خبرگزاری دفاع مقدس- مهدی پیشوایی نویسنده کتاب سیره پیشوایان: دوازدهمین پیشوای معصوم در نیمۀ شعبان سال 255 هجری قمری در شهر سامرا دیده به جهان گشود.او همنام پیامبراسلام(م ح م د) و هم کنیه آن حضرت (ابولقاسم)است. ولی پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلی آن حضرت نهی فرموده اند. ولی آیا نهی ائمه از ذکر نام مخصوص آن حضرت یک اقدام سیاسی مقطعی و مربوط به دوران غیبت صغری بوده یا اینکه حرمت ذکر نام آن حضرت تا هنگام ظهور و قیامش باقی است؟ در میان علمای شیعه مورد اختلاف است.از جمله القاب آن حضرت؛حجت،قائم،خلف صالح،صاحب الزمان،بقیة الله است و مشهورترین آنها مهدی می باشد.
پدرش، پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری(ع)و مادرش،بانوی گرامی نرجس است که بنام ریحانه،سوسن از او یاد شده است. میزان فضیلت و معنویت نرجس خاتون تا آن حد بالا بود که حکیمه خواهر امام هادی(ع)که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمتگزار او می نامید.
حضرت مهدی دو دوره غیبت داشت : یکی کوتاه مدت(غیبت صغری) و دیگری بلند مدت(غیبت کبری).
اولی از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاص ادامه داشته و دومی، با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید.
تولد حضرت مهدی(ع)از دیدگاه علمای اهل سنت
چنانکه در ادامه توضیح خواهیم داد، اعتقاد به موضوع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانی از پیامبراکرم(ص)رسیده، علمای اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً تولد حضرت مهدی را انکار می کنند و می گویند: شخصیتی که پیامبر اسلام از قیام او(پس از غیبت)خبر داده ، هنوز متولد نشده است و در آینده تولد خواهد یافت. با این حال تعداد قابل توجهی از مورخان و محدثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانسته اند. بعضی از پژوهشگران نام بیش از صد نفر از آنان را معرفی کرده اند.
دیدار حضرت مهدی(ع)
از آنجا که حکومت ستمگر عباسی، به منظور دستیابی به فرزند امام حسن عسکری(ع) و کشتن او، خانه امام را بشدت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدی(ع)بر اساس طرح دقیق و منظمی که پیشایش، از سوی امام در این مورد ریخته شده بود، کاملاً بصورت مخفی و دور از چشم مردم(و حتی شیعیان)صورت گرفت.
مستندترین گزارش در این زمینه، از طرف حکیمه عمه حضرت عسکری(ع)بوده است .اما باید توجه داشت که این پنهانکاری به آن معنا نیست که بعدها یعنی در مدت 5-6 سال آغازعمر او، که امام یازدهم در حال حیات بود، کسی آن بزرگوار را ندیده بود، بلکه افراد خاصی از شیعیان در فرصتهای مناسب و گوناگون به دیدار آن حضرت نائل می شدند تا به تولد و وجود وی یقین حاصل کنند و در موقع لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.
دانشمندان ما جریان این دیدارها را بصورت گسترده گزارش کرده اند، ولی شاید مهمترین آنها دیدار چهل تن از اصحاب امام عسکری(ع) با آن حضرت باشد که تفصیل آن بدین قرار بوده است:
حسن بن یعقوب بن نوح می گوید:ما برای پرسش درباره امام بعدی، به محضر امام عسکری(ع)رفتیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید عمری-یکی از وکلای بعدی امام زمان-بپا خاست و عرض کرد : می خواهم از موضوعی سوال کنم که درباره آن از من داناتری.
امام فرمود : بنشین. عثمان با ناراحتی خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس از مجلس بیرون نرود. کسی بیرون نرفت و مدتی گذشت. در این هنگام امام، عثمان را صدا کرد. او بپا خاست . حضرت فرمود : می خواهید به شما بگویم که برای چه به اینجا آمده اید؟ همه گفتند: بفرمایید. امام فرمود : برای این به اینجا آمده اید که از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند:آری. در این هنگام پسری نورانی همچون پاره ماه که شبیه ترین مردم به امام عسکری(ع) بود، وارد شد. حضرت با اشاره به او فرمود :
« این، امام شما بعد از من و جانشین من در میان شماست. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد...».
علل سیاسی - اجتماعی غیبت
شکی نیست که رهبری پیشوایان الهی به منظور هدایت مردم به سر منزل کمال مطلوب است و این امر در صورتی میسر است که آنها آمادگی بهره برداری از این هدایت الهی را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدی در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانی در بین مردم ثمری نخواهد داشت.
متأسفانه فشارها و تضییقاتی که بویژه از زمان امام جواد(ع)به بعد بر امامان وارد شد، و محدودیت های فوق العاده ای که برقرار گردید-بطوری که فعالیت های امام یازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانید-نشان داد که زمینه مساعد جهت بهره مندی از هدایت ها و راهبری های امامان در جامعه (در حد نصاب لازم) وجود ندارد. از این رو حکمت الهی اقتضاء کرد که پیشوای دوازدهم، به تفصیلی که خواهیم گفت، غیبت اختیار کند تا موقعی که آمادگی لازم در جامعه بوجود آید.
البته همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست ولی شاید نکته ای که گفتیم رمز اساسی غیبت باشد. در روایات ما شیعیان، در زمینه علل و اسباب غیبت، روی سه موضوع تکیه شده است :
الف- آزمایش مردم
چنانکه می دانیم یکی از سنت های ثابت الهی، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان است. صحنه زندگی همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر و تسلیم خویش در پیروی از اوامر خداوند، تربیت یافته و به کمال برسند و استعدادهای نهفته آنها شکوفا گردد. در اثر غیبت حضرت مهدی(ع) ، مردم آزمایش می شوند: گروهی که ایمان استواری ندارند، باطنشان ظاهر می شود و دستخوش شک و تردید می شوند و کسانی که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگی در برابر شداید، پخته تر و شایسته تر می گردند و به درجات بلندی از اجر و پاداش الهی نائل می شوند.
امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: هنگامی که پنجمین فرزندم غائب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسی شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتی خواهد داشت بطوریکه گروهی از مومنان از عقیده خویش برمی گردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش می کند...
از سخنان پیشوایان اسلام برمی آید که آزمایش بوسیله غیبت حضرت مهدی، از سخت ترین آزمایش های الهی است. واین سختی از دو جهت است :
1- از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانی می شود بسیاری از مردم دستخوش شک و تردید می گردند. برخی در اصل تولد و برخی دیگر در دوام عمر آن حضرت شک می کنند و جز افراد آزموده و مخلص و دارای شناخت عمیق، کسی بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقی نمی ماند. پیامبر اسلام(ص) ضمن حدیث مفصلی می فرماید: مهدی از دیده شیعیان و پیروانش غائب می شود و جز کسانی که خداوند دلهای آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمی مانند.
2- از نظر سختی ها و فشارها و پیشامدهای نا گوار که در دوران غیبت رخ می دهد و مردم را دگرگون می سازد، بطوریکه حفظ ایمان و استقامت در دین، کاری سخت و دشوار می گردد و ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار می گیرد.
ب- حفظ جان امام
خداوند، به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ کرده است؛ زیرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگی در میان مردم ظاهر می شد، او را می کشتند. بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر می افتد و به انجام مأموریت الهی و اهداف بلند اصلاحی خود موفق نمی گردد.
زراره، یکی از یاران امام صادق(ع) میگوید : امام صادق(ع) فرمودند : امام منتظر، پیش از قیام خویش مدتی از چشمها غایب خواهد شد. عرض کردم چرا؟ فرمودند : بر جان خویش بیمناک خواهد بود.
ج- آزادی از یوغ بیعت با طاغوتان زمان
پیشوای دوازدهم، هیچ رژیمی را، حتی از روی تقیه، به رسمیت نشناخته و نمی شناسد. او مامور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانی نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگری در نیامده و درنخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل می کند و دین خدا را بطور کامل و بی هیچ پرده پوشی و بیم و ملاحظه ای اجرا می کند.
بنابراین جای هیچ عهد و میثاق و بیعت با کسی و مراعات و ملاحظه نسبت به دیگران باقی نمی ماتد.
حسن بن فضال می گوید : امام هشتم(ع) فرمودند : گویی شیعیانم را می بینم که هنگام مرگ سومین فرزندم(امام حسن عسکری(ع)) در جستجوی امام خود، همه جا را می گردند اما او را نمی یابند.
عرض کردم : چرا؟ فرمود : برای اینکه وقتی با شمشیر قیام می کند، بیعت کسی در گردن وی نباشد.
غیبت صغری و کبری
چنانکه گفتیم غیبت امام مهدی(ع) به دو دوره تقسیم می شود : غیبت صغری و غیبت کبری.
غیبت صغری از سال 260 هجری(سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329(سال درگذشت آخرین نائب خاص امام) یعنی حدود 69 سال بود. در دوران غیبت صغری ارتباط شیعیان با امام بطور کلی قطع نبود و آنان به گونه ای خاص و محدود با امام ارتباط داشتند.
توضیح آنکه در طول این مدت افراد مشخصی (که ذکرشان خواهد آمد) به عنوان نایب خاص با حضرت در تماس بودند و شیعیان می توانستند به وسیله آنان، مسائل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتی گاه به دیدار امام نائل شوند. از این رو می توان گفت در این مدت، امام، هم غایب بود و هم نبود.
این دوره را میتوان دوران آماده سازی شیعیان برای غیبت کبری دانست که طی آن ارتباط امام با شیعیان با امام حتی در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنی فقهای واجد شرایط و آشنایان به احکام اسلام رجوع کنند.
اگر غیبت کبری یکباره و ناگهان رخ می داد ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهنها آماده پذیرش آن نباشد. اما گذشته از زمینه سازی های مدبرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغری، بتدریج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غیبت کامل آغاز گردید. همچنین امکان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغری، و نیز شرفیابی برخی از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیشتر تثبیت کرد.
با سپری شدن دوره غیبت صغری، غیبت کبری و دراز مدت امام آغاز گردید که تا کنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانی که خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.
غیبت دوگانه امام دوازدهم، سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلی، پیشگویی شده و از همان زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در کتاب های حدیث نقل شده است که به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا می کنیم:
1- امیر مؤمنان حضرت علی(ع) فرمود: غایب ما، دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها کسانی در اعتقاد به امامتش پایدار می مانند که دارای یقینی استوار و معرفتی کامل باشند.
2- امام باقر(ع) : قائم دو غیبت خواهد داشت که در یکی از آن دو، خواهند گفت: او مرده است...
3- ابو بصیر می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم : امام باقر(ع) می فرمود : قائم آل محمد(ص) دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود. امام صادق(ع) فرمود: بلی چنین است...
4- حضرت صادق(ع) فرمود : امام قائم(ع) دو غیبت خواهد داشت؛ یکی کوتاه مدت و دیگری دراز مدت...
سیر تاریخ، صحت این پیشگویی ها را تایید کرد و همچنانکه پیشوایان قبلی فرموده بودند، غیبت های دو گانه امام عینیت یافت.
نُواب خاص
نایبان خاص مهدی در دوران غیبت صغری، چهار تن از اصحاب باسابقه امامان پیشین و از علملی پارسا و بزرگ شیعه بودند که نواب اربعه نامیده شده اند. اینان به ترتیب زمانی عبارت بودند از :
• ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمری
• ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمری
• ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
• ابوالحسن علی بن محمد سَمَری
البته امام زمان(ع) وکلای دیگری نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، ری، آذربایجان، نیشابور و... داشت که یا بوسیله این چهار نفر، که در راس سلسله مراتب وکلای امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت می رساندند و از سوی امام در مورد آنان توقیع هایی صادر می شده است. و یا-آنگونه که بعضی از محققان احتمال داده اند- سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتی عام و مطلق بوده ولی دیگران در موارد خاصی وکالت و نیابت داشته اند. مانند :
محمد بن جعفر اسدی، احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابراهیم بن محمد همدانی، احمد بن حمزة بن الیسع، محمد بن ابراهیم بن مهزیار، حاجز بن یزید، محمد بن صالح، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری، محمد بن علی بن بلال، عمر اهوازی، ابم محمد وجنایی.
1. ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمری
عثمان بن سعید از قبیله بنی اسد بود و به مناسبت سکونت در شهر سامراء، عسکری نیز نامیده می شد. در محافل شیعه از او به نام سمان(روغن فروش) یاد می شد، زیرا به منظور استتار فعالیت های سیاسی، روغن فروشی می کرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وی تحویل می دادند، در ظرف های روغن قرار داده به محضر امام عسکری می رساند. او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. گفتنی است که عثمان بن سعید قبلاَ نیز از وکلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) بوده است.
احمد بن اسحاق که خود از بزرگان شیعه می باشد، می گوید: روزی به محضر امام هادی رسیدم و عرض کردم: من گاهی غایب و گاهی حاضرم و وقتی هم که حاضرم همیشه نمی توانم به حضور شما برسم. سخن چه کسی را بپذیرم و از چه کسی فرمان ببرم؟
امام(ع) فرمود: این ابو عمرو، فردی امین و مورد اطمینان من است آنچه به شما بگوید، از جانب من می گوید و آنچه به شما برساند، از طرف من می رساند.
احمد بن اسحاق می گوید: پس از رحلت امام هادی(ع) روزی به حضور امام عسکری(ع) شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم. حضرت مانند پدرش فرمود: این ابو عمرو مورد اعتماد امام پیشین، و نیز طرف اطمینان من در زندگی و پس از مرگ من است. آنچه به شما می گوید از جانب من می گوید و آنچه به شما برساند از جانب من می رساند.
پس از رحلت امام عسکری(ع)، مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپاری آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعید انجام داد. نیز همو بود که روزی در حضور جمعی از شیعیان به فرمان امام عسکری(ع) و به نمایندگی از طرف آن حضرت، اموالی را که گروهی از شیعیان یمن آورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنی بر این که با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدی خواهد بود. همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدی(ع) –که شرح آن در اوایل این نوشته آمد- حضرت خطاب به حاضران فرمود: آنچه عثمان[بن سعید] می گوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست.
تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخی احتمال داده اند او بین سال های 260-267 درگذشته باشد و برخی دیگر فوت او را در سال 280 دانسته اند.
2. محمد بن عثمان بن سعید عَمری
محمد بن عثمان نیز همچون پدر، از بزرگان شیعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگواری مورد قبول و احترام شیعیان و از یاران مورد اعتماد امام عسکری(ع) بود، چنانکه حضرت در پاسخ سؤال احمد بن اسحاق که به چه کسی مراجعه کند، فرمود: عَمری[عثمان بن سعید]، و پسرش، هر دو، امین و مورد اعتماد من هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من می رسانند، و آنچه به تو بگویند از طرف من می گویند. سخنان آنان را بشنو و از آنان پیروی کن، زیرا این دو تن مورد اعتماد و امین منند.
پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غایب توقیعی مبنی بر تسلیت وفات او و اعلام نیابت فرزندش، محمد، صادر شد.
عبدالله بن جعفر حِمیَری می گوید: وقتی که عثمان بن سعید درگذشت، نامه ای با همان خطی که امام با آن با ما مکاتبه می کرد، برای ما آمد، که در آن ابو جعفر(محمد بن عثمان بن سعید) به جای پدر منصوب شده بود.
همچنین امام(ع)، ضمن توقیعی در پاسخ سؤالات اسحاق بن یعقوب، چنین نوشت: خداوند از عثمان بن سعید و پدرش، که قبلاً می زیست، راضی و خشنود باشد. او مورد وثوق و اطمینان من، و نوشتۀ او نوشتۀ من است.
ابو جعفر تألیفاتی در فقه داشته است که پس از وفاتش به دست حسین بن روح، سومین نائب(و یا بدست ابوالحسن سمری،نایب چهارم امام-علیه سلام-) رسیده است.
محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وکالت امام زمان بود و در طول این مدت، وکلای محلی و منطقه ای را سازماندهی و بر فعالیتشان نظارت می کرد و به ادارۀ امور شیعیان اشتغال داشت. توقیع های متعددی از ناحیۀ امام(ع) صادر، و توسط او به دیگران رسید. او سرانجام در سال 304 یا 305 درگذشت. او پیش از مرگ از تاریخ وفات خود خبر داده بود و دقیقاً در همان تاریخی که گفته بود، درگذشت.
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
در روزهای آخر عمر ابو جعفر، گروهی از بزرگان شیعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنیا رفتم، به امر امام(ع)، جانشین من و نائب امام ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی خواهد بود. به او مراجعه کنید و در کارهایتان به او اعتماد نمایید.
حسین بن روح، از دستیاران نزدیک نائب دوم بود و عَمری از مدتها پیش، برای تثبیت امر نیابت او زمینه سازی می کرد و شیعیان را جهت تحویل اموال، به او ارجاع می داد و او، رابط بین عثمان بن سعید و شیعیان بود.
حسین بن روح، کتابی در فقه شیعه به نام التأدیب تألیف کرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهای قم فرستاد. آنان پس از بررسی، در پاسخ نوشتند: جز در یک مسئله، همگی مطابق با فقهای شیعه است. بعضی از معاصرین او، عقل و هوش و درایت وی را تحسین کرده و می گفتند: به تصدیق موافق و مخالف، حسین بن روح از عاقلترین مردم روزگار است.
نوبختی در دوران حکومت «مقتدر» خلیفۀ عباسی، به مدت پنج سال به زندان افتاد و در سال 317 آزاد شد. و سرانجام، بعد از بیست و یک سال فعالیت و سفارت، در سال 326 چشم از جهان فروبست.
4. ابوالحسن علی بن محمد سَمَری
به فرمان امام عصر و با وصیت و معرفی نوبختی، پس از حسین بن روح، علی بن محمد سمری منصب نیابت خاص و ادارۀ امور شیعیان را عهده دار گردید.
سمری از اصحاب و یاران امام عسکری(ع) است. او تا سال 329 که دیده از جهان فرو بست، مسئولیت نیابت و وکالت خاص را به عهده داشت. چند روز پیش از وفات او توقیعی از ناحیۀ امام به این مضمون خطاب به وی صادر شد:
بسم الله الرحمن الرحیم
ای علی بن سمری! خداوند در سوک فقدان تو پاداشی بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت.
کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینی خویش مگمار.
دوران غیبت کامل فرا رسیده است و من جز با اجازۀ خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و ظهور من پس از گذشت مدت طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم خواهد بود. افرادی نزد شیعیان من مدعی مشاهدۀ من[ ارتباط با من به عنوان نایب خاص] خواهند شد. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج «سفیانی» و «صیحه آسمانی» چنین ادعایی بکند، دروغگو و افتراکننده است و هیچچ حرکت و نیرویی جز به خداوند عظیم نیست.
در ششمین روز پس از صدور توقیع، ابوالحسن سمری از دنیا رفت. پیش از مر گش از وی پرسیدند: نایب بعد از تو کیست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم کسی را معرفی کنم.
با در گذشت ابولحسن سمری دورۀ جدیدی در تاریخ شیعه آغاز گردید که به دوران غیبت کبری معروف است و ما درادامۀ مطلب پیرامون آن بحث خواهیم کرد.
وظایف و فعالیت های اساسی نواب خاص
انتخاب نواب خاص از سوی امام دوازدهم(ع)، در واقع ادامه و توسعۀ فعالیت شبکۀ ارتباطی وکالت بود که گفتیم از زمان پیشوای نهم(ع) بصورت فعال درآمده، و در زمان امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) گسترش چشمگیری یافته بود، و اینک در زمان امام قائم(ع) به اوج رسیده بود. وظایف و فعالیت های اساسی نواب را می توان در چند مورد زیر خلاصه کرد:
الف- پنهان داشتن نام و مکان امام
گرچه امکان رؤیت حضرت مهدی(عج) در دوران غیبت صغری برای نواب خاص و برخی از شیعیان وجود داشت و گهگاه دیدارهایی صورت می گرفت اما به دلیل مشکلات سیاسی، هر یک از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشای محل او در سطح عمومی خودداری ورزند. زیرا در غیر این صورت، جان امام(ع) از سوی حکومت وقت به خطر می افتاد.
این سیاست استتار و پنهانکاری، دقیقاَ بر اساس دستور وراهنمایی خود امام صورت می گرفت.
چنانکه روزی ابتدا و بدون اینکه سؤالی از حضرت در این باره شده باشد، توقیعی به این مضمون خطاب به محمد بن عثمان(سفیر دوم) صادر شد:
کسانی که از اسم [من] می پرسند، باید بدانند اگر سکوت کنند بهشت، و اگر حرفی بزنند جهنم [در انتظار آنان] است. چه، اینان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش می سازند و اگر از مکان آگاه شوند، آن را نشان می دهند.
همچنین روزی عبدالله بن جعفر حمیری و احمد بن اسحاق اشعری، که هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته و صمیمی بودند، در دیداری که با عثمان بن سعید (سفیر اول) داشتند از وی پرسیدند: آیا جانشین امام عسکری(ع) را دیده است؟ وی پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش کردند، وی از گفتن آن خودداری کرد و گفت:
بر شما حرام است که در این باره پرسش کنید، و من این سخن را از پیش خود نمی گویم، بلکه این بدستور خود اوست، زیرا حکومت[عباسی] بر این باور است که امام عسکری(ع) درگذشته و فرزندی از خود باقی نگذاشته است، و به همین دلیل ارثیۀ او را بین کسانی تقسیم کردند که وارث آن حضرت نبودند[جعفر کذاب و مادر حضرت عسکری(ع)] و این موضوع با صبر و سکوت امام(ع) روبرو گردید، و اگر اسم امام فاش شود، مورد تعقیب قرار می گیرد. زینهار! زینهار! خدا را در نظر بگیرید و از این بحث ها خودداری کنید.
در زمان نیابت ابوالقاسم حسین بن روح، از ابوسهل نوبختی که از بزرگان شیعیان بود، سؤال کردند که چگونه تو، به این سِمَت انتخاب نشدی و حسین بن روح انتخاب شد؟ وی پاسخ داد:
آنان که او را به این مقام برگزیده اند، خود داناترند. کار من برخورد و مناظره با دشمنان است. اگر من همانند حسین بن روح مکان امام را می دانستم، شاید اگر در فشار قرار می گرفتم، محل او را نشان می دادم، ولی اگر امام(ع) زیر عبای ابوالقاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم کنند، هرگز لباس خود را کنار نمی زند.
ب- سازماندهی وکلا
چنانکه گفتیم نمایندگان و وکلای محلی امام(ع) در عصر غیبت-با اختیارات گوناگون و حوزه های فعالیت متفاوتی که داشتند- در مناطق تمرکز شیعیان مستقر بودند و هر چند در زمان پیشوای دهم و یازدهم این دسته از وکلا معمولاً توسط وکیل اول با امام(ع) تماس می گرفتند، اما در هر حال امکان ارتباط مستقیم با خود امام(ع) نیز برای آنان وجود داشت، ولی در عصر غیبت صغری امکان ارتباط مستقیم کلاً قطع گردید و وکلای فرعی و منطقه ای امام(ع) در بلاد مختلف –که اسمی عده ای از آنان قبلاً گذشت- ناگزیر منحصراً زیر نظر نایب خاص، انجام وظیفه می کردند و نامه ها و سؤالات و وجوه شرعی شیعیان را توسط نایب خاص به محضر امام غایب(ع) می رساندند. چنانکه قبلاً اشاره کردیم، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زیر نظر او فعالیت می کردند.
نواب خاص، در مقابل دریافت وجوه و اموال، قبض نمی دادند ولی شیعیان از وکلای دیگر قبض دریافت می کردند. بنا به نقل شیخ طوسی، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصی به توصیه او، اموال مربوط به امام را به حسین بن روح می پرداخت و از او قبض مطالبه می کرد. به دنبال شکوۀ حسین بن روح از این بابت، محمد بن عثمان دستور دادکه از وی قبض مطالبه نشود و افزود: هر چه بدست ابوالقاسم برسد، به دست من رسیده است.
ج- اخذ و توزیع اموال متعلق به امام
نواب خاص امام، هر کدام در دوران سفرت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را که شیعیان مستقیماً یا توسط وکلای محلی می پرداختند، تحویل می گرفتند و به هر طریقی که ممکن بود به امام(ع) می رساندند، یا در مواردی که امام(ع) می فرمودند مصرف می کردند.
در روزهای شهادت امام عسکری(ع) گروهی از شیعیان قم و بعضی دیگر از مناطق ایران وارد سامراء شدند و در آنجا از درگذشت امام(ع) آگاه گشتند. این گروه اموالی را از طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند، تا تحویل امام(ع) بدهند و وقتی از جانشین امام عسکری(ع) پرسش کردند، بعضی ها جعفر[کذاب]، برادر امام(ع)، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانی و خصوصیات پولها را از جعفر پرسیدند تا معلوم شود که وی دارای علم امامت است یا خیر؟ وقتی جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وی خودداری کردند و ناگزیر به عزم بازگشت به وطن از سامراء خارج شدند.
در بیرون سامراء، پیک سری حضرت بقیۀ الله(عج) آنان را به محضر امام(ع) راهنمایی کرد و پس از تشرف به حضور امام (ع)، بعد از آنکه حضرت خصوصیات تمام پولها و اموال را بیان نمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آنگاه امام فرمود:
بعد از این چیزی به سامراء نیاورید. من شخصی را در بغداد معین می کنم، اموال را به او می دهید و توقیع توسط او صادر می گردد.
از ان به بعد بود که امام(ع)، عثمان بن سعید را به نیابت خاص منصوب کرد و او در بغداد وظایف خود را آغاز کرد.
د- پاسخگویی به سؤالات فقهی و مشکلات عقیدتی
حوزه فعالیت نواب اربعه تنها به مواردی که شمردیم محدود نمی شد، بلکه دایرۀ فعالیت آنها شامل پاسخگویی به همه گونه سؤالات فقهی و شرعی، حل مشکلات عقیدتی و نیز مبارزه علمی با شبهاتی می شد که مخالفان مطرح می کردند و از این راه در تضعیف عقاید و پریشانی فکری شیعیان می کوشیدند.
نواب خاص، این وظایف را با استفاده از آموزشهای امام(ع) و دانش بسیار بالایی که داشتند، به بهترین وجه انجام می دادند. نگاهی گذرا به کارنامۀ سفارت این چهار شخصیت بزرگ، ابعاد گستردۀ کوششها و موفقیت های آنان را در این زمینه نشان می دهد.
آنان از یک سو، وسوسه های مربوط به انکار وجود امام(ع) را، از راههای گوناگون خنثی می کردند و در این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهای سری خود با امام(ع) برمی داشتند و گاهی نیز توقیعی از سوی حضرت در این باره صادر می شد و امام در دفع شبهات مزبور به کمک آنان می شتافت.
از سوی دیگر، سؤالات فقهی و شرعی شیعیان را به عرض امام(ع) رسانده پاسخ آنها را می گرفتند و به مردم ابلاغ می کردند. به عنوان نمونه، می توان از توقیعی نام برد که توسط محمد بن عثمان صادر شده و طی آن به پرسش های اسحاق بن یعقوب در زمینه های گوناگون پاسخ داده شده است. همچنین می توان از توقیع مفصلی یاد کرد که در پاسخ به نمایندۀ مردم قم، محمد بن عبدالله جعفر حمیری ، صادر گردید.
از این گذشته، گاه، نواب خاص، مناظراتی با مخالفان انجام داده و آنان را محکوم می ساختند و تأکید می کردند که این پاسخ ها را از امام(ع) آموخته اند. چنانکه حسین بن روح، در یک مجلس مناظره، پاسخ شخصی را که در مورد امام حسین(ع) مطرح کرده بود، بصورت گسترده بیان نمود و فردای آن روز با اشاره به پاسخ مزبور، به یکی از شیعیان- که فکر می کرد پاسخ ها تراوش فکری خود اوست- اظهار داشت: اگر از آسمان سقوط کنم و طعمۀ مرغان هوا شوم یا باد تندی مرا به محل دوری پرتاب کند، در نظرم بهتر از این است که در دین خدا رای و نظریۀ شخصی خود را اظهار کنم. مطالبی که دیروز شنیدی از حجت خدا(ع) شنیده شده است.
همچنین وی در پاسخ پرسش یکی از متکلمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسی بن جعفر(ع) و اینکه ایا پیشوایان معصوم همه، با شمشیر یا با مسمومیت درگذشته اند و نیز راز برتری حضرت فاطمه(س) نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام(ص)، توضیحات روشن و قانع کننده ای داد که تحسین دانشمند مزبور را برانگیخت و گفت: در این باره پاسخی از این بهتر و کوتاهتر از کسی نشنیده ام.
ه- مبارزه با مدعیان دروغین نیابت
مبارزه با غلات و مدعیان دروغین بابیت و نیابت و وکالت و افشای ادعاهای باطل آنان را نیز باید به فعالیت های نواب اربعه افزود. گروهی از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بی اساس از قبیل ربوبیت و الوهیت ائمه، مقاماتی برای خود ادعا می کردند و به نام امام(ع) از مردم خمس یا وجوه دیگر را می گرفتند و این موضوع موجبات بد نامی شیعه را فراهم ساخته و مشکلاتی برای ائمه ایجاد می کرد.
در عصر غیبت صغری، علاوه بر اینها، افراد دیگری پیدا شدند که به دروغ مدعی سفارت و نیابت خاص امام(ع) بودند و در اموال متعلق به امام(ع) تصرف می کردند و در مسائل فقهی و اعتقادی، سخنان گمراه کننده بر زبان می راندند. اینجا بود که نواب خاص، با رهنمود امام(ع)، به مقابله با آنان برمی خاستند و گاه در طرد و لعن آنان از ناحیۀ حضرت توقیع صادر می شد.
ابو محمد شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی، ابو طاهر محمد بن علی بن بلال، حسین بن منصور حلاج و محمد بن علی شلمغانی از این گروه بوده اند.
شلمغانی قبلاً از علمای شیعه شمرده می شد و حتی کتابی به نام تکلیف نوشته بود، ولی بعدها به غلوّ و انحراف کشیده شد و افکاری کفرآمیز مطرح کرد. از آن جمله، بر روی نظریۀ حلول تأکید می کرد و می گفت: روح پیامبر اسلام(ص) در پیکر محمد بن عثمان(سفیر دوم) و روح امیر مؤمنان(ع) در کالبد حسین بن روح(نایب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه(س) در بدن ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول کرده است.
حسین بن روح، این عقیده را کفر و الحاد معرفی کرده آن را از نوع عقاید مسیحیان در مورد حضرت مسیح(ع) شمرد و او را طرد نمود و با افشای افکار باطلش او را در میان قومش رسوا ساخت. با توجه به نقش تخریبی شلمغانی بود که در ذیحجۀ سال سیصد و دوازده، توقیعی توسط حسین بن روح در لعن و تکفیر و ارتداد او صادر گردید و سرانجام در سال سیصدو بیست وسه کشته شد.
غیبت کبری
چنانکه گفتیم، با درگذشت چهارمین نایب خاص امام دوازدهم(ع)، دوران غیبت کبری آغاز گردید. در این دوره، علمای واجد شرایط ، از سوی امام زمان(ع) نیابت عامّه دارند. چنانکه دیدیم، نیابت خاصّه عبارت از این است که امام(ع)، شخص خاصّی را با اسم و رسم معرفی کند و نایب خود قرار دهد، ولی نیابت عامّه این است که امام(ع)، شرایط و ضوابطی کلی را بیان کند تا در طول زمان هر فردی که آن ضابطه با او تطبیق کند، نایب شناخته شود و به نیابت از امام(ع)، در امر دین و دنیا، مرجع شیعیان باشد. امامان معصوم، بویژه حضرت حجت بن الحسن مهدی(عج) در روایات متعددی این شرایط را بیان فرموده و مسلمانان را در دوران غیبت کبری موظف کرده اند که به واجدان شرایط مزبور رجوع نموده و طبق دستور آنان عمل کنند. پاره ای از این روایات را ذیلاً از نظر مخاطبان محترم می گذرانیم:
1- عمر بن حنظله می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: اگر بین دو نفر از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافی پیش آید و به حکومت و قضات[وقت] مراجعه کنند آیااین کار جایز است؟ امام(ع) فرمود: هر کس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت مراجعه کرده و هرچه را به حکم آنان بگیرد، بطور حرام گرفته است، هر چند حق ثابت او باشد، زیرا آنرا به حکم طاغوت گرفته که خداوند امر کرده است به او کفر ورزند و انکار کنند، چنانکه در سورۀ نساء آیۀ 60 می فرماید:« یُریدونَ أن یَتَحاکَمُوا إلی الطّاغوتِ وَقَد اُمرُوا اَن یَکفُرُوا بِهِ » [ می خواهند طاغوت را به داوری بطلبند در حالی که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند].
پرسیدم : پس چه باید بکنند؟ فرمود : باید نگاه کنند ببینند چه کسی از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر افکنده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاکم و