به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، شهید مرتضی زهرهوند رزمنده 8 سال دفاع مقدس در عملیات بیت المقدس فرمانده گردان 4 بود که در مرحله اول این عملیات در تاریخ 10 اردیبهشت 1361 به شهادت رسید. او یکی از شهدای گمنامی است که هیچ گاه نمی خواست نامش آشکار شود اما برای اولین بار می خواهم از زندگی این شهید بنویسم می دانم به قلم کشیدن زندگی نامه این شهید بسیار سخت است زیرا او زندگی پر فراز و نشیبی داشت.
نوشتن درباره شهدا سخت است؛ اما به قول شهید آوینی: "ای کاش می شد تا تورا در مامن گمنامیت رها کنیم و بگذریم که تو چنین می خواستی، ای عزیز! اجر تو در کتمان کردن است و اجر ما در افشا کردن تا تاریخ در افق وجود تو قله های بلند تکامل انسانی را ببیند."
در آستانه پیروزی عملیات بیت المقدس به دیدار محمد بارانی خواهر زاده شهید مرتضی زهرهوند رفتیم تا در باره یکی از شهدای عملیات بیت المقدس با خواهر زاده او گفتو گویی داشته باشیم.
چشمان خواهر هر بار با اسم مرتضی خیس می شود
سکینه خواهر بزرگ مرتضی بود او می گفت: مرتضی بسیار کوچک بود که من ازدواج کردم به این دلیل خاطرات زیادی از مرتضی ندارم. اما با این حال زمانی که داشت از مرتضی صحبت می کرد چشمانش خیس شده بود.
مرتضی هیچ گاه محاسنش را نمی تراشید جز در زندان
محمد در سال های قبل از انقلاب براثر فعالیت های انقلابی، او را به زندان قصر برده بودند اما به خانواده او چیزی نگفتند زیرا او را در زندان به طور وحشتناکی مورد شکنجه قرار داده بودند. ساواکی ها برای اینکه مرتضی را اذیت کنند ریش هایش را تراشیده بودند مرتضی ای که هیچ وقت محاسنش را نمی زد در همان زمان یکی از سربازان گفت مرتضی آنجاست و ما با اصرار توانستیم به ملاقات مرتضی برویم او دستش را روی صورتش گذاشته و سرش را پایین انداخته بود تا کسی او را با اون شرایط نبیند.
محمد خواهر زاده شهید رشته کلام را بر دست گرفت و آغاز کرد، از زمانی که دایی شهید شد با دوستان او صحبت می کردم و خاطرات دایی را از تمامی دوستانش جمع آوری کردم و می خواهم با کمک آنان کتابی از دایی بنویسم.
شهید زهره وند به روایت حاج حسین الله کرم: زمانی که با شهید زهره وند آشنا شدم تازه به این سخن حضرت امیرالمومنین پی بردم که مبارزه کنید با هوای نفستان قبل از این که با دشمنانتان مبارزه کنید. شهید زهره وند با وجود این که یکی از فرماندهان بزرگ جنگ بود اما هیچ گاه نامش را آشکار نشده بود.
شهید زهره وند شناخت کاملی بر موضوعات سیاست داشت طوری که بدون اینکه از کسی کسب تکلیف کند در مجلس با چندین نفر سر موضوعات مختلف بحث می کرد.
نفر اول صف
زمانی که جنگ آغاز شد شهید زهره وند اولین کسی بود که پا به جبهه های حق گذاشت و در همان روزهای اولیه نبرد، صدای تیرهای او را در قرارگاه های فرماندهی دشمن می شنیدیم. تمامی فرماندهان جنگی از جمله حاج علی فضلی و دیگر فرماندهان جنگ به شجاعت شهید مرتضی زهره وند معترف بودند.
شهید اکبر یکی از همرزمان او در یک عملیات با شهید زهره وند در گروه اطلاعات عملیات بودند و شهید اکبر از خاطره خود در آن عملیات می گفت: مرتضی من را نزدیک سنگر عراقی ها برد تا اطلاعات عملیات خود را کامل کند و من به او می گفتم هوا روشن شده الان عراقی ها ما را می بینند در پاسخ به من گفت ما برای خدا آمدیم اگر کشته شویم فیضی است از سوی خداوند.
حاج حسین الله کرم در یک عملیات اطلاعات نظامی سپاه بود می گفت هر چه داریم از این شهید بزرگوار دارم زیرا زمانی که ما سنگ را از مین تشخیص نمی دادیم شهید زهره وند شناسایی هایی را در ارتفاعات شیاکو انجام داده که باعث پیروزی یکی از عملیات ها شده بود.
تمامی مجلسی ها با انگشت مرتضی را نشان می دادند
اولین آبستراکسیون (بهم ریختن نظم مجلس) که در مجلس اتفاق افتاد توسط شهید زهره وند بود، بعد از شهادت مرتضی خانواده اش تازه متوجه شده بودند و زمانی امام این جمله "من بوسه بر دست های پاسدار می زنم" را بیان کرد که شهید زهره وند در مجلس بر گوش صباغیان زده بود.
شهید زهره وند با همرزمانش نزدیک به 3 ماهی بود در یک منطقه حضور داشتند که در آن جا یک دره به نام بانسیران عمق 1700 متر عمق وجود داشت که عراقی ها نیروهای ایرانی را از بالای آن دره به پایین پرتاپ می کردند و شهدای ما در همان جا به شهادت می رسیدند و آن منطقه در تیررس دشمنان بود، شهید زهره وند هر شب بعد از خواندن نماز شبش با پاهای برهنه در ان شیارها و سنگلاخ ها می دوید تا به آن دره برسد و هر شب یکی از شهدا را بر کولش می انداخت و از جلوی سنگرهای عراقی ها به خاک خودمان می آمد.
ابهت مرتضی زبانزد مردم بود
حسین و حسن عزیز خواه دو برادری که هم محلی شهید بودند تعریف می کنند، شهید ابهت خاصی داشت او زمانی که وارد کوچه می شد زنانی که در کوچه می نشستند برای احترام به شهید به داخل خانه می رفتند.
شهید زهره وند علاقه خاصی به ورزش داشت او با دوستانش هر هفته به کوه می رفتند و آن جا را روزی 7 ساعت بالا و پایین می رفتند و بعد از این که خسته می شدند هندوانه ای که در روزخانه می انداختند را می خوردند و بعد از آن شروع به کشتی گرفتن می کردند و بعد از آن در زمان بازگشت به خانه با هم مسابقه دو می گذاشتیم.
شهید زهره وند با افراد فاسد جامعه مقابله می کرد
حاج حسین می گفت: اوایل انقلاب بود که یک روز به مرتضی گفتند یک نفری هست که از تمام افراد محله زورگیری و به ناموس مردم چشم بد دارد مرتضی و حاج حسین به آن جا رفتند او بدون داشتن هیچ سلاحی نزد فرد شرور رفت و از او پرسید فلانی که می گویند شما هستی؟ او در پاسخ به شهید گفت چیکار داری؟ بار دیگر شهید پرسید فقط می خواهم بدونم شما هستی؟ یا نه؟ فرد شرور به او گفت: اری خودمم، مرتضی با هیکل درشتی که داشت آن فرد را همانند یک کودک 2 ساله روی دستانش گرفت و به داخل ماشین انداخت و آن را به پاسگاه تحویل داد.
نگاه های نافذ شهید
در اوایل انقلاب گروهک های مختلف به دانشگاه انقلاب می آمدند که شهید زهره وند هم به آن جا می رفت که بعضی وقت ها این بحث ها به درگیری منجر می شد یک بار نزدیک 100 نفری بودند به سمت مرتضی هجوم آوردند اما شهید با نگاه نافذی که داشت فقط برگشت و آن ها را نگاه کرد و با دست به آن ها اشاره کرد برگردید و آن ها هم بازگشتند این مطلب را دو نفر از دوستان شهید که اصلا هم دیگر را نمی شناختند گفتند و برای هر دو این اتفاق افتاده بود و هر دو بدون هیچ کمی و کاستی این خاطره را برایم تعریف کردند.
شهید با دوستانش در زندان سیاسی بودند یک روز در حال نماز خواندن بودند که سرباز آمد و به هر یک از آن ها به دلیل نماز خواندنشان آن ها را با باتوم می زند و شهید سرش را برگرداند و نگاهی به او کرد شهید با نگاهی که داشت باعث شد در همان لحظه سرباز عقب عقب رفت و پا به فرار گذاشت.
ادامه دارد.......
گفتگوی پریسا صمدی