ كه اينقدرشيك لباس ميپوشه.
من هرروز 5/4 صبح سرخط بودم، سربازخواب بوداينها با موتورميآمدند نگاه ميكردند هروقت با موتورآمدند من سر خط بيدار بودم. خلاصه بعد از يك مدت كه با من خودمانيتر شد يك روزآمد معذرت خواهي كرد.
من خودم مدتي هم در دانشكده دافوس سپاه تدريس جنگ كلاسيك كردم. الان خيلي خوب و قانونمند شدهاند و آموزشهاي خوبي هم سپاه ميدهد. ببينيد جنگ يك معامله اقتصادي است يعني مثلا شما بايد با يك گلوله يك نفر را بزنيد اگر قرار باشد 100 تير براي يك نفر بزني ثروت مملكت را به هدر دادهاي. اين ديگر جنگ نيست.
الان سپاه را وقتي ما با اين همه نظم و ترتيب ميبينيم خوشحال ميشويم. رژهها، لباسها و... همه نشانه پيشرفتهاي قابل توجهي است كه دراين نيرورخ داده ومايه خوشحالي است.
عمليات نصر(هويزه) با توجه به وسعت واهدافي كه داشت به قول شما جزء مهمترين عملياتهاي دوران دفاع مقدس بود پس چرا اين عمليات تا كنون اينقدر ناشناخته باقي مانده است؟
امير لطفي: اين عمليات به نظر من زير خاك مانده است. عمليات، فرمان امام (ره) را داشت. اينكه امام بعد از عمليات ميگويند مردم الله اكبر بگويند در هيچ عملياتي سابقه نداشت. من فكر ميكنم به خاطر اينكه اين عمليات را فلان شخص فرماندهي كرد تاكنون زير خاك مانده است.
آيتالله خامنهاي بعنوان نماينده امام درشوراي عالي دفاع درمجلس ازاين عمليات و فرمانده لشكر به شدت دفاع كردند.
آيتالله خامنهاي در مجلس در اين زمينه ميفرمايند: «... مساله هويزه را من گناه بنيصدر نميدانم بنيصدر اگر گناه داشته باشد كه حتما دارد در جاهاي ديگر است...»
اين عمليات فقط به خاطر كشته شدن دانشجويان كه جلوبودند مطرح نميشود. درصورتي كه ايشان در مجلس كاملا آن را توضيح دادند.
در مورد دانشجوياني كه به جلو رفته بودند سوال زياد است اما يك موردي هست كه گفته ميشود شما به دانشجويان كه جلو بودند بيسيم نزديد كه ما در حال عقبنشيني هستيم شما هم به عقب برگرديد.
امير جمشيدي: شايد آنها بيسيم هم داشتند وليكن تماس گرفتن با آنها مشروط بر اين است آنها فرمانده داشته باشند و هماهنگ با نيروي ما باشند. ولي وقتي هماهنگي وجود ندارد و فرمانده تيپ نميداند كه فرمانده آنها كيست با چه كسي تماس بگيرد. مگر ما در عمليات فتح المبين و بيت المقدس و طريق القدس و ... با همين برادران سپاه هماهنگ عمل نميكرديم. پس چطور اينجا ما ميتوانستيم هماهنگ باشيم ولي آنجا نه؟ در ضمن براي كار با بيسيم دستور كار مخابراتي هست و كانالهاي مختلف دارد. هر فرماندهي كانال خاص خودش را دارد. اينها كه فرمانده نداشتند و مشخص نبود چه كسي تماس ميگيرد.
امير لطفي: ببينيد اين ابهامات بيمورد از ابتدا هم وجود داشت در صورتي كه براي ما هيچ نقطه مبهمي وجود نداشت. خانم اعظم طالقاني هم در آن سالها مطلبي در مجلس پيرامون همين حرفها بيان ميكند. مقام معظم رهبري حضرت آيتالله خامنهاي هم در تاريخ دوشنبه هشتم تير ماه 1360 حدود شش ماه بعد از اين عمليات در پاسخ به ايشان در مجلس فرمودند:
«... البته بچههاي سپاه هم در همان حدود ساعت 2 تا 5:2 آنها را ديدم همان بچههايي كه شهيد شدند. ما بين هويزه و آن منطقه كه خط اول بود و آنها به سوي خط اول وبه سمت كرخه كور حركت ميكردند وميرفتند.نيروهاي دشمن هم فرار ميكردند به سمت نيروهاي خودشان دردب حردان درغرب اهواز كه من به بعضي ازبرادران گفتم كه نيروهاي ما هم در حال پيشروي هستند عجله نكنيد و آنها گفتند ما ميخواهيم برويم در آن ماجرا من هيچ كس را مقصر نشناختم ... درمورد بنيصدرهم ما آنقدر اشكال و ايراد وارد ومنطقي داريم كه محتاج اين نيستيم كه با اين مساله كه هيچ راه اثباتي ندارد ايشان را متهم كنيم. بني
صدر اگر گناهي داشته باشد –كه حتما دارد- در جاهاي ديگر است».
اين را هم بگويم آيتالله خامنهاي در آن دوران هميشه در جبهه ياور ما بود ايشان يك چفيه ميبست لباس كار هم ميپوشيد از روز اول در جبهه بود و در جنگلي كه برج ديدهباني بود حضور داشت حتي كار ديدهباني هم ميكردند.
بعنوان آخرين سوال بفرماييد كه نقش حضرت امام خميني(ره) را در شكلگيري عمليات و تبعات پس از آن چگونه ارزيابي ميكنيد؟
امير لطفي: اصل مطلب همين جاست بعد از خاتمه اين عمليات و عقبنشيني ما عدهاي ميپرسيدند و فشار ميآوردند كه شما چطور شد آمديد عقب و ... امام فرمودند: «جنگ پيشروي دارد و عقب روي دارد».
ايشان اگر نبودند ما را خورده بودند. هنگامي كه در 29 آذر 1359 قبل از عمليات رييس جمهور وقت، آيتالله خامنهاي نماينده حضرت امام درشوراي عالي دفاع، شهيد فلاحي و فكوري به حضور رهبر انقلاب رسيدند. حضرت امام حمايت و رهنمودهاي پيامبرگونه خود را ابلاغ كردند و فرمودند: «شما تعرض كنيد، امت مسلمان ايران پشتيبان شماست و من هم پشتيبان ارتش هستم».
ازاين جمله بالاترديگرچه ميخواهيد.
در اوايل انقلاب يك روز عدهاي سودجو گفتند ارتشي هر كجا كه ميخواهد برود يك روز ديديم كه فرمانده تانك درخواست انتقال به شهرداري را داده است از سوي ديگر منافقين هم دنبال خرابكاري در ارتش بودند، كه به قول خودشان انقلاب دوم را پيريزي كنند. ازآن طرف طرحهايي ارايه ميشد كه درنهايت ارتش تضعيف ميشد وحضور امام بودكه اين طرحها را خنثي ميكرد.
امير جمشيدي: اگر ما توانستيم دشمن را از كشور بيرون بكنيم با پشتيباني همديگر بوده است. امام بيدليل نبود كه ميگفت من پشتيبان ارتش هستم چون ميدانستند نظاميها مجتهدين ميدان جنگ هستند. حمايت امام از ارتش بيدليل نبود. ما هم به علت همين حمايتها بود كه به موفقيتهايي دست پيدا كرديم. در نهايت هم ارتش و سپاه با هم هماهنگ شدند و امروز به اينجا رسيديم كه پيروز هستيم و امروز هم اين دو نيرو مثل زمان جنگ مكمل هم هستند.
اميراسكويي: اگرحضرت امام (ره) نبودنداصلا ارتشي وجود نداشت.روز تاريخي 92 فروردين را اگر پايهگذراي نميكردند ديگر ارتشي وجود نداشت.