ترنی که از آسمان به زمین برگشت

کد خبر: ۲۰۱۶۱۱
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۰ - 16January 2013


 ترن قصه جداگانه چند شهید گمنام را روایت می کند که از آسمان به زمین برگشته اند تا پاره استخوان های به جا مانده شان را پس از سالها به شهر مشایعت کنند .

هر کدام از این ها قصه ای دارد که همراه چندین پاره قصه خورد و درشت دیگر روایت می شود . در سوی دیگر روایت کسانی است که نقش استقبال کننده را بازی می کنند . کسانی گه قرار است برای این شهدای گمنام در بلندای کوهی در کنار شهر مقبره ای بسازند عمارت گونه .  
نمایش در اجرا ، فرم و محتوا دچار از هم گسیختگی و دوگانگی است . اما نه از آن دوگانگی های هدفمند و مدیریت شده  .  
قاب پیش روی مخاطب خالی است الا چند جعبه چوبی که بنا به فراخور جا به جا می شوند . صحنه خالی توجیه پذیر است و استفاده از جعبه ها به عنوان وسایل صحنه  تماشاچی را متقاعد می کند . اما میزانسن ها نتوانسته اند نقاط خالی صحنه را پوشش دهند .  بازیگران ترجیح می دهند بایستند حرفهایشان را بزنند و بعد از صحنه خارج شوند . حرکت در صحنه غیر از معدودی از تابلو ها حس نمی شود و خالی بودن صحنه به چشم می آید  . 
در ترن بازیگرها 2 طیف مجزا و ناهمگون هستند . بازیگران حرفه ای شناخته شده و بازیگران آماتور . آماتورهایی که نتوانسته اند خودشان را به حرفه ای ها نزیک کنند و تفاوت میان بازی ها نه تنها نمایان ، بلکه آزار دهنده است .

 


استفاده از لباس های سفید برای شهدا و لباس های مشکی برای دیگران همانند استفاده از صحنه خالی ، تلاش کارگردان را برای سبکباری بصری  نشان می دهد . هر چند مدل نخ نما شده ای از ارئه مفهموم است و با  توجه به سابقه ذهنی مخاطب از شهید ، این تمایز رنگ ها در پوشش تبدیل به یک نو المان کلاسیک عاری از خلاقیت شده است .  
اما ترن شوربای شلوغی است که گویا نویسنده و کارگردان تلاش کرده اند  پس از آن حرف نگفته ای دیگری نداشته باشند .موضوع شهدای گمنام ، مدیریت فرهنگی ناکارآمد ، ریخت و پاش های اقتصادی غیر ضروری ، رانت خواری ، زلزله آذربایجان ، ضرورت توجه بیشتر مسئولین به مناطق زلزله زده ، مهاجرت افغان ها و ترغیب آنها برای بازگشت به کشورشان با تحریک حس وطن پرستی ، عدم آزادی بیان و نبود فضای انتقاد و .... بسیاری موارد جوراجور دیگر در ترن مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. در حالی که برخی از این روایت ها و خرده روایت ها حتی نتوانسته اند پیوند منطقی با اصل داستان پیدا کنند . موضوعاتی مثل مهاجران افغان و زلزله آذربایجان خصوصا با حجم توجهی که به آن شده است همچون دو وصله ناجور بر چهره اثر به چشم می آید و مخاطب دلیل تأکید نمایش را بر این 2 موضوع در نمیآبد . الا اینکه وجود این موضوعات را  غلبه فضای عمومی کشور ، بر قلم و ذهن نویسنده و کارگردان  بداند . 
اما موضوع اصلی در این نمایش دوران هشت ساله جنگ تحمیلی ، شهید و نحوه تقابل مردمان روزگار ما با اثرات جنگ است . 
ترن نگاه تلخ و تندی به جنگ دارد . نگاهی یأس آلود و ناامید کننده . ترن برای اعوجاج در  حقیقت جنگ ، از بیان روایتهای غیر واقعی عجیب هم ابایی ندارد . در یکی از تابلو ها پدر شهیدی از گذشته روایت می کند . دو دختر دارد و یک پسر و چون نمی تواند خرجی آنها را تامین کند با توهین و تحقیر پسرش را به جبهه می فرستد تا یک نان خور از عائله اش کمتر شود . پسر هم به خاطر کم کردن خرج خانواده به جبهه می رود و به شهادت می رسد و اکنون پدر منتظر است تا پسرش برگردد و او را به خاطر به جبهه فرستادن خود کتک بزند . 
این تابلو در خود نکات عجیب و جالبی دارد . اول اینکه پسری که می تواند بجنگد قطعا می تواند کار هم بکند و  برای خانواده اش نان بیاورد . با این حساب چه ضرورتی دارد که پدر فرزندش را به جنگ بفرستد . دوم اینکه بر فرض محال این روایت صحت داشته باشد . چه تعداد رزمندگان و شهدا برای کم کردن و نه حتی کمک کردن به خرج خانواده رهسپار جبهه های جنگ شدند ؟ چرا آن همه اشتیاق و شور و نشاط برای جنگیدن در میان حتی نوجوان ها نادیده گرفته شده است ؟ بچه هایی که سن و سالشان برای جنگیدن مناسب نبود و برای جبهه رفتن شناسنامه شان را دستکاری می کردند در کدام کوپه این ترن جاداده شده اند ؟ چه تعداد از پدران شهدا پس از شهادت فرزند کارشان به جنون و دیوانگی کشید ؟ پدران و مادرانی که سه یا چهار فرزندشان را در طول هشت سال جنگ تحمیلی از دست داده اند کجای داستان هستند ؟در خوشبینانه ترین وضعیت  آیا نباید این اعوجاج را  از عدم آشنایی عوامل ترن نسبت به اوضاع و روحیات مردمان دهه 60 دانست ؟
در تابلوی دیگری از ترن جانباز دو پا قطعی نشان داده می شود که از شرایط زندگی اش ناراضی و نا امید است . و آمده تا با برادر همسرش که جزء شهدای گمنام است دردل کند . درددلی همراه با خشم و عصبانیت نسبت به  شرایط موجود . در این تابلو جانبازان در نهایت ذلت به تصویر کشیده شده اند کسی که دو پایش را در جنگ از دست داده است و حالا تبدیل به یک موجود بی خاصیت و ناکارآمد شده است . و از همه چیز گله شکایت دارد .

نگارنده توفیق  همنشینی مداوم با جانبازان قطع عضو و قطع نخاع  را طی سال های زیادی داشته است . اما گویا نویسنده و کارگردان ترن حتی زحمت تحقیق کوچکی هم برای به صحنه آوردن مشکلات جانبازان نداشته اند . در این نمایش بزرگترین مشکل یک جانباز 2 پا قطع ناتوانی او در استفاده از توالت فرنگی عنوان شده است و اینکه مثلا برای این کار و هر کار کوچک دیگری نیاز به کمک دیگران دارد . تلاش شده با نمایشی کردن این مشکلات که اتفاقا در دنیای بیرون از صحنه نمایش  رنگ و روی جدی هم ندارد ، حس شفقت و دلسوزی بیننده را تحریک کنند  .  در حالیکه  طرح چنین مسأله ای به عنوان مشکل جانبازان مبتذل به نظر می آید . چه خوب تر بود که لوکومتیو رانان ترن برای آشنایی حداقلی با زندگی جانبازان و مشکلات آنها تلاش می کردند تا در بیان آن به بیراهه نروند . 
از نکاتی اصلی که ترن روی آن تأکید کرده است ساخت بناهای یادبود و یا به قول این نمایش ساخت عمارت با هزینه های بسیار برای شهدای گمنام است . هزینه های که به جای ساخت مقبره برای شهدا در بالای کوه باید صرف مناطق زلزله زده می شد . این طیف از نظریات ، بلافاصله بعد از زلزله آذربایجان خصوصا در تلویزیون های ماهواره ای ، فضای مجازی و شبکه های اجتماعی گسترش یافت . به جای افطاری دادن در ماه رمضان هزینه اش را صرف زلزله زدگان کنید . به جای هدر دادن بیت المال برای برگزاری اجلاس غیر متعهد ها در تهران به زلزله زدگان رسیدگی شود . به جای نذری دادن در ماه محرم هزینه اش را بفرستید برای مناطق زلزله زده.  هدف کسانی که به این شیوه مسئله زلزله آذربایجان را مطرح می کنند  خیرخواهانه و دلسوزی برای مردم مسلمان و انقلابی آذربایجان نیست بلکه :
دمیدن در تنور اختلافات قومی ، منطقه ای و نژادپرستی است . چنان که وقتی در منطقه خراسان که فارس نشین است زلزله رخ می دهد گویا خبر آن به گوش سینه چاکان مردم آذربایجان نمی رسد . 
تخریب اعتقادات دینی  مردم و سست کردن شعائر مذهبی همچون افطاری و نذری دادن . 
ناکارآمد نشان دادن دولت و بی توجهی آن به وضعیت زلزله زدگان . 
و حالا گویا موضوع جدیدی این بار به جای رسانه های معاند ، در سالن اصلی تئاتر شهر مطرح می شود . هر چند از ساختار فرمی و محتوایی ترن بر می آید که صرفا دچار یک جو زدگی اجتماعی شده است  اما کاش نمایش تلویحا آماری از تعداد شهدای گمنام می داد و بعد اضافه می کرد که چه تعداد از این شهدا صاحب عمارت شده اند . 
وقتی نمایشی با موضوع اجتماعی و هدف بررسی مسائل روز جامعه در معرض دید قرار می گیرد باید هم به اجتماع وفادار باشد و هم به واقعیت ها . اینجا باید در قصه پردازی دست و پای خیال را کمی جمع تر کرد و همانطور که برای نرخ هر ساعت اجاره بالگرد تحقیق می شود در رابطه با مزار شهدای گمنام و حتی با نام هم بررسی می شد . 
اجرای یک نمایش با موضوع دفاع مقدس در سالن اصلی تئاتر شهر ، شاخص ترین صحنه نمایشی کشور به خودی خود قابل توجه و تعمق است و حتی با کمی پس و پیش قابل تقدیر هم هست . چه آنکه به ندرت در تناترهای حرفه ای به موضوعات فراگیر و مردم پسند توجه می شود . که بخشی از این کاستی به عهده مدیران و سیاست گذاران فرهنگی است و  بخش دیگر به دلیل تاری است که تئاتری ها بر تن خود تنیده اند . 
ترن از مسیر خود خارج شده است و ربطی به آرمان های شهدا و دفاع مقدس ندارد .  تأسف بار اینکه نهادهای حامی این نمایش هم متولی نشر فرهنگ دفاع مقدس هستند .  اما تئاتر دفاع مقدس پیش از آنکه نیاز به سالن اصلی تئاتر شهر یا بازیگران ستاره ای داشته باشد نیاز به یک اندیشه و تفکر متعهد و دلسوز دارد .

علیرضا آل یمین

نظر شما
پربیننده ها