به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از ایسنا،در بخشی از خاطرات آزاده حسین تریاکچی میخوانیم:
نیمههای مرداد ماه کم کم فرا میرسید. آن روز صبح قرار بود اسرا به اردوگاه موصل منتقل شوند. وقتی به نزدیکی اردوگاه رسیدیم همه بر این باور بودیم که سهمیه چوب و کابلمان را دریافت کردهایم و از این پس رفتارها عادی خواهد شد؛ ولی وقتی آن سوی در ورودی اردوگاه از ماشینها پیاده شدیم؛ با تعجب همان صف کابل و چماقها در ابتدای راه انتظارمان را میکشید.
یک بار دیگر و این بار با تجربه قبلی از دیوار مرگ گذشتیم. دیواری که تا دم آسایشگاه موصل آب وجود داشت ولی ما برای همیشه تصور یک آب شیرین را از ذهن بیرون برده بودیم. یک چیزی که بتوان تشنگی را فریب داد، فرقی نمیکرد، آب زنگدار، آب شور، آب زرد؛ موصل هم آب داشت ... آب داغ! ... قوطیهایی داشتیم مخصوص ادرار. آبشان زدیم، بعد، از آب داغ موصل پرشان کردیم و گذاشتیم کناری تا سرد شود و پس از سرد شدن باید میخوردیم...
در موصل چوب و کابل امری بسیار بسیار عادی و روزمره بود. به هر بهانهای کتک میخوردیم؛ برای نماز جماعت. برای نماز فرادای... از جمله شکنجههایی که برای آرام کردن بچهها به کار میرفت وجود یک صندلی آهنی بود با گیرههای مخصوص که به نقاط مختلف بدن متصل میشد و بعد به جریان برق وصل میشد و شخصی که روی صندلی مینشست 10 دقیقه میلرزید، بعد تا پنج روز منگ و خمار بود. ولی از این هم بدتر بود: توی خود زندان اتاقی وجود داشت که اسیر را وادار میکردند روی یک توپ بایستد و بعد در حالی که اسیر به زحمت کنترل خود را حفظ میکرد، توپ را میزدند و غالبا بیضهها صدمه میدید. این دردناکترین شکنجهای بود که در موصل انجام میشد.