به گزارش دفاع پرس از یزد، حاج سیدرضا ابراهیمی پدر شهید سردار سیدمحمد ابراهیمی روز دوشنبه هشتم آذر در یزد درگذشت.
مرحوم حاج سیدرضا ابراهیمی سال ها قبل در انار ساکن بود و مغازه عطاری و به «آقاسیدرضا عطار» مشهور بود.
مراسم خاک سپاری وی روز سه شنبه در یزد برگزار می گردد.
فرزند وی نیز هشتم بهمن ۱۳۶۵ به شهادت رسید.
مختصری از زندگی شهید سردار ابراهیمی
سردار شهید سیدمحمد ابراهیمی روز ۱۵ شهریور ۱۳۴۱ در شهر انار به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را از دوره ابتدایی تا سال اول دبیرستان در انار گذراند. پس از آن برای ادامه تحصیل به یزد رفت و درس و بحث خود را تا اخذ دیپلم راه و ساختمان ادامه داد. به دنبال شروع جنگ تحمیلی در تاریخ اول آذر ۱۳۵۹ به جمع پاسداران انقلاب اسلامی پیوست.
وی پس از عضویت در سپاه و گذراندن دوره آموزش نظامی در پادگان شهید بهشتی یزد (باغ خان) به منطقه ی کردستان اعزام شد و به دفع اشرار و ضدانقلاب پرداخت. پس از پایان مأموریت و بازگشت به یزد، برای گذراندن دوره ی تخصصی به تهران رفت و آموزش های طرح و عملیات را با موفقیت پشت سر نهاد. پس از آن به منطقه ی جنوب رفت تا با تجربه های مفید در سنگرهای دفاع مقدس، خدمات شایانی را انجام دهد.
وی در مسئولیت های مدیر کالک و نقشه، فرمانده ی گروه شناسایی تیپ عاشورا، مسئول اجرایی قرارگاه صاحب الزمان (عج) فعالیت کرد. به دنبال تشکیل تیپ ۱۸ الغدیر، مسوولیت معاونت طرح و عملیات را پذیرفت و طراحی عملیات های رزمی را به عهده گرفت و از ششم شهریور ۱۳۶۵ به سمت جانشین دوم تیپ الغدیر برگزیده شد.
سرانجام پس از شرکت در ده ها عملیات در جبهه های غرب و جنوب و دو بار مجروحیت، هشتم بهمن ۱۳۶۵ در منطقه ی شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره در ساعت ۹:۱۰ صبح به شهادت رسید. تنها فرزند وی به نام سیدعلی محمد، ۲۰ روز پس از شهادت پدر دیده به جهان گشود.
پیکر این شهید سرافراز، پس از ۱۰ سال حضور در شلمچه، به یزد انتقال یافت و روز ۲۱ تیر ۱۳۷۵ در جوار شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در خلدبرین به خاک سپرده شد.
خاطره ای از شهید
پدر سردار شهید ابراهیمی می گوید: سید محمد در کودکی تنگی نفس داشت، دکتر نامداری تازه به شهر انار آمده بود. محمد را به او نشان دادیم و فهمیدیم که «آسم» دارد. دکتر دارو داد و گفت: «هر بار یک ربع قرص بخورد.» ما هم از روی سادگی یک قرص کامل را در آب حل کردیم و به او دادیم. هنوز یک ساعت نگذشته بود که حال بچه بد شد و رنگش پرید، دکتر را خبر کردیم، باز هم دارو داد و رفت، بعدها فهمیدیم که او، در منزل به همسرش گفته: «این بچه امشب می میرد.» فردای آن شب، دکتر که در انتظار شنیدن صدای شیون و زاری خانواده محمد بود، با تعجب متوجه شد کوچه ها آرام است. سید محمد چندین بار به شدت بیمارشد، بطوری که هر بار از زنده ماندنش نا امید می شدیم ولی تقدیر الهی بود که این بچه زنده بماند تا گلچین باغبان هستی شود.
انتهای پیام/