جانباز شیمیایی دفاع مقدس:

نفسهای خردلی مرا در یابید/ خجالت زده خانواده ام هستم

نفسهای خردلی را دریابیدمن هم یک روز سالم بودم و برای رفاه حال مردمم ریه ام خردلی شد. من امنیت را برای مردم و نظامم به ارمغان آورده ام، من از کیان و خاک ایران با چنگ و دندان دفاع کردم من با قامتی همچون سرو ایستادم و خواهم ایستاد ...
کد خبر: ۲۰۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۷ - 29May 2013

نفسهای خردلی مرا در یابید/ خجالت زده خانواده ام هستم

شهید زنده پرویز قدیمی متولد 1336 که در حال حاضر بازنشسته نیروی انتظامی است در سال 66 در عملیات بیت المقدس10 در منطقه شاخ شیمیران شیمیایی شد.

پرویز قدیمی در گفت و گوی اختصاصی  خود با خبرگزاری دفاع مقدس گفت: خوابی که شب قبل ازعملیات دیدم  را هرگز فراموش نمی کنم؛ خواب  دیدم ، خانم حضرت زهرا(س) به من  گفتند، نگران نباشید این عملیات موفقیت آمیز خواهد بود و همانطور هم شد ،  بستان وخیلی از مناطق دیگر از اسارت دشمن درآمد و آزاد شد. حدود سه ماه مسمومیت شدید داشتم  پس از آن مدت زیادی را در بیمارستان اعصاب و روان بستری شدم.  خیلی تحت درمان قرار گرفته ام اما  افاقه ای نداشت و ندارد .

 

 

وی در ادامه می گوید: هنوزهم تشنج های گاه و بی گاه  به سراغم می آید و صحنه های جنگ برایم تداعی

می شود،  به سختی نفس می کشم و این سختی ها باعث به هم ریختن اعصابم می شودحتی  گاهی اوغات سرفه امانم را میبرد وتنگی نفس شدید مرا تا  چند قدمی مرگ همراهی میکند ، اما شور واشتیاقی که برای رفتن و وپیوستن به امام و همرزمانم دارم  این سختیها را برایم قابل تحمل و شیرین می کند.

قدیمی در ادامه افزود: یکی از برادرانم در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید ودر حال حاظر برادر دیگرم   جانباز 55 در صد ی است نمیتواند به دلیل مجروحیت هیچ گونه کاری انجام دهد البته ایشان 8 سال نیز در اسارت بوده اند .

این جانباز دفاع مقدس می گوید: یکی از همرزمانم "حسین طاهری" است که چند وقت پیش در بیمارستان خاتم الا نبیاء بعد از سال ها شیمی درمانی ودرد ورنج  شهید شد، فشار اقتصادی بر روی ما جانبازان خیلی زیاد است.  دخترم، مادرم، همسرودو پسرم خیلی با بیماری من کنار می آیند و با من همدلی می کنند.

قدیمی اضافه کرد: گاهی همرزم ها یم را می بینم و یاد آن روزها برایم زنده می شود ،  خداوند واقعا زیبا گفته که تبارک الله احسن  الخالقین ، و ما در جبهه واقعا به درک این جمله رسیدیم.

اشک در چشمانش حلقه زده بود نفسهای خردلیش به سختی یاریش می دادند ، سرفه امانش را بریده، صدای ویز ویز ریه هایش گوش خراش و بغض گلوی خردلیش که رفیق همیشگی اوست همراهیش میکند  .

این شعر را که یکی از همرزمانم در سال 62 سرود وخود نیز به شهادت رسید را تقدیم به شما عزیزان جبهه وعلاقمندان جنگ می کنم.

جانبازم وجان دادم ، نیرو وتوان دادم ، در حفظ وطن ای دوست روح وتن وجان دادم

اکنون دگر خاموشم، جزباده نمی نوشم، رزمندگی هم شرط است افسوس فراموشم

ارچه به نظر مردم، اسطوره این دهرم، معروف به جانبازی این نام سرافرازی

با زندگی تلخم هریک بکنند بازی، مغرور به جانبازی با فاجعه بستیزند

در دایره غیرت افلاک به هم ریزند، بشناس تو ز من ای دوست

کین تعفه کوی اوست، اورا بدهی جانان، این هدیه چه سان نیکوست

Hvc,lkn شهادت
|
-
|
۱۲:۳۹ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۸
0
0
در برابر این خبرها واقعا نمیشه نظر گذاشت .اصلا قابل بیان نیست.انشاالله خداوند با شهدای عزیز محشورشان بگرداند .ما که نمیتوانیم این سختیهارو درک کنیم
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار