داستان انقلاب تا به امروز فراز و فرودهای فراوانی داشته که اگر بخواهیم مروری بر پرونده این موضوع داشته باشیم، ناگزیر باید همه آثار خلق شده در این حوزه را بررسی و به نتیجه حاصله دست یابیم. این امکان در مجال کوتاه این مقال فراهم نیست. اما میتوان به نمونههای شاخص در بخشهای گوناگون این موضوع پرداخت و آثار برتر در هر یک از زمینه را مثال زد.
با این رویکرد اگر به سراغ داستانهای منتشره در طول بیش از سه دهه که از پیروزی انقلاب اسلامی ایران میگذرد برویم، در بخشهای رمان و داستان کوتاه آثار فراوانی را میشود مثال زد، اما در بخش داستان کوتاه کوتاه آثار شاخص چندانی تا به امروز خلق نشده و تنها نمونه موفق آن، مجموعهای از داستان های کوتاه کوتاه با عنوان «دستهایش خونی، چشمهایش گریان» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه قابل توجه است که اخیراً توسط انتشارات سلمان پاک (وابسته به موسسه فرهنگی و هنری شهرستان ادب) چاپ و منتشر شده است.
این مجموعه شامل 57 عنوان داستان کوتاه کوتاه (یادآور تاریخ پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57) است. البته داستان پنجاه و هفتم شکل سفیدنگاری دارد که طبعاً از سوی نویسنده تعمدی در این کار بوده تا ذهن مخاطب را به یاری طلبد و به این شکل پایان این مجموعه به خود خواننده واگذار شود.
مرور و مطالعه داستانهای این مجموعه، خلاقیت و مهارت ابراهیم اکبری دیزگاه در خلق داستانهای کوتاه کوتاه با موضوع انقلاب اسلامی ایران را نشان میدهد که معلوم است شناخت کافی از دو حوزه متفاوت اما مکمل هم در دنیای داستان(فرم داستان کوتاه کوتاه و مضمون انقلاب اسلامی)دارد.
او به لحظات تعدد داستانها از نظر آماری، قدرت مانور بالایی در پرداختن به ابعاد گوناگون در موضوع انقلاب اسلامی را دارد و همین مسئله یکی از ویژگیهای این مجموعه است. البته همین موقعیت در مواردی هم باعث تکرار در برخی از سوژههای داستانی شده است. به عنوان مثال، دو داستان «مراسم مجسمه کشی» و «مجسمه هیز» موقعیت و فضای تقریباً مشترکی دارند که دو واکنش متفاوت آدم های جمع شده در کنار مجسمه فرو افتاده شاه مخلوع سرنگون شده، دستمایه دو داستان جداگانه شده است. در حالیکه در یک داستان واحد، این واکنشهای متفاوت از سوی افراد مختلف قابل جمع بندی و ارائه بود.
با این حال و به رغم اشتراک موضوعی داستانها، زاویههای نگاه نویسنده اغلب متفاوت است و برای مخاطب تازگی دارد.
«ابراهیم اکبری دیزگاه» در همه داستانهای این مجموعه به یک اندازه به آن شعار معروف رابرت براونینگ، شاعر معروف انگلیسی که درباره مینیمالیستها گفته است «کم هم زیاد است»، وفادار نبوده و با آن که توانسته تقریباً کوتاهترین داستانهای مینی مالیستی با موضوع انقلاب اسلامی را خلق کند، اما داستانهایی را هم در این مجموعه ارائه کرده که از نظر حجم قابل مقایسه با آن داستانهای به شدت کوتاه نیستند. اگر حجم داستانهای این مجموعه را به عنوان یکی از ویژگیها و همچنین وجوه اشتراک آثار ارائه شده در این کتاب فرض کنیم، گاه همخوانی چندانی از این لحاظ بین داستانها دیده نمیشود. به عنوان مثال داستان «آزادی بیان» 30 سطر حجم دارد. در حالی که حجم داستان «شکنجه گر» به یک سطر کامل هم نمیرسد. با این همه، تلاش نویسنده برای نوشتن داستانهای به شدت کوتاه از نظر حجم است که در این خصوص، تعداد داستانهای به شدت کوتاه نسبت به آثار حجیمتر غلبه دارد. او برای دست یافتن به هدف کوتاه نویسی، از عناصر گوناگون داستان نویسی بهره گرفته که عنصر دیالوگ از پر کاربردترین ابزارها در این زمینه است. همه داستان «دیالوگهای شاه و مردم»را تنها دو دیالوگ تشکیل میدهد:
-«من صدای انقلاب شما را شنیدم.»
-«شاه، تو را میکشیم.» (ص 49)
داستان دیگری با عنوان «شاعر دربار» هم با همین روش، البته با سه دیالوگ نوشته شده است:
-«تو متهم به تشویش اذهان عمومی هستی.»
-«من؟»
-«تو گفته ای: تشریف میبرد.» (ص 63)
شگرد دیگری که نویسنده برای خلق داستانهای به شدت به کار برده است، استفاده از عنوان های مکمل در این آثار است. او اسم داستانها را به گونهای انتخاب میکند که بخشی از مضمون داستان در این عنوانها خلاصه میشود. به عنوان مثال، برای کوتاهترین داستان این مجموعه، عنوان«شکنجه گر» انتخاب شده و دیالوگ کوتاه«باید بروم استراحت کنم؛ خسته ام!» همه داستان را تشکیل میدهد.
یا برای داستان کوتاه دیگری، عنوان«ورد دائمی پیر سرباز سال 42» انتخاب شده و همه داستان که در زیر این عنوان میآید، در سه کلمه «کاش... شلیک... نمیکردم.» خلاصه شده است.
از بین آثار شاخص این مجموعه میتوان به داستان کوتاه کوتاه«مجسمه هیز» اشاره کرد که در عین کوتاه بودن، از بار معنایی بسیاری برخوردار است: «هر کس که از راه میرسید، بر سر مجسمه چیزی میکوبید؛ یکی سنگف یکی چوب، یکی کلوخ، یکی تخم مرغ، یکی گوجه گندیده.
بعد یکی دو ساعت، همه خسته شدند و نشستند دورش. با جاهای مختلف مجسمه ور می رفتند. پیرزنی از راه رسید. همه را کنار زد. رفت به طرف سر مجسمه. عصایش را به زمین کوبید و چند تا فحش نثار شاه و پدرش کرد. بعد، نوک عصایش را زد به چشمهای مجسمه و گفت:«ده ساله، ده سال و نه ماهه.» دوباره نوک عصا را زد به چشماش. این دفعه محکمتر، و گفت:«ذلیل مرده ده ساله زل زده به پنجرهی ما، هی نگاه میکنه!» بعد با نوک عصا اشاره کرد به پنجرهی آبی خانهی قدیمی و کهنهای که در گوشهی میدان بود.» (ص 11)
در مجموع، داستانهای ارائه شده در کتاب «دستهایش خونی، چشمهایش گریان» نشان از پختگی قلم نویسنده در پرداختن به یک موضوع آشنا(انقلاب اسلامی)به وسیله یکی از تازه ترین شیوههای داستان نویسی در کشورمان(مینی مالیستی) است که توانسته هماهنگی لازم بین ساختار و محتوای آثار را ایجاد و داستانهای کوتاه کوتاه خواندنی برای مخاطبان آثارش ارائه کند.
چاپ اول(1391) کتاب «دستهایش خونی، چشمهایش گریان» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه با ویراستاری محمد جواد آسمان با شمارگان 2500 نسخه، در68 صفحه و قیمت 1500 تومان از سوی انتشارات سلمان پاک (وابسته به موسسه فرهنگی و هنری شهرستان ادب)در تهران چاپ و منتشر شده است.
---------------------------------
نویسنده: علی الله سلیمی