همه نیروها بسیج شدند و سیاوش نیز همگام با خیل عظیم جوانان شهر و روستا به مصافت خصم شتافت و به هر ترتیبی بود موانع را پشت سر گذاشت و عازم مناطق جنوبی کشور شد .
او فرمانده یکی از گردانهای لشکر امام علی (ع) بود در حالی که مردم ،بیشتر او را یک پاسدار ساده می انگاشتند .
سپاه عراق در منطقه شلمچه شکست سنگینی را متحمل شده بود .
تا جایی که وزیر دفاع ،شخصا فرماندهی نیروهای بعثی را به عهده داشت .واحد مهندسی رزمی لشکر امام علی (ع) ماموریت یافته بود تا در مناطقی که تازه به دست نیروهای اسلام افتاده ،خاکریز بزند .سیاوش فرمانده گردان فجر از لشکر امام علی (ع) بود اما با حفظ سمت مسئولیت محور عملیاتی نیز به او واگذار شده بود .او به سرعت نیروهایش را برای احداث خاکریز آماده می کرد .در ایجاد خاکریز ،گردان فجر و نصر با هم همکاری داشتند .آتش شدید دشمن از یک سو و گرمای سوزان خوزستان از سویی دیگر منطقه را به جهنمی تبدیل کرده بود .برای رانندگان سخت سخت بود که بتوانند ،بیش از دقایقی چند پشت فرمان لودر دوام بیاورند ،با این وجود آنها در هر یک ساعت ،جانشان را با هم عوض می کردند در اولین روز ،کارها با موفقیت پیش می رفت و سیاوش در فاصله چند متری ،این عملیات را رهبری می کرد .روز بعد آتش دشمن سنگین تر می شد . و هر لحظه بر تعداد شهدا افزوده می شد .با این همه ایجاد خاکریز به سرعت ادامه داشت و عملیات با موفقیت پیش می رفت .
با باز ایستادن حرکت لودر گردان ،آن شور و شوق التهابی بچه ها فرو نشست .آخرین راننده که رزمنده ای از مشکین شهر بود ،فریاد کشید :برادر !بیا .مجروح شدم .
سیاوش هراسان و عنان اختیار از کف داده به سوی لودر دوید .اما افسوس که دیر شده بود .او نیز به خیل شهدا پیوست .اینک راننده ای نبود که کار او را ادامه دهد .سیاوش بی پروا و به چالاکی پشت فرمان جای گرفت .باران گلوله های خمپاره بود که یکریز در اطراف لودر فرود می آمد و در طنین صدای الله اکبر بچه ها گم شد .آنها روحیه خود را دوباره باز یافته بودند و سیاوش در آن هنگامه شور و غوغا ،گرم ،پیش می تاخت .
اینک فاصله چندانی باقی نمانده بود تا خاکریز ها از دو نقطه به همدیگر بپیوندند و به ناگاه خمپاره ای در کنار لودر منفجر شد و سیاوش زخمی شد اما او همچنان سر گرم تلاش جانانه خود بود .در حالی که خون از سرش جاری بود به التماس ما توجهی نمی کرد و به کار خویش ادامه می داد .تا اینکه خدایش به خاطر این همه شکوه جانبازی ،آفرینش گفت و به سر سرای ابدیت دعوتش نمود .
برگرفته از خاطرات شفاهی دوستان وخانواده شهید