به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، گفته ها و ناگفته های جنگ امروز در شام روایت یک به یک مجاهدانی است که هجرت کردند و سختی جهاد در راه خدا را با دوری از خانه و کاشانه و تحمل غربت به جان خریدند تا به گفته خودشان بار دیگر شاهد جریان تلخ عاشورای سال 61 و اسارت زینب کبری (س) نباشند. همان ها که خود را سربازان بسیجی ولایت می دانند و تا نفس در سینه دارند، پای عهدشان با امام خود هستند. آن هایی که اگر چه در رکاب سید الشهدا (ع) نبودند، اما شعار «انی احامی ابدا عن دینی عباس» را هزار سال بعد از واقعه عاشورا امروز در کربلای سوریه سر می دهند.
یگان ویژه فاتحین بسیج به عنوان یگان های تخصصی در سال های اخیر در جنگ سوریه نقشی تعیین کننده داشته است. تقدیم ده ها شهید از یگان فاتحین و حضور در عملیات های مختلف، مهر تائیدی بر این ادعاست.
چندی پیش جمعی از فرماندهان این یگان میهمان خبرگزاری دفاع مقدس شدند تا در خصوص شکل گیری، فعالیتها، حضور یگانهای فاتحین در سوریه و شهدای این یگان به بحث و گفتوگو بپردازیم. در ادامه بخش دوم مصاحبه خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس با «مهدی هداوندی» فرمانده یگان فاتحین سپاه سیدالشهدا (استان تهران) و پنج تن از نیروهای این یگان آمده است. بخش اول این گفت گو در خصوص چگونگی شکل گیری یگان ویژه فاتحین و حضور مقتدرانه آنان در سوریه بود که مشروح آن را می توانید از اینجا بخوانید. در قسمتی از این گفت و گو هداوندی به ماجرای نبرد نیروهای فاتحین در منطقه خان طومان اشاره کرده بود که ادامه آن را در بخش دوم مصاحبه می خوانید.
هداوندی: با سختی خودمان را به 500 متری نقطه رهایی خان طومان رساندیم، شب بسیار سردی بود، به خاطر موقعیت حساس منطقه حتی نمی توانستیم آتش روشن کنیم، یکی از نیروها بچه ها را بغل می کرد و به دست و بازویشان دست می کشید که کمی گرم شوند، داشتیم یخ می زدیم و از شدت سرما دستانمان به اسلحه چسبیده بود. در منطقه ای که آب و هوایش مثل شمال است این سردی هوا عجیب بود، حتی خود اهالی هم می گفتند، در 40 سال اخیر چنین سرمایی بی سابقه است.
برای شناسایی منطقه که رفتیم، فهمیدیم دشمن خیلی نزدیک تر از آن چیزی است که فکر می کردیم تا آنجا که به راحتی می توانستیم مکالماتشان را شنود کنیم. با هماهنگی چند نفر از نیروها آتش سنگین بر سر دشمن ریختیم و نگذاشتیم محل سقوط کند. از نقطه رهایی که بیرون آمدیم، چند صد متر تا خاکریز فاصله داشتیم و چون هنوز در تیررس دشمن بودیم، هر از چندگاهی روی سرمان آتش می ریختند. من هم تازه تیر خورده بودم و لنگ لنگان حرکت می کردم. ناگهان متوجه شدم که دشمن رگبار به سمت ما نشانه رفته است، اما نکته جالب این بود که هیچ تیری به ما نمی خورد.
در این فاصله ی چند صد متری بیشتر از ده بار ما را به رگبار بستنند و ما هر بار باید روزی زمین دراز می کشیدیم تا مجروح نشویم. خدا را شکر در این آشفته بازار کسی آسیب ندید. به خاکریز که رسیدیم چند نفری که در محل مستقر بودند با دیدنمان خیلی خوشحال شدند. یکی از فرماندهان از سر ذوق گفت: »شیر بچه های حیدر کرار آمدند». نیروها پخش شدند، کامل مراقب بودیم تا خطایی از ما سر نزند و دشمن متوجه حضورمان نشود. من کمی به عقب برگشتم و با بی سیم اطلاع دادم که می توانیم دشمن را زمینگیر کنیم، با تجهیزاتی که داشتیم از بالا نگاه کردیم و دیدیم تعداد نفرات دشمن بیشتر از 30 نفر نیست. چون تاریک بود فقط می توانستیم تعداد نفرات را تشخیص دهیم. از بی سیم اطلاع دادند که در منطقه بمانید و نزدیک صبح حمله کنید. سرما به شدت اذیت می کرد و بچه ها خسته و گرسنه بودند.
احساس بدون بصیرت در جنگ، انسان را دچار اشتباه می کند
با بی سیم اطلاع دادم که همین الان داریم، یخ می زنیم. گفتند: «همین که می گوییم باید انجام شود»، ما هم اطاعت کردیم. نزدیک صبح شد، می خواستیم به دشمن حمله کنیم که هوا مه آلود شد، طوری که تا یک متری خودمان را هم نمی دیدیم. حتی خودمان را گم کرده بودیم. برای همین عملیات انجام نشد. به عقب برگشتیم و عکس های هوایی که گرفته بودیم را دیدیم تازه فهمیدیم اینطرف خاکریز ما کمین کرده بودیم و آن طرف خاکریز دشمن. نه ما می دانستیم آن ها آن طرف هستند و نه دشمن می دانست ما اینطرف خاکریز هستیم.
به بچه ها گفتیم اگر کسی هم تیر خورد صدایش در نیاید، یا اگر بغل دستی اش تیر خورد جلوی دهانش را بگیرد که صدایش را کسی نشنود. از سمت خان طومان یک خاکریز کوچک وجود داشت، گفتم چند نفری از آن طرف با سر دادن شعار «لبیک یا زینب» حواس دشمن را پرت کنند. نیروهای ما «لبیک یا زینب» می گفتند و دشمن جوابشان را با «لبیک یا الله» پاسخ می داد.
گفتم اگر به اعتقاداتمان هم توهین کردند، کسی صدایش در نیاید. به یکی
از نیروها که در مواقعی احساسی عمل می کرد و به خاطر همین موضوع توبیخ هم شده بود، تاکید
کردم، اگر کسی را جلوی چشمت سر بریدند، حرفی نزن و کاری نکن. دشمن که داد می زد لبیک یا الله یک
لحظه دیدم همین شخص بلند شد و شروع کرد به تیراندازی کردن و لبیک یا زینب گفتن! پس از این حرکت غیرمنتظره آتش
بود که از سوی دشمن روی سر ما می ریخت، آنقدر منتظر ماندیم تا مطمئن شدند کسی نیست. لطف حضرت حجت (عج)
بود که آسیبی به رزمندگان ما وارد نشد.
احساس بدون بصیرت انسان را دچار اشتباه می کند. برعکس زمزمه هایی که در مورد عدم تخصص نیروهای فاتحین شنیده می شود، این نیروها از تخصص و تجربه کافی برخوردارند و در مواقع حساس درست عمل می کنند. نیروهای فاتحین بسیج با اینکه بسیجی هستند؛ ولی تخصصی کار می کنند. به جرات می توان گفت، برخی از آن ها معادل ندارند.
نبرد ما در تاریخ جنگ سوریه بی نظیر است
روزی که شهید کریمی و چند نفر دیگر از نیروهای فاتحین از جمله «علیرضا مرادی»، «حسین امیدواری»، «مجید قربانخانی»، «امیرعلی محمدیان»، «عباس عاسمیه»، «عباس آبیاری»، «مصطفی چگینی»، «میثم نظری» و «رضا عباسی» به شهادت رسیدند ما تازه چند روز بود که وارد منطقه شده بودیم، هیچ امکاناتی نداشتیم و با 265 نیرو عملیات انجام دادیم که از این تعداد 12 نفر شهید شدند.
ماجرا از این قرار بود؛ فرمان رسید عملیات جدید در پیش است و حرکت کنید. در بین راه با مرتضی کریمی تماس گرفتم و گفتم: «سلمان رادیدی»؟ گفت: «بله، چند صد متر بیشتر فاصله
ندارم». گفتم: «برو دست بده تا ماهم برسیم». این را که گفتم، ما را به رگبار بستند،
تیربار 14.5 را روی ما قفل کرده بودند و شلیک می کردند. با این حال و در چنین شرایطی همه نیروهای دشمن
را از پا درآوردیم و از طریق بی سیم نتیجه پیروزمندانه را اعلام کردیم. از آن طرف فکر می کردم نیروهای خودی
دورمان هستند، وقتی دیدم نیروهامان یک به یک روی زمین می افتند، فهمیدم یکه و تنها در این میدان کارزار هستیم. از طریق بی سیم اعلام کردم سریع ماشین برای انتقال مجروحان بفرستند تا شهید نشوند. متاسفانه این اتفاق نیفتاد و بنا به دلایلی عملیات امداد دیر انجام شد.
اگر ماشین زود به محل اعزام می شد، تلفات کمتری داشتیم. با این حال کار بزرگی انجام دادیم و یکی از سرداران بعد از اتمام این عملیات گفت: « نبرد شما در تاریخ جنگ سوریه بی نظیر بوده است».
جالب است بدانید گروه های دیگر هم در سوریه امیدشان به نیروهای ایرانی به خصوص فاتحین است. تجربه ثابت کرده هرجا که نیروهای بسیج حضور داشته باشند، کار پیش می رود.
دفاع پرس: بارها مسئولان ما در سخنرانی های مختلف گفته اند که مردم و به خصوص بسیجیان خود را برای نبردی بزرگ آماده کنند. سرلشکر جعفری هم صحبتی با این مضمون داشتند، منظور از این صحبت ها چیست؟
جوانان ما خود را برای جنگی بزرگتر آماده می کنند
هداوندی: جوانان ما خود را برای نبردی بزرگتر آماده کرده اند. قطعا تا 25 سال دیگر اسرائیلی وجود نخواهد داشت. امروز سوریه محل تصادم حق و باطل و شرق و غرب شده است. این اتفاق خوبی است که افغانستانی ها، ایرانی ها، سوری ها و شیعیان از نقاط دیگر کنار هم صفی تشکیل داده اند و با اینکه زبان هم را نمی فهمند و یکدیگر را نمی شناسند، تحت لوای جمهوری اسلامی ایران با دشمن تکفیری وهابی می جنگند. طلیعه لشکر حجت ابن الحسن (عج) را می شود، امروز در سوریه دید. انتهای این مسیر در روایات ائمه (ع) مشخص و پیش بینی شده است. امام صادق (ع) فرمودند: «بیت المقدس به دست جوانانی که از قم برخاستند، آزاد می شود». ما هم خودمان را آماده چنین روزی می کنیم و قرار نیست، تنها در همین چند گردان خلاصه شویم، باید همه گردان ها فاتحین، یعنی متخصص شوند.
نه تنها ارتش 20 میلیونی امام خمینی (ره) در اوایل انقلاب، بلکه امروز باید ارتش 50 میلیونی مد نظر مقام معظم رهبری را تشکیل دهیم و این حاصل نمی شود، مگر اینکه نیروهای بسیجی را به سلاح تخصص تجهیز کنیم.
دفاع پرس: بزرگترین نکته ای که جنگ با تکفیری ها را در سوریه دشوار کرده است، چیست؟
هداوندی: بزرگترین معضل ما با مسلحین این است که آن ها زمین های منطقه را در تصرف خود دارند. در تصویربرداری هایی که برای شناسایی منطقه انجام می دهیم، می بینیم در یک مقر 15 نفر هستند؛ ولی وقتی حمله می کنیم، تعدادشان به 300 نفر می رسد. از طریق تونل های زیرزمینی که حفر کرده اند، نیروها را به سرعت از یک طرف به طرف دیگر منتقل می کنند.
دفاع پرس: از سختی های عملیات نبل و الزهرا بگویید.
هداوندی: چندین عملیات قبل از نبل و الزهرا انجام شد، چهار شب درگیری سنگین داشتیم که مسلحین عقب کشیدند؛ ولی از روی تجربه می دانستیم بعد از مدتی دوباره حمله می کنند، به همین دلیل خودمان را آماده نبرد کردیم.
تقوی: باید برای عملیات به منطقه ای که شناسایی بر روی آن انجام نشده بود، می رفتیم. هر صد متری که نیرو می خواست، برود انگار کیلومترها راه بود. زمانی که وارد عملیات شدیم چهار هزار و 800 متر با دشمن فاصله مستقیم داشتیم، با توجه به سختی کار، توانستیم این فاصله را طی کنیم. قرار بود فردا صبح ساعت 10 کار عملیاتی برای نبل و الزهرا استارت بخورد.
استقبال بی نظیر مردم نبل و الزهرا از رزمنده ها/ عکس امام خامنه ای در کنار عکس بشار اسد
هداوندی: در عرض چند سال اخیر دشمنی که در منطقه پراکنده شده بود با حمله نیروهای مقاومت مجبور به تجمع در یک جا
شد، به همین جهت آتش زیاد و متمرکز شده بود. پیمودن هر ده متر واقعا برای
ما سخت بود. مدام باید جا به جا می شدیم و سنگر عوض می کردیم. به لطف خدا وارد شهر شدیم.
تقوی: وقتی به شهر ورود پیدا کردیم مورد استقبال مردم قرار گرفتیم. بچه های قنداقی را دور سرمان می چرخاندند، روی سرمان برنج می ریختند. مردمی که 52 ماه هیچ ارتباطی با بیرون نداشتند، حتی بچه و زنانشان هم رزمنده شده بودند. عکس امام خامنه ای همه جا در کنار عکس بشار اسد دیده می شد. به واقع روحیه استقامت را می توانستیم در مردم نبل و الزهرا ببینیم.
هداوندی: حضور نیروهای ایرانی در منطقه روی مردم تاثیر گذاشته است. بعد برگشت ما به ایران برخی از مردم حتی گریه می کردند. خوبی هیچ وقت فراموش نمی شود، شاید باعث شیعه شدن مردم آنجا نشویم؛ ولی در همین حد که تهمت هایی که درباره شیعیان زده می شود را قبول نکنند، کافی است. وقتی می بینند محبت می کنیم، خوراکی می دهیم، در تامین مایحتاج خانواده های فقیر پا پیش می گذاریم، تاثیر گذار است. جالب است بدانید چند نفر از بچه های رزمنده که لر بودند به بچه های کوچک سوری لری یاد داده بودند یا چند نفر از دوستان ترک به بچه ها ترکی یاد می دادند.
انتهای پیام/ 141