بخش اول/ خاطرات سردار نوروزی از سالهای نخست انقلاب در گفتوگو با دفاع مقدس
برگزاری اولین انتخابات نظام در پادگانهای کردستان/ درخواست پیشمرگان کرد برای رای دادن
بالای ارتفاعات دیواندره بودیم. بالگرد مثل همیشه پرواز نمیکرد. خلبان ترسیده بود. از او پرسیدیم چه شده؟ گفت: «بالگرد نقص فنی دارد و موتور به خوبی کار نمیکند.» از بالا نگاهی به پایین انداختم. کوهها بلند و برف گیر بود. شروع کردیم آیت الکرسی خواندن.
خبرگزاری دفاع مقدس: اتاق کوچکی در ستاد فرماندهی نیروی انتظامی محل کارش است. دوباره به اتیکتش نگاه میاندازم. سردار «بهرام نوروزی». دوستانش گفته بودند سالها در کردستان بوده و روزهای سختی را گذرانده است. سردار را صدا میکنم تا گفتوگو را شروع کنیم. نگاهش را که از پنجرهی اتاق به سمت صبحگاه است به سویم بر میگرداند. از او میخواهم از خاطرات کردستان و سال 58 برایم بگوید، سرفهای میکند و میگوید:
فروردین سال 58، من، حاج آقا عقیقی و محمدرضا معصومی از کمیته انقلاب اسلامی مامور شدیم تا به کردستان برویم. ماموریتمان این بود که از نیروهای لشکر 28 کردستان رایگیری کنیم.
اولین انتخابات پس از انقلاب بود. بعد از گذراندن دوره آموزشی و توجیهی، صندوق رای و برگههای تعرفه را تحویل گرفتیم. با یک بالگرد 206 از هوانیروز کرمانشاه به پادگان لشکر 28 رفتیم.
وارد سنندج شدیم و به پادگان رفتیم. روز 11 فروردین بود. به فرمانده پادگان گفتیم نیروها را خبر کنید تا بیایند رای بدهند. همهی آنها با شناسنامههایشان آمدند و رای دادند. رای گیری که تمام شد باید به کرمانشاه برمیگشتیم. مشغول جمع آوری و دسته بندی برگهها و صندوق بودیم که با تلگرافی به ما خبر دادند باید از تیپ مرزی مریوان هم رای گیری کنیم.
بعد از اینکه بالگرد سوختگیری کرد به سمت مریوان حرکت کردیم. منطقه ناامن بود. حدود ساعت 2 بعد از ظهر به مریوان رسیدیم. صندوق و برگههای رایگیری را آماده کردیم. همه آنهایی که در آن تیپ بودند رایشان را به صندوق ریختند. رای گیری در مریوان که تمام شد، آماده شدیم تا به کرمانشاه برویم. باز تلگراف زدند که از نیروهای پادگان سقز هم باید رایگیری شود.
به سقز رفتیم. آنجا هم کمی ناامن بود. باید مسائل امنیتی را رعایت میکردیم. «پیشمرگان کرد مسلمان» در سقز میخواستند رای بدهند. وقت کمی داشتیم. باید به کرمانشاه برمیگشتیم. خلبان اصرار داشت که هر چه زودتر برویم.
از پادگان سقز به محل تجمع پیشمرگان رفتیم. بومیهای کرد آنجا مشتاقانه رای میدادند. رای گیری که تمام شد، سوار بر بالگرد شدیم و به سوی هوانیروز کرمانشاه رفتیم. قرار شد نماز ظهر و عصرمان را آنجا بخوانیم.
بالای ارتفاعات دیواندره بودیم. بالگرد مثل همیشه پرواز نمیکرد. خلبان ترسیده بود. از او پرسیدیم چه شده؟ گفت: «بالگرد نقص فنی دارد. موتور به خوبی کار نمیکند.» از بالا نگاهی به پایین انداختم. کوههای بلند و برف گیر. شروع کردیم آیت الکرسی خواندن.
ادامه دارد...
گفت و گو از طیبه کرانی