سردار شهید اکبر جهانشاهی را به روایت مادرش بشناسید

شاعرانه‌های مادرانه برای یک پسر

مادر سردار شهید اکبر جهانشاهی سواد خواندن و نوشتن ندارد، اما شعرهایی برای پسرش سروده است که شنوندگان را متحیر می‌کند.
کد خبر: ۱۷۳۶۴
تاریخ انتشار: ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۴ - 28April 2014

شاعرانه‌های مادرانه برای یک پسر

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس ، مادر سردار شهید اکبر جهانشاهی سواد خواندن و نوشتن ندارد، اما شعرهایی برای پسرش سروده است که شنوندگان را متحیر و متعجب میکند.

استقبال از مهمانان با خوانش یک بیت شعر
 
با جمعی از خبرنگاران کانون دفاع مقدس استان کرمان راهی خانه مادر شهیدی میشویم که گفته میشود گر چه سواد خواندن و نوشتن ندارد، اما تاکنون بیش از ۲ هزار بیت شعر سروده است.
مادر سردار شهید اکبر جهانشاهی با خانواده یکی از پسرهایش زندگی میکند، زمانی که وارد خانه میشویم، عذرا حمزهجواران مادر شهید جهانشاهی با این شعر از ما استقبال میکند: خوشم آمد از آمدنتان، هزار جان گرامی فدای هر قدمتان.
 
این مادر شهید حالا دیگر خیلی پیر شده است، تسبیحی در دستان لرزانش قرار دارد و ذکر میگوید، اما زمانی که برایمان روضه حضرت علیاکبر (ع) را میخواند، متوجه میشویم که صدا و نفسش هنوز گرم و باصلابت است.
 
برایمان این شعر را میخواند:
 
نمک، شیرین از قند در دهان گردد/جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد/که در کودکی پدر دست پسر گیرد/به امیدی که در پیری پسر دست پدر گیرد/دیدی که ستاره سحرگاه عمر تو چقدر بود کوتاه/غایب شدی از نظرم، ناکام اکبر من/ به ناگاه رفتی به سوی باغ و لاله زار/ عمر تو شد خزان بهار/ ناکام اکبر من/بعد از تو اگر سخن بگویم/باشد شب و روز به گفتوگویم/ناکام اکبر من/بعد از تو نزدم تخت ونوسی/ننشستم به پهلویت شب عروسی/ناکام اکبر من/رخت عروسیات آخر کفن شد/دو چشمم بهر دامادی سیه شد/ناکام اکبر من رخت عروسی بهرت بریدم/اما چه حاصل عیشت ندیدم/ناکام اکبر من.
 
بچهام را در راه خدا دادم
 
 از مادر سردار شهید اکبر جهانشاهی خواستیم که درباره پسرش صحبت کند که گفت: خدا داغ نصیبتان نکند، قرار بود، اکبر از جبهه بیاید و عقد کند، قالیهایش را بافته بودند، وسایلش آماده بود، اما شهید شد و جنازهاش آمد.
حمزهجواران با اشاره به اینکه خداوند چهار پسر و سه دختر به وی داده است که دو پسرش به رحمت خدا رفتهاند، ادامه داد: بچهام را در راه خدا دادم، خدا به هیچ پدر و مادری داغ اولاد ندهد.
 
عکس شهید جهانشاهی بر روی قلب مادر
 
 وی به سمت قلبش اشاره کرد و افزود: عکس اکبر را در درون یک پاکت گذاشتهام و آن را با سوزن قفلی به لباسم وصل کردهام تا همیشه با من باشد.
 
این مادر شهید در پاسخ به این سئوال خبرنگاران که چرا عکس پسر شهیدتان را بر روی قلبتان میگذارید، بیان داشت: وقتی که عکس اکبرم روی قلبم است، قلبم روشن میشود و آرام میگیرد.
 
از مادر سردار شهید اکبر جهانشاهی خواستیم که درباره ویژگیهای پسرش صحبت کند، وی اظهار داشت: اکبر، گلی بود که در راه خدا رفت، اخلاق خوبی داشت، همیشه نمازش را سر وقت میخواند، اگر ما نمازمان را دیر میخواندیم با ما محاکمه داشت، دلرحم و با خدا بود.
 
اجتناب شهید جهانشاهی از پارتیبازی
 
 حمزهجواران عنوان کرد: پسرم صبحها در صافکاری کار میکرد و عصرها به مدرسه میرفت، وقتی هم که انقلاب شد به سپاه رفت، اما در شهر خودمان سر کار نرفت، میگفت اگر بخواهم در منطقه خودمان سر کار باشم، باید برای دوست و آشنا پارتیبازی کنم و ایمانم را از دست میدهم، برای همین بود که به سیرجان رفت.
روزی که میخواست به جبهه برود، گفت: مادر اجازه بده دستت را ببوسم، گفتم: نه، نمیخواهم بری جبهه، گفت: اگر نگذاری دستت را ببوسم هم به جبهه میروم.
 
وی بیان کرد: اکبر یک بار در جبهه زخمی شد و در بیمارستان کرماندرمان بستری بود، زمانی که میخواستیم به عیادتش برویم، برایم پیغام داده بود که مادر وقتی من را در بیمارستان دیدی، گریه نکن، من هم که رفتم بیمارستان، به ظاهر میخندیدم، اما خندهای در دلم نبود.
 
مادر شهید جهانشاهی چگونه دلش را آرام میکند؟
 
 این مادر شهید ادامه داد: قرار بود، اکبر از جبهه بیاید و پای سفره عقد بنشیند، منتظر بودم که بیاید، چند روز به مراسم عروسی مانده بود، همه کارهایش را انجام داده بودیم، قالیهایش را بافته بودند، وسایل زندگیاش را آماده کرده بودیم که یکی آمد و گفت: اکبر زخمی شده است.
 
مادر شهید اکبر جهانشاهی بیان داشت: در روستای جواران بودیم که خبر زخمی شدن اکبر را به ما رساندند، سوار یک وانت شدیم و به سمت رابر رفتیم و وقتی به رابر رسیدیم، جنازه اکبر را آوردند، رفته بود جبهه که سر هفت روز بیاید و داماد شود که جنازهاش آمد.
 
حمزهجواران افزود: وقتی اکبر شهید شد، گفتم وسایلش را به کسی بدهید که من دیگر آنها را نبینم.
 
وی در پاسخ به این پرسش که در زمان دلتنگی برای فرزند شهیدتان چگونه خودتان را آرام میکنید، ابراز داشت: با خودم میگویم این بچه را در راه خدا دادم، مگر پسر من از علیاکبر (ع) و قاسم (ع) عزیزتر بود.
 
شهید اکبر جهانشاهی سال ۶۱ وارد سپاه پاسداران شد و پس از آموزشهای مقدماتی و تکمیلی در پادگان قدس و پادگان شهید بهشتی به عنوان مربی مشغول خدمت شد، وی فرمانده گروهان، فرمانده تانک، مربی آموزش تکنیک بود و در خرداد ۶۳ به مقام رفیع شهادت رسید.
نظر شما
پربیننده ها