ماجرای جانبازی که فراموشی گرفته بود

روی مین رفته بود و دچار فراموشی شده بود. گذشته و مشخصاتش را به یاد نمی آورد. از طرفی به خانواده او گفته بودند که فرزندشان شهید شده است.
کد خبر: ۲۱۵۴۹
تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۴:۲۱ - 14June 2014

ماجرای جانبازی که فراموشی گرفته بود

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، خانم نظامی خاطره یکی از روزهای دفاع مقدس را این گونه تعریف می کند: «ما مجروحی داشتیم که اهل نهاوند بود. این رزمنده روی مین رفته بود و دچار فراموشی شده بود و گذشته و مشخصاتش را به یاد نمی آورد. از طرفی به خانواده او گفته بودند که فرزندشان شهید شده است. ما با او خیلی صحبت می کردیم، بلکه به حرف آید و از کسالت در بیاید. گاهی که به مجروحان دیگر سرکشی می کردم او را با خودم می بردم تا دیگران هم با او حرف بزنند. من نام «علی» را برایش انتخاب کرده بودم و جالب اینکه بعدا فهمیدم نامش علی است. البته نامش «علی محمد» بود که علی صدایش می کردند. کم کم او یک شماره تلفن یادش آمد و گفت: «شماره مغازه است. بگویید همدم خانم – مادرش- بیاید.»

شیفت عصر و نزدیک اذان مغرب بود که رفتم و شماره را به اپراتور دادم و خواهش کردم بگیرد. به سختی ارتباط برقرار شد و صحبت کردم. فهمیدم چند روز قبل مراسم چهلمش را هم برگزار کرده اند! وقتی گفتم از بیمارستان تهران زنگ می زنم و مریضی با این مشخصات دارم و اسم مادرش همدم است، مغازه دار شوکه شده، با عجله رفت تا مادرش را صدا کند. از پشت گوشی صدای یک خانم با لهجه روستایی به گوش می رسید که می گفت: «می دانم که می خواهند بگویند که پسرت شهید شده.» بعد با عصبانیت شروع به صحبت کرد. هر چه می گفتم، انگار صدایم را نمی شنید. مرتب می گفت: «علی محمد من شهید شده...»

به او گفتم: «مگر نمی گویند شهیدان زنده اند، واقعا پسر تو زنده است، می خواهی با او صحبت کنی؟» بعد علی گوشی را گرفت و یکی، دو کلام که حرف زد گوشی را به من داد. گوش دادم. مادرش با خوشحالی فریاد می زد: «شهیدان زنده اند الله اکبر، تلفن می زنند الله اکبر...» و جالب تر اینکه اطرافیان او هم این شعار را تکرار می کردند...

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار