عجب آدم جگرداری

کد خبر: ۲۰۲۶۸۰
تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۹:۰۱ - 10February 2013
خاطرات کسانی که سال‌ها در زندان‌های مخوف طاغوت تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار داشتند، بسیار خواندنی است؛ آنچه می‌خوانید خاطره‌ای از علی محمد آقا، یکی زندانیان سیاسی زمان پهلوی است:

***

روزی یک زندانی به شدت به دستشویی نیاز داشت، او چندین بار با چنان قدرتی به در فلزی سلول کوبید که صدای ضربه در تمام بند پیچید، زندانی همزمان فریاد می‌کشید و نگهبان را صدا می‌زد؛ نگهبان وقت که آدم خشن و بی‌عاطفه‌ای بود از این عمل به شدت عصبانی شد و فریاد کشید از این به بعد اگر کسی مرد است و ... دارد در بزنید تا من...».

به محض تمام شدن حرف‌های نگهبان ناگهان صدای بلند کوبیده شدن در یکی از سلول‌ها همه ما را میخکوب کرد، ما به جای او وحشت کرده بودیم، با خود گفتم: «این دیگر کیست؟ عجب آدم جگرداری است!».

چند ثانیه نگذشته بود که نگهبان فریاد زد، سلول شماره چند است؟

نفس‌ها در سینه‌ حبس شده بود، گویی تمام بند به گوش بودند تا ببینند این فرد با شهامت کیست؟ یکباره صدای خانمی به گوش رسید، حال با زنی روبرو شده بود! حدود یک دقیقه سکوت مطلق فضای بند را فرا گرفت اما بعد به یک باره تمامی زندانیان بند شروع کردند به خندیدن با صدای بلند. بیچاره نگهبان مفلوک در گوشه‌ای کز کرده بود و به صدای قهقهه خندیدن زندانیان گوش می‌داد.
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار