بیداری اسلامی و اعتراضات عربی از تونس (18 دسامبر 2010) شروع شد و به لیبی، یمن و مصر و بحرین کشیده شد و سپس در عربستان هم شعله ور گشت در تمامی این اعتراضات (غیر از لیبی) مردم از اسلحه بهره نبردند و همه خواستار تغییر رژیم های دیکتاتور وابسته که روابط بسیار دوستانه ای با اسراییل داشتند، بودند. البته جریان های اعتراضی در اردن و عمان هم شروع شد و به سوریه نیز رسید. در تونس و مصر و لیبی ساختار حکومت بدون تغییرات جدی در حاکمیت عوض شد، در یمن فقط رییس جمهور مادام العمر تغییر کرد، در اردن و بحرین تغییرات سطحی بود و فقط نخست وزیران انتصابی تغییر کردند و در تمامی این کشورها برداشت عمومی مردم از رفتار دولتشان و سیاست حاکم، مبارزه با احکام اسلامی بود؛ مخصوصا آنکه در جهان اسلام، دوستی با اسراییل به مفهوم عداوت با ارزش های اسلامی و نقض حقوق مسلمانان فلسطینی است، در نتیجه تمامی این کشورهای عربی از حیث ارتباط با اسراییل، منفور و ضد اسلامی محسوب می شدند.مخصوصا دولتمردان مصری که روزگاری افسران جنگ علیه اسراییل بودند و بعد از دوره جمال عبدالناصر به افراد ترسو و حقیر در مقابل اسراییل بدل شدند. و البته در این میان مسئله سوریه از سایران بسیار متفاوت است. مبانی تحولات داخلی سوری به هر حال سوریه از یک دیکتاتوری حزبی که محدود کننده حقوق و آزادی ها است، رنج می برد. تا پیش از اصلاحات اخیر، صرفاً یک حزب، یعنی حزب بعث در آن کشور دارای حق حیات سیاسی بود و فضای حاکم کشور، یک فضای امنیتی بسیار شکننده و فاسد بود.همچنین از سال 1982 و بعد از سرکوب شورش اخوان المسلمین در شهر حماء، سوریه همانند مصر، اردن و تونس تحت رژیم اضطراری (وضعیت استثنایی که شبیه حکومت نظامی است) اداره می شد. با شروع اعتراضات مردمی در ژانویه 2011، دولت سوریه ابتدا از خود مقاومتی خشونت آمیز نشان داد. اما دولت های دوست سوریه سریعاً به وی متذکر شدند که ثبات خود را با امنیتی کردن و تضییع حقوق مردم، از دست داده، و به سرعت مضمحل خواهد شد. در نتیجه دولت سوریه چند اقدام عاجل و مثبت انجام داد که نمونه آن در هیچ یک از کشورهای عربی رخ نداده بود: 1- لغو وضعیت اضطراری بعد از سی سال 2- برگزاری انتخابات 3- تغییر دولت و راه دادن جناح های مخالف به دولت و مجلس 4- اجازه تاسیس احزاب محتلف که منجر به تاسیس 29 حزب شد. ماده هشتم قانون اساسی اصلاح شده سوریه مقرر می کند نظام سیاسی کشور بر مبنای اصل تنوع و تکثر سیاسی و اعمال قدرت از طریق رای گیری خواهد بود. بر اساس این ماده، احزاب سیاسیِ دارای مجوز فعالیت در حیات سیاسی ملی مشارکت می کنند و باید به اصول حاکمیت ملی و دموکراتیک احترام بگذارند.این تغییرات با تأیید نهادهای بین المللی مثبت ارزیابی شدند ولی اعتراضات سوری سه وجه ممیزه بنیادی از سایر اعتراضات عربی داشت: 1- اینکه دولت هیچ وابستگی ای به آمریکا و اسراییل نداشته و مردم دولت خود را از این جهت تمجید می کردند و بشار را با همه اقدامات مستبدانه، فردی شجاع و نوگرا محسوب می کردند که کشورشان را مستقل و در برابر تهدیدات اسراییل حفظ خواهد کرد؛ به ویژه که مانع از تجزیه طلبی گروهای مختلف در غرب و شرق کشور نیز شده است.مردم مسلمان سوریه اقدام دولتشان را بر اساس قاعده نفی سبیل از مهمترین افتخارات خود در میان دول مرتجع و ضعیف عرب ارزیابی می کردند و همین را نشانه اسلامی بودن خود نیز می دانند. 2- در سوریه باوجود فضای امنیتی، انتخابات برگزار می شد و مردم اداره امور را از طریق انتخابات تا قبل از اعتراضات تجربه کرده بودند گرچه سطح این انتخابات صرفا به امور شهری برمی گشت ولی چنین میزان از انتخابات در هیچ کشور عربی تجربه نشده بود. 3- گروهای مخالف افراطی، از همان ابتدا مرتکب جنایت علیه بشریت با هدایت و حمایت کشورهای عربی – غربی شدند. این اقدامات در هیچ یک از انقلاب های عربی دیده نشد. «ناوی پیلای» کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد بعد از مدت ها سکوت در 11 سمپتامبر 2011 بیان کرد: «من عمیقا نگران جرائم ارتکابی از جمله قتل، اعدام، شکنجه و نیز استفاده فزاینده از وسایل انفجاری غیرقانونی توسط نیروهای ضددولتی هستم.» گرچه وی برخی اقدامات را نیز به دولت سوریه منتسب می کند ولی ادعاهای وی علیه دولت سوریه هیچ گاه متوجه رژیم آل خلیفه که با سلاح های سمی و آتش زا مردم را سرکوب می کند، نشده است. ساموئل هانتینگتون (Samuel P. Huntington) سیاستمدار یهودی الاصل آمریکا، تئوری برخورد تمدن ها (Clash of Civilizations) را به عنوان تئوری غالب بر نظام سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در 1993 نظریه پردازی کرد و این تئوری با اشغال عراق در سال 2001 که بنا به اظهار جرج دبلیو بوش، جنگ صلیبی نام گرفت تاکنون ادامه دارد. به خصوص اینکه جنگ مذکور به همراه جنگ 33 روزه رژیم اشغالگر قدس قرار بود خاورمیانه را به نحوی آبستن کند که حداقل خاورمیانه جدیدی شکل بگیرد ولی نه تنها خاورمیانه بزرگ و سپس جدیدی شکل نگرفت بلکه تمام مهره های آمریکایی – اسراییلی در آن چیزی که خود بهار عربی می دانستند، سقوط کردند.وضعیت خاورمیانه بدون بن علی، مبارک، علی عبدالله، قذافی و احتمالاً آل خلیفه برای تئوری پردازهای آمریکا بسیار نگران کننده بود چرا که به یکباره تعادل به نفع قدرت بلا منازع منطقه ای یعنی ایران و هم پیمانان او (سوریه، حزب الله و حماس) و در ادامه روسیه و چین تغییر یافت. مقابله با ایران نیز بعد از بارها آزمون و خطا به خصوص بعد از جنگ افغانستان، عراق، 33 روزه و 22 روزه عملاً منتفی شده بود و البته سوریه خط مقدم ایران در مبارزه با آمریکا و اسراییل محسوب می شد. در نتیجه تنها کشوری که تحولات در آن می توانست تا حدی اوضاع را به نفع آمریکا و اسراییل بازگرداند، سوریه بود. به خصوص هر تحولی که در خاورمیانه به طور طبیعی و در پی خواست مردم رخ می داد: اولاً به سرعت به غرب می رسید به نحوی که همان شکل اعتراضی در اسپانیا و یونان و ایتالیا بازسازی شد؛ ثانیاً کاملا در جهت منافع ایران و روسیه و چین بود و به ضرر آمریکا و اسراییل. تنها گزینه: انقلاب مصنوعی در سوریه بررسی معادلات از زمان ترور مشکوک رفیق حریری در 14 فوریه 2005 که گمان وقوی بر طراحی و اجرای آن توسط اسراییلی ها، بیان می داشت که دخالت در سوریه از گزینه های پیش روی کشورهای ائتلاف غربی است.بعد از این ترور، فرزند وی با سوء استفاده از اتفاق پیش آمده، ترور را بدون هیچ ادله محکمه پسندی به سوریه منتسب و خواستار خروج نیروهای نظامی سوریه از این کشور شد؛حضوری که بنا به درخواست لبنان و مصوبه اتحادیه عرب بود برای کمک به لبنان در برابر تجاوزات اسراییل. به همین دلیل کشورهای غربی و جریان غرب گرای لبنان از همان زمان با فشار آوردن بر نیروهای نظامی سوری، موجب خروج آن ها در پنجم مارس2005 از لبنان شد. بعد از این حادثه نیز آمریکا و اسراییل به شکل غیر آشکار و در پوشش غیر واقعی با تحریک نیروهای اخوان المسلمین و اهل سنت در شهرهای حماء، درعا و حمص، به آن ها آموزش های تروریستی و جنگ شهری می دادند.جالب آنکه با همه ادعای سلفی گری اخوان المسلمین سوریه، این گروه ها درراستای اهداف اسراییل وارد عمل شده اند.والبته این شاخه از اخوان المسلمین در زمان حافظ اسد؛ از حامیان جنگ صدام علیه ایران محسوب می شدند و برای موفقیت صدام، نیروهای بسیاری را آموزش داده و به جنگ می فرستادند. از این جهت اخوان المسلمین سوریه با شاخه مصر، تفاوت های بسیاری دارد. با وجود این، این گروه های تروریستی و سلفی جایگاهی در تحولات سوریه نداشتند و نمی توانستند موجب تغییرات وسیعی شوند. در نتیجه پروژه آشوب در سوریه و سرنگونی دولت بشار، عملی نبود. آن ها صرفا در این مقطع به دنبال جدا کردن سوریه از محور مقاومت و افتخارات بودند. تونل ها و دپوهای تسلیحاتی در درعا و حمص نیز برای درگیری های منطقه ای و ناامنی های منطقه غربی سوریه طراحی شده بود تا بدینوسیله دولت سوریه را به بحران های داخلی متوجه و در عرصه منطقه ای منزوی و ناتوان کنند. به طور خاص اسراییل از مدل های انقلاب های رنگین نیز بهره برد چرا که : 1- در این مدت ده ها NGO را در سوریه ایجاد، تمشیت و ساپورت مالی کرد. ( که البته رنگ و نشانم اسراییل در این حمایت دیده نمی شد!) 2- به اختلافات اهل سنت و شیعه با تمرکز بر تحریک و افراطی گری اهل سنت دامن زد 3- در روز ایجاد اسراییل (روز نکبت) میان خاخام ها و روحانیون وهابی برای از بین برداشتن «دشمن مشترک» توافق نمود. آمریکایی ها تا قبل از سقوط مبارک و بن علی بیشتر دنبال یک بشار ضعیف بودند، چون حذف وی عملا مقدور نبود و البته ناامنی در سوریه با وجود ضعف در اسراییل بعد از دو جنگ 33 و 22 روزه به مصلحت اسراییل نبود. ولی دو اتفاق باعث شد تا پروژه براندازی بشار در 2011 عملیاتی شود: 1- انقلاب های عربی چاره ای برای غرب به جز دخالت در سوریه نمی گذاشت و این شرط لازم برای دخالت در سوریه بود هرچند نظام سوریه به سادگی قابل سقوط نبود چرا که مدیریت بحران از طریق دولت وامانده اردن و اسراییل عمق لازم را نداشت. و از طرف دیگر سوریه از حمایت تمام قد ایران و روسیه برخوردار بود. 2- دولت ظاهرا اسلامگرای ترکیه با وجود برخی رفتارهای ضد اسراییلی و آمریکایی، برای پیدا کردن نقش موثری در معادلات جهان اسلام اقدام به ورود در انقلاب های عربی کرد و به لحاظ آنکه اجرای این نقش را در ساقط کردن حکومت به جهت همسایگی، ساده تر و موثرتر می دیدند، متقاعد شدند تا با حمایت های مالی – اطلاعاتی آمریکا و کشورهای عربی مستقیما وارد اغتشاشات شرقی سوریه شوند و شرایط را برای دخالت غربی – عربی را در سوریه فراهم کنند. به علاوه آنکه آمریکایی ها از مدل «اسلام اجتماعی – عرفانی» حاکم در ترکیه، در جریان سقوط پیاپی دیکتاتورها به عنوان مدلی که می تواند در این کشورها حاکم گردد بسیار استقبال کردند چرا که هم در مقابل پروژه اسلام ظلم ستیز و مقتدر شیعی می توانست قد علم کند و هم می توانست بدل اسلام منفور سلفی شود و هم شاید آینده دولت های عربی انقلابی را تحت تأثیر قرار می داد.جالب آنکه ایده ورود ترکیه به بحران سوریه، آنقدر ناپخته بود که دولت اردوغان تصورش از این ورود چنین بود که در عرض یک ماه دمشق را با حملات مستقیم متحول خواهد کرد. این در حالی است که هم اکنون دولت اردوغان بدون کسب هیچ دستاوردی، نه تنها در جهان اسلام بلکه توسط مردم ترک تحت آماج شدیدترین انتقادات قرار گرفته است. وی تا کنون چندین هواپیما، تانک و ده ها افسر خود را در سوریه از دست داده و موجب شده بسیاری دیگر به بازداشت ارتش سوریه درآیند. به نحوی که اخیراً دولت ترکیه در حال بررسی مبادله افسران فراری سوریه با 43 افسر بازداشت شده خود توسط نیروهای سوری است. به علاوه آنکه اردوغان، آینده ترکیه را با حمله به سوریه در خطر افکنده، چرا که نه برای دوره پس از بشار توانایی ارایه طرح دارد و نه می تواند کشورش را با مرزهای غربی آرام سوریه که پس از بشار به سرزمین امن صهیونیست ها بدل می شود، کنار بگذارد. در واقع اردوغان مصلحت کشورش را فدای ماجراجویی های مشخصی و منافع دیگران کرده است.
با شروع اعتراضات شهری و آرام در سوریه، دول غربی که از هیچ اعتراضی در تونس، مصر، اردن و عربستان، یمن و عمان حمایت نکرده بودند به سرعت در اظهارات رسمی، خود را پشتیبان مردم سوریه معرفی کردند. چنین شروع تبعیض آمیزی نشانه های ورود متفاوت غربی ها را در پروژه سوریه نشان می داد. فرآیند متفاوت رسانه ای در سانسور کلی اتفاقات عربستان و بحرین و ارایه گزارش های سطحی و گزینشی از تونس، مصر و یمن و اردن؛ و متقابلا تمرکز خبری بر اعتراضات سوریه نیز بر یک تبانی غربی – عربی صحه می گذاشت.جالب آنکه آمریکایی ها در فرآیند انقلاب مصر مردم را به خویشتن داری و اعتراضات مسالمت آمیز دعوت می کردند و در سوریه از همان ابتدا گروه های مخالف را در ترکیه، فرانسه و آمریکا پذیرفتند و به آن ها کمک های نظامی کرده و مردم را به شورش مسلحانه فراخواندند. ایجاد کمپ های نظامی در اطراف مرزهای سوریه (در اردن، اسراییل و ترکیه) نیز نشانه ای از اعلام جنگ قطعی یک ائتلاف ضد سوری علیه سیاست های حاکم بر سوریه را داشت. با وجود این، نقطه آرامش خود سوریه بود. چرا که با توانایی تخریب متقابل در کشورهای همسایه و اقدامات استبدادی همانند رژیم سعودی، از خود صرفاً رفتار تدافعی با سعه صدر نسبتاً بالا نشان داد. به خصوص بعد از آنکه رژیم اردوغان، با همکاری اردن و اسراییل در سرقت هواپیمای میگ سوریه و دست یافتن به سیستم تفکیک دوست از دشمن، قصد حمله به تأسیسات نظامی و راهبردی سوریه را با دو هواپیمای فانتوم (اف4) در 22 ژوئن 2012 داشت. بعد از این نیز شاهد ماموریت های سری هوایی ترکیه و اردن بر فراز سوریه هستیم چنانکه در 11 سپتامبر (2012) نیز دو هواپیمای اردن و ترکیه در حال انجام عملیات جاسوسی علیه ارتش سوریه با یکدیگر برخورد کردند. بحران اولیه و پتانسیل قضیه حماء باوجود آنکه در دمشق اعتراضات مسالمت آمیزی شروع شد ولی از ابتدا در حمص و درعا شاهد اقدامات مسلحانه و وحشیانه علیه پلیس و شیعیان و خانواده های وفادار به کشور بودیم. این مناطق غالباً سنی نشین بودند و از زمان سرکوب تمام عیار اخوان المسلمین توسط حافظ اسد، پتانسیل قابل توجهی برای شروع بحران را در خود جای داده بودند. مسئله سرکوب این گروه نیز به فوریه 1982 (واقعه حماء) برمی گردد که در پی سوءقصد به حافظ اسد از جانب اخوانی های سوریه؛ اقدام برای سرکوب شدید اخوان المسلمین در شهر حماء و مناطق سنی شنین سوریه آغاز شد.اخوان المسلمین که در 1935 در حلب به وسیله دکتر مصطفی السّباعی به تأسی از اخوان المسلمین مصر و به منظور مقابله با اشغال سوریه از سوی فرانسه و سروسامان دادن به اوضاع نابسامان اقتصادی و رفع شکاف موجود بین جهان عرب از طریق احیای اسلام به وجود آمد بعد از مدتی به دست افراد تندروی سنی از اهداف خود منحرف گشت. هیئت رییسه هشت نفری اخوان المسلمین به خصوص صدر الدین البیانونی، حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان، درگیری جمهوری اسلامی با رژیم بعث صدام، بروز اختلاف شدید میان سوریه و اردن، خروج مصر از منظومه کشورهای جبهه پایداری عرب و تشکیل شورای همکاری خلیج فارس برای مقابله با ایران و سوریه را از عوامل تضعیف بشار محسوب می کرد و به همین دلیل راه حل نظامی و خشونت بار علیه دولت را برای جریان اخوان المسلمین سوریه تجویز نمود. حافظ اسد با تمام قوا این دسته را با چند هزار کشته سرکوب کرد. به علاوه آنکه عدم حمایت اخوان المسلمین سایر کشورها از اقدامات نظامی اخوان المسلمین سوریه و عدم حمایت تمام طوایف سنی از جمله اهل سنت دمشق، موجب سرخوردگی بسیار اخوانی ها شد. بعد از این اقدام، حافظ اسد فعالیت تمامی احزاب سیاسی به غیر از حزب بعث را ممنوع اعلام کرد و فعالیت سیاسی گروه ها و احزاب دیگر به شدت کنترل شد. حتی عضویت در جنبش اخوان المسلمین کیفر اعدام داشت. با عقده تاریخی اخوان المسلمین علیه دولت و پی گیری آن ها برای فرصت اجرای «جهاد علیه دولت سوریه»، آمریکایی ها نیز با تغییرات رژیم های سیاسی در خاورمیانه، از این پتانسیل بهره برداری کردند. طرح آمریکایی ها ابتدا این بود که با شبیه سازی مدل لیبی و سوء استفاده از اقدامات خشونت آمیز تروریست ها، مقدمات مداخله بشردوستانه را فراهم کنند پس باید به فجایع بشری در قتل و ارعاب و خشونت دست می زدند. به علاوه آن ها از حلب یک شبیه سازی از پایتخت مردمی لیبی (بن غازی) کرده و نیروهای تروریستی را در گرداگرد آن جمع کردند. در همین اثنا مکرر مقامات ترکیه نیز فجایع حلب را با حلبچه مقایسه و از مردم می خواستند تا با دولت بشار به صورت نظامی مقابله کنند. در این میان برخی مشاوره های روسیه نیز در استفاده از فرمول «مشت آهنین» توسط ارتش سوریه علیه مردم بر وخامت اوضاع افزودند. با شروع بحران های شهری و خشونت بار در سوریه، آمریکایی¬ها و ائتلاف عربی – غربی، سوریه را تحریم و اموال مقامات دولتی و اطرافیان بشار را بلوکه کردند و با اجبار و تبانی گذرگاه های دولت های همسایه را به سوی سوریه بستند. شرایط حاصله باید سوریه را مضمحل می کرد ولی عدم همراهی قاطبه مردم با پروژه آمریکایی- اسراییلی – ترک، و پاسخ مثبت آن ها به تغییرات فراگیر و نوید بخش بشار و مشاوره ها و حمایت های ایران، روسیه و چین به سوریه مانع از تحقق فاز یک اسقاط بشار شد. سید مجمد حسین تفضلی