روایت تصاویری که «اصغرزاده» را آسمانی کرد

کد خبر: ۲۰۲۷۲۴
تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۱:۵۹ - 10February 2013
اصغر بختیاری از جمله مستندسازانی است که روزگاری را با شهید آوینی گذرانده و جزو افراد دوره طلایی روایت فتح است.

برخی کارهایش مثل «انتظار» و «مادر» از جمله مستندهای ماندگار دفاع مقدسی است.

اصغر بختیاری خیلی اهل حرف نیست اما این بار از داستانش با ابراهیم اصغر زاده که امروز سالگرد شهادت است گفت. روایتی که بسیار خواندنی است:



سال‌ها پیش وقتی که برای دیدار با پدرم به یکی از روستاهای ملایر رفته بودم سرراه به صورت اتفاقی وارد روستای علی‌‌آباد شدم. در این روستا چهار مادر ساکن بودندکه فرزندشان مفقود‌الاثر بودند که یکی از این مادرها سالها بود که انتظار تنها فرزندش را می کشید.

این موضوع برایم خیلی جالب آمد تا بتوانم از این مادر مستندی بسازم.

این بود که تحقیقاتم را آغاز کردم. پسرش در عملیاتی در مهران مفقود شده بود و مادر سالها چشم انتظارش بود. خیلی بی‌تابی می‌کرد و ما به خاطر اینکه بتوانیم به او نزدیک بشویم خیلی سختی کشیدیم. یادم هست زمانی که با ساک و وسایل رفته بودیم او گمان می‌کرد خبری از فرزندش آوردیم و مرتب از ما سراغ فرزندش را می‌گرفت و این خیلی متأثر کننده بود.

خلاصه چند روزی را توانستیم به واسطه برخی نزدیکان این مادر، تصویر بگیریم و به تهران برگشتیم. من این تصاویر را یک مونتاژ اولیه زدم. در این موقع‌ها بود که ابراهیم اصغر‌زاده تازه به روایت فتح آمده بود و مشغول ساخت مستند «نفس‌های ماندگار» درباره جانبازان شیمیایی بود.

چون راش‌های خوبی شده بود و اصغر‌زاده به جهت فنی از من کاربلد‌تر بود به او گفتم که راش‌ها را ببیند. او وقتی راش‌ها را دید خیلی خوشش آمد و چند‌بار عنوان کرد که اینها خیلی‌ حس و حال خوبی دارد.

من هم گفتم که تو این کار را مونتاژ کن و به نوعی تصاویر را به او هدیه دادم چون می دانستم او بهتر می تواند کار را دربیاورد. بعد از کلی بحث قرار شد روال مستند طوری باشد که پسر از جبهه برای مادر نامه بنویسد و مادر هم پاسخ دهد. یعنی داستان هول محور نامه‌هایی باشد که مادر و پسر به همدیگر می‌دهند.

اصغر‌زاده توانست تصاویر خوب دیگری هم جمع کنند تا کار را تکمیل کند و نتیجه کار مستند «کاغذهای بی جواب» شد.

مدت‌ها بود که دنبال خانمی می‌گشت که صدایش به صدای مادر شهید نزدیک باشد و تبعا بایستی گویش لری هم می‌داشت. طبعا از صدای واقعی این مادر نمی توانستیم استفاده کنیم چون آنچه می خواستیم در نمی آمد. در تهران هر چی گشتیم پیدا نکردیم اما به واسطه‌ای یک خانمی را در خرم‌آباد پیدا کردیم که صدایش به مادر مستند ما نزدیک بود.

ابراهیم وقتی که می‌خواست به خرم‌آباد برود و صدای این خانم را ضبط کند هواپیمایش سقوط کرد و به شهادت رسید.

یادش‌بخیر.
نظر شما
پربیننده ها