به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، در شرایطی که پس از دوران طولانی استعمار و سلطه خارجی، مردم افغانستان با رهبری علمای مذهبی و ملی توانستند پس از قیام ها و مبارزات مختلف استقلال خود را کسب نمایند، آنچه در سال های اخیر نگرانی گسترده در این کشور را به همراه داشته است به سیاست قدرت های غربی و اشغالگر در افغانستان در رابطه با تهاجم فرهنگی و تلاش برای تغییر فرهنگ مذهبی این کشور به عنوان مقدمه سلطه سیاسی بر می گردد.
سرزمین افغانستان از زمان جدایی از ایران همواره زیر نفوذ استعمارگران انگلیس و روسیه قرار داشته است و مردم این کشور در دو قرن اخیر مبارزات و تلاش های زیادی برای کسب استقلال انجام داده اند؛ در این راستا و در نهایت در سال 1298 خورشیدی مردم توانستند با مبارزات فراوان و قیام های مسلحانه از استعمار انگلیس مستقل شوند. بدین نحو که در آگوست ۱۹۱۹ معادل مرداد 1298، پس از جنگ سوم ملت افغانستان با استعمار انگلیس، مردم افغانستان توانستند استقلال خود را به دست آورند.
در واقع استقلال سیاسی این کشور یکی از پیروزی های عظیم ملت افغانستان است و نه تنها به تسلط مستقیم استعمار بریتانیا در افغانستان خاتمه داد؛ بلکه یکی از حلقه های عمدۀ سیستم مستعمراتی امپریالستی را در این گوشۀ جهان مقدم بر هر کشور دیگر آسیائی درهم شکست و این لحاظ دارای اهمیت زیادی است.
در سازماندهی و رهبری قیام مسلحانه 1298 خورشیدی مردم افغانستان علیه استعمار، نمایندگان همه اقوام، قبائل و ملیت های ساکن این کشور اعم از روشنفکران، مشروطه خواهان؛ علمائی روشن ضمیر دینی و تعداد از روشن اندیشان صادقانه سهم داشتند. هر چند سازمان سیاسی پیش گام در روند استقلال، جوانان افغان بود که رهبری آن را امان الله بر عهده داشت.
بدین صورت، امان الله خان با آغاز سیاست ضد انگلیس و مستقلانه خود روز به روز در میان مردم محبوبیت کسب کرد. لذا مردم افغانستان به این دعوت شاه امان الله خان لبیک گفتند و تا تاریخ 3 می 1919 سپاه 60 هزار نفری متشکل از اقوام مختلف با سلاح کهنه ای که طی جنگ های اول و دوم خود با انگلیس ها آن را بدست آورده بودند، آماده نبرد شدند که با همراهی علمای دینی به پیروزی نهایی و کسب استقلال سیاسی منجر شد.
نقش علمای دینی و مبارزین در روند استقلال
هرگاه استعمارگران غرب و شرق (انگلیس و شوروی سابق) به سرزمین افغانستان تجاوز نمودند، مردم به رهبری علمای دینی به دفاع و مقابله با آن برخواسته و این اشغالگران را از سرزمین خویش بیرون رانده اند.
"سید جعفر عادلی حسینی" از فعالان فرهنگی افغانستان در مورد نقش علما و گروه های مبارز در استقلال افغانستان می نویسد: استعمار انگلیس طی سه مرحله تجاوز به افغانستان که اولین بار در سال ۱۸۳۹ میلادی با سوء استفاده از اختلافاتی که بین حاکمان قدرت طلب افغانستان ایجاد گردید؛ بر این کشور مسلط شد. اما علمای ظلم ستیز این وضع را تحمل ننمودند و در همه نقاط کشور علم جهاد را برافراشتند و مردم مسلمان و مبارز را به جهاد فراخوانده اند. در این رابطه، "میر حاجی" از علمای اهل سنت و "ملا عبدالله" فرزند "ملا نجم" از روحانیت شیعه از رهبران این دوره جهاد بودند.
تجاوز دوم انگلیس ۳۵ سال بعد، در سال ۱۸۷۸میلادی صورت گرفت و با وجود اینکه این اشغالگر در جنگ اول، شکست سختی را متحمل شد ولی بار دوم انگلیس استعمارگر فکر میکرد افغانها از جنگهای داخلی خسته و درمانده شدهاند؛ از این رو به خود اجازه دادند تا وارد این سرزمین شود، در این بار نیز روحانیت فداکار پیشاپیش مردم انقلابی پرچم جهاد را بر دوش گرفته بر علیه دشمن متجاوز به مبارزه برخواستند. چهرههای برجسته در این دوره جهاد عبارت بودند از: "مولوی دین محمد اندری" معروف به "ملا مشک عالم" از روحانیون خستگی ناپذیر اهل سنت و "محمد علی آخوندزاده هراتی" از علمای شیعه پیشتاز و قافله سالار جهاد بودند.
جنگ سوم معروف به جنگ استقلال در ۳ می ۱۹۱۹ میلادی به وقوع پیوست. در این مبارزه حساس و سرنوشتساز که منجر به آزادی سیاسی افغانستان از قیمومیت استعمار گردید؛ مانند دو جنگ قبلی علمای آزاده نقش ارزشمند و کارساز داشتند. در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی نیز علما و گروه های مبارز پیشرو اصلی در مقابله با اشغالگری شوروی بوده اند و نمی توان نقش مهم آنها را در مبارزه با قدرت های خارجی سلطه گر نادیده گرفت.
تهاجم فرهنگی به افغانستان به عنوان روش جدید تداوم سلطه
هر چند با تلاش های مردم افغانستان و رهبری علمای دینی و رهبران ملی شاهد حذف سلطه استعمارگران در این کشور در برخی دوره ها بوده ایم، ولی کشورهای غربی در سال های اخیر سیاست های جدیدی را برای تداوم سلطه گری خود در این کشور پیش گرفته اند که تهاجم فرهنگی را مهم ترین بعد این سیاست ها توصیف کرد.
افغانستان از جمله کشورهایی است که به دلیل نابسامانی های حکومتی و وجود شرایط بحرانی، عدم هماهنگی سازمان ها و نهادهای کشوری و در مواردی تناقض در عملکرد آنان و هم چنین اشغال نظامی، طعمه تهاجم فکری و فرهنگی غرب قرار گرفته است.