به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، کتاب «مشق از روی دست فرشتگان» نوشته مرضیه وزیری مقدم به سبک زندگی شهدا در قالب خاطراتی از آنان میپردازد خاطراتی که به گفته نویسنده رفتارهای برجسته رزمندگان را شامل میشود که به مرور زمان برای انان نهادینه شده است و آنها با ممارست اجرا کردند و دیگران را تشویق به ان میکنند. مجموعهای از رفتارهای نیکو که آن را سبک زندگی مینامیم.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
جالب است اوایل انقلاب با شکل گیری گروههایی از منافقین به نام میلیشیا که جوانان را وادا میکردند کنار خیابان بایستند و نقش تابلو را بازی کنند و تابلویی از شعار خود را شاعتها بالای سر نگه دارند، حمید وقت میگذاشت با موتور گازی از شهر ری میرفت اطراف دانشگاه تهران و خیابانهای شهر، با این جوانهای فریب خورده خیلی دوستانه صحبت میکرد و راهنماییشان میکرد چه دختر و چه پسر.
در بخشی دیگر کتاب از زبان خانم حمیدیان خواهرزاده شهید اصغر محمدی نیا میخوانیم:
با دایی چند سال بیشتر فاصله سنی نداشتم و روابط خوبی باهم داشتیم. ماه رمضان بود و او که چند وقت ساکن قم شده بود خیلی مراعات میکرد و اگر شبی افطار منزل ما بود برای سحر یا روز بعد جمکران با حرم میرفت تا مزاحم ما نباشد. من که اخلاقش را میدانستم به همراه شوهر و بچههایم سوار ماشین میشدیم و جمکران میرفتیم و بچهها او را غافلگیر میکردند. موقعیت ازدواج پیدا نکرد اما همیشه میگفت خواب دیدند که کسانی که ازدواج کرده بودند و شهید شدند مقامشان بالاتر بوده و میگفت خوش به حالشان.
در قسمت دیگر کتاب از زبان همرزم شهید خوش نظر آمده است:
این خانواده رفاقتهای خاصی باهم داشتند که جای دیگر ندیده بودم. برای همین همه اعضای خانواده خیلی باهم مشورت میکردند و نظر هم میگرفتند. نتیجه آن هم احترام بسیار زیادی بود که به هم میگذاشتند. خیلی دیده بودم که برادرش حسن که از حسین بزگرتر بود از او مشورت میگرفت. برای حسین حرف پدر و مادرش حجت بود. به برادر بزرگش شهید علی خوش نظر خیلی احترام میگذاشت و با او مشورت میکرد. از سال ۱۳۵۹ با حسین آشنا شدم. ما در هنرستان شهید گلشنی شهر ری و در رشته صنایع فلزی باهم درس میخواندیم.ن موقع دوران نوجوانی او بود. حسین یک حال و هوای خاصی داشت.
همسر جانباز صفر علی رضایی از زندگیشان در بخش دیگری از کتاب میگوید:
قبل ازانقاب در سال ۱۳۵۳ ازدواج کردیم. انتخاب ماه ازدواج از سوی ایشان براساس نام کوچکم انتخاب شده بود. سادگی و اخلاق در آن زمان که هنوز کسی پایبند به آن نبود برایش مهم بود. زمان نامزدی با موتور میآمد دنبالم و من را تا در خانه میرساند. یکبار عموی من که به علت فوت پدرم نزد عمو زندگی میکردم و سرپرستی من را برعهده داشت متوجه شد و دو ماه با من قهر بود. اول ازدواج در کاخ گلستان در بخش نجاری کار میکرد. کار تخصصی و خوبی داشت. با شروع جنگ کلا کار آنجا را رها کرد و راهی جبهه شد. پس از بازگشت در ستاد پشتیبانی و امداد جنگ استان تهران، جهاد سازندگی و بنیاد جانبازان به صورت مامور مشغول به کار شد. تا بازنشستگی در بنیاد جانبازان کار کرد. بعد از بازنشستگی هم مدتی در شهرداری کار کرد تا دیگر بیماریهای ناشی از جانبازای مانع از ادامه کار شد.
این کتاب در ۱۵۱ صفحه و از سوی سازمان آثار و ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس منتشر شده است. علاقه مندان برای تهیه این کتاب می توانند به نشانی تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید سرافراز، کوچه دوم، شماره ۱۷، طبقه چهارم مراجعه و یا با شماره ۶۶۹۵۴۱۰۸ تماس بگیرند.