به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از تسنیم، شاخه بانوان حزبالله سایبر روز گذشته ۲۴ فروردینماه با خانواده سه شهید شاخص کشور دیدار کردند. ازآنجایی که حزبالله سایبر تاکنون برنامههای این مجموعه را بهصورت مشترک میان خانمها و آقایان برگزار کرده است، این برنامه اولین برنامه اختصاصی بانوان مجموعه بود. اعضای اصلی خواهران حزبالله همزمان با سالروز وفات حضرت امالبنین(س) و تقدیر از مادران و همسران شهدا با خانواده سه شهید علی خلیلی، حسن باقری، سردار حسن طهرانیمقدم دیدار کرده ضمن این دیدار با اعضای خانوادهها از آنها تقدیر به عمل آوردند.
اولین منزل، منزل شهید علی خلیلی بود؛ شهید امر به معروفی که ۲۵ تیر ماه سال ۱۳۹۰ حادثهای دردناک برایش اتفاق افتاد و در یکی از محلات شرق تهران با عدهای شرور مواجه شد. طلبه جوانی که سوار بر موتورسیکلت بود با عدهای شرور که مزاحم چند زن شده بودند برخورد و آنها را امر به معروف و نهی از منکر کرد ولی این مسئله به مشاجره تبدیل شد و یکی از سرنشینان بهنام احسان با ضربه چاقو این طلبه جوان را مجروح کرد و شهید خلیلی از قسمت شاهرگ دچار جراحت شد. او بعد از دو سال تحمل مجروحیت سرانجام فروردین امسال به درجه رفیع شهادت نائل شد.
همگی وارد خانه میشوند و مادر شهید از پشت سر به جمع اضافه میشود. بهشت زهرا بوده است و هنوز مسیر اشک روی صورتش نفس میکشد. علی فرزند اول خانواده بود و مادر جوانی دارد. تمام دیوارهای خانه پر است از تصویر این شهید. حال و هوای سنگینی فضا را تسخیر کرده است. سخت است که هم به مادر شهید چشم بدوزی و هم نگاه شهید را بر خودت حس کنی و اشکی نریزی. در میان جمع تعدادی خانم دیگر هستند که میتوان از این میان چهره مادربزرگ شهید را هم به جا آورد.
مادر شهید خلیلی: آرزویش از اول شهادت بود/ عشق به سیدالشهدا (ع) حرف اول را در زندگیاش میزد
هیچکس حال خوبی ندارد. هنوز غم از دست رفتن این طلبه جوان، بر دل خانوادهاش سنگینی دارد. هنوز وقتی نامش میآید و کسی میخواهد کلامی از شهید را بر زبان بیاورد چشمهاتر میشود، نگاهها سرخ و زبانها به لکنت میافتد. دختران جوان همگی متأثر از حال مادر شهید، در خود فرو رفتهاند، این عکسهای روی دیوار با همهشان حرف میزند.
مادر شهید لب به سخن میگشاید؛ از روحیات پسرش میگوید، میگوید: «امام حسین در زندگی علی همیشه جایگاه بالایی داشت، حرف اول را در این زندگی عشق به امام حسین میزد. آرزویش از اول شهادت بود».
کار فرهنگی برای شهید خلیلی اولویت داشت، راهش را ادامه دهید
اشکهایش را پاک میکند، میگوید علی بسیار مهربان بود، همین مهربانیاش همه را شیفته او کرده بود. اخلاق فوقالعادهاش زبانزد همه دوستان و آشنایانی بود که با او رفت و آمد داشتند. میان اشکها و لبخندهای مادر شهید لبخند توی عکس ِ شهید، دل مهمانان را میلرزاند.
مادر علی خلیلی، بهخواسته بچهها، جمع را نصیحتی میکند؛ میگوید: شما همهتان دختران من هستید، خواهران ِعلی، حجابتان را در هر شرایطی حفظ کنید. حجاب نقطه عطفی است که این روزها دشمن برای ضربه زدن به آن حملهور شده است؛ نباید از آن غافل بود. مادر شهید به یکی از دغدغههای همیشگی علی اشاره میکند و میگوید: کار فرهنگی فکر شب و روز پسرم بود. در پایگاه بسیج، مسجد و هر جایی که فعالیت داشت کار فرهنگی اولویت داشت، دوست داشت در هر شرایطی ادامهاش دهد، اما این اواخر وضعیت جسمانیاش مانع آن شد. شما راه پسرم را ادامه دهید.
دغدغههای رهبری دغدغههای شهید خلیلی بود
مادر شهید از همفکران پسرش خواست راه فرزندش را ادامه دهند، گفت: کار فرهنگی دغدغه رهبرمان است باید قبل از هرچیزی مورد توجه قرار گیرد. اشکها رخصت کلام را از مادر گرفته است، نگاهی به جمع دارد، نگاهی به عکسهای روی دیوار. با همان چشمان سرخ همه را دعا میکند و به خدا میسپارد. دیدار کوتاهی بود اما همان دقایق، حس عجیبی را به مهمانان شهید میبخشد.
منزل بعدی، خانه شهید حسن باقری است، شهیدی که در جنگ بار سنگینی از مسئولیتها را به دوش کشیده است، جوان برومندی که با همه جوانی از هر فرماندهای مقتدرتر است و به نابغه جنگ شناخته میشده و مغر متفکری که عملیاتهای زیادی را به انجام رسانده است. مادر شهید شباهت عجیبی به پسرش دارد، حتی اگر به عکس روی دیوار هم که زل نزنی، این را درخواهی یافت. خواهر شهید هم هست. پذیرایی میکند و با لبخند میزبان گرمی برای بچهها است.
صمیمیت و خوشبرخوردی مادر شهید، همهمان را غافلگیر کرده است. بیش از اندازه مهربان است حتی اگر نشناسیاش هم توی دلت جا میشود و دوست داری فقط نگاهش کنی. مینشیند کنار بچهها، دختران جوان را نگاهی میکند و از همان اول برای عاقبت به خیری همه جوانان دعای خیر میخواند.
مادر شهید حسن باقری: گوش به فرمان امام بودن عاقبت به خیرش کرد
بهخواسته بچهها، از روحیات پسرش میگوید. میگوید که شهید با شیوه تربیتی ویژهای بزرگ شد. در خانواده متدینی تربیت شد، اما هیچوقت به کسی سخت گرفته نشد. در زمان پر از فساد پهلوی گوش به فرمان امام بود و همین گوش به فرمان امام زمان بودن او را عاقبت به خیر و به شهادت رسانید. توضیحات دیگر مادر شهید باقری به مستندات و کتابهایی مربوط است که در مورد پسرش ساخته و نوشته شده است. لبخند از روی لبهایش محو نمیشود و همین خوشرویی مهمانان را سر ذوق آورده است.
منزلمان در زمان جنگ خودش یک پادگان بود
کمی هم از ایام جنگ میگوید، همان روزهایی که شهید باقری در میدان میجنگید و خودش در خانه کار میکرد. آن روزها هرکسی بهاندازه وسعش برای جنگ قدمی برمیداشت. میگوید منزلش محل رفت و آمد فرماندهان و گویی مانند یک پادگان شده بود. خاطراتش شیرین و به یادماندنی است. خسته نشدهایم اما باید برای رفتن به منزل بعدی دیدار را به پایان برسانیم.
منزل بعدی، خانه شهید طهرانیمقدم است، مادر شهید به استقبال میآید، کمی هم کسالت دارد اما این کسالت چیزی از مهماننوازیاش کم نمیکند. با روی گشاده از همه پذیرایی میکند. او پیش از شهید حسن طهرانی مقدم پسر دیگری را در راه اسلام داده است. علی طهرانیمقدم که ۱۷ سال بیشتر نداشت اما مثل یک مرد مقتدر، پخته و جاافتاده بود. توصیف از این شهید ۱۷ساله همه را بیشتر به خانواده شهید نزدیک میکند و خوبیهایش تمامنشدنی است.
مادر بهسراغ شهید دومش میرود، سردار شهید حاج حسن طهرانی مقدم، پدر موشکی ایران و رئیس جهاد خودکفایی سپاه، کسی که از نظر علم و هوش و ذکاوت از برترینها بود، همه میدانند سه مدرک دکتری داشت و استعدادهایش بینظیر بود. از خلقیاتش میگوید، یکی دو تا نیست. نماز اولوقت، همیشه اهل دعا بودن، دست به خیر، کمک به خانوادههای کمبضاعت و عادتهایی که شنیدنش برای چندمین بار حتی خستهکننده نیست. میگوید هروقت به خانه میآمد دعای سمات میخواند.
مادر شهید میگوید: هرکاری را اگر نماز اولوقت میشد کنار میگذاشت. تردیدی در کمک به بیبضاعتان نداشت. با اینکه خودش در سطح بالایی از وضعیت مالی بود اما همیشه دوستانش را از آدمهایی پیدا میکرد که وضع مالی معمولیای دارند. دستش به خیر بود. همیشه بهدنبال خانوادههای کمدرآمد و بیبضاعت بود.
مادر شهید طهرانیمقدم: زمان جنگ برای رزمندگان هم آشپزی میکردم هم خیاطی
مادر شهید از خودش هم میگوید، از کارهایی که در زمان جنگ میکرد، از منزلی که پاتوق جمعآوری کمک برای جنگ بود. میگوید در ایام جنگ هم آشپزی میکرده است و هم خیاطی، تا بتواند کمکحال رزمندگان باشد. ایشان یک پسر دیگر هم دارد، محمد طهرانی مقدم، پسری که جانباز شیمیایی منطقه حلبچه است، این روزها حال خوشی ندارد و بهتازگی از بیمارستان به خانه برگشته است. مادر شهید میگوید: بعد از شهادت دو فرزندم، دیگر طاقتی برای تحمل یک داغ دیگر ندارم، و حرفش را میخورد.
از منویات حضرت آقا غافل نشوید
بخش دیگری از حرفهایش را به وضعیت جامعه اختصاص میدهد، به توصیههایی که باید جوانان بدانند و به آنها عمل کنند، به فرمایشات رهبری تأکید میکند و میگوید: از منویات حضرت آقا غافل نشوید، ایشان به مسائل فرهنگی توجه ویژهای دارند باید حسابی به این عرصه رسید. کارهای زیادی روی زمین هست که باید انجام بشود. بعد با لبخند به دختران جوان نگاه میکند و میگوید جوانان ما تا میشود ازدواج را سهل بگیرند و حواسشان به جمعیت هم باشد.
توقعها و تکلفها را در ازدواج کنار بگذارید
مادر شهید طهرانیمقدم ادامه میدهد: توقعها و تکلفها را کنار بگذارند و بعد میگوید که همه فرزندانش در سنین پایین ازدواج کردهاند و همهشان هم زندگی خوبی دارند. میگوید خود شهید طهرانیمقدم خانوادهدوست بودند، ارادت بسیاری به خانوادهاش داشت و هیچوقت حواسش از خانواده پرت نمیشد.
دختران جوان را چهارشنبهها به حسینیهشان دعوت میکند، میگوید هر چهارشنبه صبحها جلسه قرآن و تفسیر برگزار میشود بعدش هم سخنرانی دارند. میگوید مجلس زنانه است و بعدش هم کار خیریه انجام میشود. همه استقبال میکنند تا چهارشنبه مهمان حسینیه این خانواده شهید باشند. مادر شهید از بچهها قول میگیرد تا دوباره به دیدنشان بروند و منتظر مناسبتهای تقویمی نباشند، در این خانه بهروی همهشان باز است.
دید و بازدید تمام میشود. همه چهرهها خندان و سرحالاند. همه دختران و بانوان حزبالله سایبر شیفته صمیمیت دیدار با خانواده شهدا شدهاند، دوست دارند باز هم بیایند و این رابطه را صمیمیتر از آنچه که هست بکنند.